پايتخت آغشته به رنگهاي خزان هر روز صبح با عابران كوچههايش دست ميدهد و خوش و بش ميكند. آبان شوريده، وقت رفتنش كه سر ميرسد دل هواي تهران ميگيرد و دود ميكند و دود. هواي عاشق مهرماهي و آبانماهي وارونه ميشود و افق، خاكستري. با اين همه تهرانيها با اين هواي نمناك سر و سري دارند. كمتر به روي خودشان ميآورند كه پاييزهاي تهران را چقدر دوست دارند اما انكار خزان دلانگيز تهران منصفانه نيست. گوش كنيد جوي خيابان وليعصر چند وقتي است حالي به حالي شده و پر آبتر دارد براي خودش ميخواند و ميرود. گاهي گلآلود است كه نشان آن است كه آن بالاها روي دامنههاي دماوند ابرها نشستهاند و ميبارند. گاهي هم آب شفافتري دارد وسنگهاي ريز را ميغلتاند. پاييزها وقت بارانهاي صبحگاهي، ميشود چنارهاي وليعصر را بغل كرد. چنارهاي تهراني در غروبهاي خوشرنگ، آفتاب را از ميان برگها صاف ميكنند. هي برگ ميريزند و پيادهروها را دچار خود ميكنند.
بگذاريد پايتخت را دوباره و پاييزوارانه مرور كنيم. از پشت پنجرههايي كه هنوز هم ميشود باز نگهشان داشت. ميشود پشتبامهاي آفتابخوردهاي را ديد كه هنوز هم تابستانهاي بعضي از خانهها را روايت ميكنند، پشتبامهايي كه مهمان ناخوانده دارند؛ زرد وقرمز نارنجي. هنوز ميشود براي پاييز بزرگراه مدرس پز بدهيم كه به قول دوست روزنامهنگارمان يكي از زيباترين بزرگراههاي دنياست. ميشود هنگامي كه بادكي ميآيد و دماوند شفاف ميشود تعدادگنجشكهاي آسمان را شمرد كه به سوي قله زوالناپذير پرواز ميكنند. هنوز هم ميشود دست برد و زلفهاي ابري آسمان تهران را نوازش كرد. ميشود به شبهاي خنك تهران كه روشن هستند سلام كرد. ميشود چراغ چهارراههايش را دوست داشت. ميشود با كوچههاي تهران مهربان بود. باور كنيد كه حال پاييزي طلايي رنگ پايتخت دلها را مهربان ميكند.
نظر شما