بيشتر افراد براي اينكه از منزل به محل كار خود بروند، مجبورند مصافتهايي را پياده طي كنند؛ مصافت بين يك ايستگاه اتوبوس يا مترو با ايستگاه ديگر، مصافت بين محل پياده شدن نهايي تا رسيدن به محل كار و نظاير آن.
اين نوع پيادهروي با قدمزدنهاي تفريحي يا به هنگام تماشاي مغازهها و مناظر براي خريد يا لذت بردن تفاوت دارد. اين نوع پيادهرويها از شتاب و سرعت بيشتري برخوردار است. من نيز مجبورم هر روز بخشي از مسير از مبدا تا مقصد را پياده بروم. مقايسه سرعت پياده روي من با ديگر شهروندان تهراني نشان داد كه تقريبا تفاوت معنيداري در سرعت پيادهروي من با آنها وجود ندارد. به عبارتي سرعت پيادهروي من معدل سرعت حركت پياده شهروندان تهراني براي رسيدن به مقصد است.
اين سرعت را با ژاپنيهايي كه روزها به سر كار ميرفتند مقايسه كردم. معمولا از همه آنها عقب ميافتادم. اين موضوع نشان داد كه ظاهرا آنها با شتاب و عجله بيشتري براي رسيدن به محل كار خود حركت ميكنند.
كاركنان و كارمندان مرد معمولا لباس متحدالشكلي دارند. اكثر آنها كت و شلوار مشكي( يا سرمهاي) پيراهن سفيد وكروات دارند و تقريبا همه يك شكل هستند. اما در پوشش زنان تنوع رنگ بيشتر ديده ميشود. تقريبا هيچكدام از زنان نيز آرايش ندارند و لباسهاي آنها در زماني كه مشاهده كردم( ميانه اسفند) به واسطه نوع پوشش تقريبا از رنگهاي آرام انتخاب شده بود.
يكي از محلهاي ديدني مردم داخل مترو است. مشاهدات نشان داد كه به طور متوسط از ده نفر افراد حاضر در مترو، يك نفر در مطالعه ميكند، سه نفر كاري انجام نميدهند، دو تا سه نفر با تلفن همراه خود مشغولاند( عالبا بازي كامپيوتري ميكنند) و سه تا چهار نفر نيز خواب هستند يا چرت ميزنند.
در شرايطي كه هوا بسيار سالم و تميز است اما بسياري از مردم از ماسك استفاده ميكنند. دليل را پرسيدم اما جواب قانع كنندهاي نگرفتم مثلا يكي از همكاران من گفت بعضيها كه سرما خوردهاند ماسك ميزنند تا ديگران آلوده نشوند اما بعيد به نظر ميرسد كه اين تعداد عظيم در روز سرما خورده باشند. حتي در اتاقهاي مخصوص سيگار افرادي را مشاهده كردم كه با ماسك وارد ميشدند، ماسك را برميداشتند، سيگار ميكشيدند و سپس ماسك ميزدند و خارج ميشدند. به هر حال دليل ماسك زدنها را نفهميدم.
تا انجا كه من ديدم آنها مردمي هستند كه به كار خود احترام ميگذارند و آن را جدي ميگيرند. حتي خدمه رستورانها طوري رفتار ميكنند كه انگار مهمترين شغل جهان را دارند. تقريبا به ياد ندارم با يك كارمند يا كارگر محلي مواجه شده باشم و بعد از اينكه به هم نگاه كرديم وي لبخند نزده باشد. ظاهرا لبخند زدن به ديگران بخشي از فرهنگ رفتاري مردمي است كه يك هفته با آنها بودم.
وسواس در كار از ديگر ويژگيهايي بود كه ديدم. در محل برج معروف مخابراتي توكيو با افرادي مواجه شدم كه ظاهرا بايد ماموران شهرداري يا زيباسازي باشند آنها در حال هرس كردن درختان بودند. نوع تجهيزات و رفتار آنها به گونهاي بود كه تصور ميكردي ميخواهند يك موشك بسازند.
كار تعدادي از افراد براي من غير قابل تصور بود. مثلا در موزهها دختران جواني هستند كه به تنهايي ساعتها در محل يك سالن ايستادهاند و كاري ندارند جز اينكه اگر كسي از آنها سوالي كرد پاسخ دهند. در مقابل درب فروشگاهها و شركتها افرادي كه ساعتها ميايستند و كارشان احترام گذاشتن و هدايت مراجعين است.
در مجاورت موزه هنرهاي معاصر توكيو با منظره ديگر مواجه شدم. ظاهرا قرار بود بخشي از يك زمين را براي فضاي سبز آماده كنند. كل زمين را با يك روكش پلاستيكي پوشانده بودند و بستههاي خاك يا كود در كيسههاي كنار هم به نظم چيده شده بود. روكش هر مساحت از زمين كه قرار بود آمايش شود برداشته ميشد. كار روي زمين انجام ميشد. نخالهها يا خاكهاي زائد همانجا درون كيسههاي ديگري ريخته ميشد و به اين ترتيب تا انتهاي زمين مورد نظر پيش ميرفتند به اين ترتيب هيچ اثري از زباله و مواد زائد باقي نميماند و اگر كار هم در طول آن روز نيمه تمام ميماند، همه چيز آراسته و مرتب بود.
در سه شهري كه بازديد كردم فقط در يكي از خيابانهاي فرعي توكيو يك سطل زباله دربسته كنار يك مغازه ديدم. تقريبا هيچ سطل زباله بزرگي ديده نميشود. سطلهاي كوچك كه شبيه سطلهاي زباله هتلهاست، نيز تقريبا هميشه خالي است. ظاهرا مردم زبالههاي خود را حمل ميكنند و در محلهايي كه نديدم كجاست، قرار ميدهند. در مركز شهر كيوتو با خانمي مواجه شدم كه در كنار يك پارك به دختر كوچكش نوشيدني و غدا ميداد وي از كوله پشتياش به غير از وسايل غذا يك كيسه مخصوص درآورده بود و زبالههاي را درون آن ريخت و سپس آن را درون كولهاش قرار داد. شهرها هميشه تميز هستند مانند شهرهاي ما در چند روز سال نو. خيابانها نيز به رغم جمعيت بزرگ شهري معمولا خلوت است. ترافيك روزانه شهرهاي توكيو و كيوتو براي من يادآور ترافيك روزهاي 5 و 6 فروردين در تهران بود. نكته جالب سكوت در خيابان است. به غير از غروب بخشهاي تجاري توكيو و ديگر شهرها كه مملو از تابلوهاي الكترونيكي با نور فراروان و صداي موسيقي است، باقي شهر بيصداست. به نظر ميرسد حتي اگزوز اتومبيلها هم كم صداترند.
در ژاپن سيگار كشيدن جز در مكانهاي خاص ممنوع است. تقريبا نميتوان كسي را مشاهده كرد كه حين راهرفتن سيگار بكشد، چرا كه جايي براي انداختن خاكستر و ته سيگار خود ندارد. به رغم اينكه ژاپنيها از جمله مردماني هستند كه تعداد زنان و مردان سيگاري آن بسيار بالاست اما مشاهده سيگار كشيدن جز در محلهاي مخصوص تقريبا ناممكن است. در كيوتو در كنار تماشاي يك تئاتر خياباني ناگاه سيگاري روشن كردم. پيرمردي كه كنار من بود با احترام از من دعوت كرد تا خاكستر و درنهايت فيلتر سيگارم را در كيسه مخصوصي كه داشت بريزم. اين كيسهها شبيه جاكليديهاي چرمي قديمي است كه ته آن مانند پاكت بسته است و پوشش دروني آن چيزي شبيه آلومينوم است و افراد براي اينكه سيگار بكشند از آن جهت قرار دادن ته سيگار و خاكستر آن استفاده ميكنند.
در شهرهايي كه سفر كردم هيچ ميداني نديدم. آنطور كه به من گفته شد در خيابانهاي ژاپن ميدان وجود ندارد( دست كم در توكيو، كيوتو و كانازاوا وجود نداشت) همچنين تقريبا هيچ چهارراه متقاطعي نيز وجود ندارد.
لباسهاي مردم مانند لباسهاي روز است اما هر روز چند بار افرادي را به ويژه جواناني را مشاهده ميكنيد كه لباس سنتي ژاپني به تن دارند و با آن به محل كار، ملاقات يا سرگرميهاي خود ميروند.
نظر شما