بعد از سالیان دراز کار و زحمت فراوان، انتظار میرود که فرد بازنشسته از مزایایی چون تفریح و سرگرمی، پوشش اجتماعی و برخورداری از کارت منزلت (که برای سالمندان این امکان را فراهم میسازد که در راهآهن یا ایستگاههای مترو و اتوبوس از تخفیف ویژه برخوردار باشند)، بهرهمند شود. با این حال این مزایا چیز زیادی شامل حال این افراد نکرده و از طرفی وجهه افراد سالمند را پایین آورده و کمارزش میکند.
گاه به آنان به چشم معلولین جسمی و ذهنی نگاه میکنیم و به ندرت تصور میکنیم که آنها هم میتوانند مشارکتی در جامعه داشته باشند و اگر هم مشارکتی باشد، فقط به عنوان مصرفکنندگان در جامعه به حساب میآیند، نه تولید کننده.
در واقع چیزی که در ما ایجاد ترس و وحشت میکند، نیستی و مرگ است و علایم پیری به صورت آزار دهندهای، همواره یادآور این موضوع هستند که ما موجوداتی فانی هستیم. با دوری جستن از سالمندان خانواده و با از بین بردن علایم فرسودگی و پیری که به تدریج در ما پدیدار میشوند، سعی داریم در برابر ترس از مرگ، ترسی که از زمانهای بسیار دور، همواره موجب عذاب و شکنجه انسانها بوده است، از خود واکنش نشان دهیم. این ترس بیاساس و مضحک در تمام نقاط جهان وجود داشته است.
به نظر میرسد پیام آفریدگار هستی و سرنوشت، به انسان چنین باشد:«به شما قدرتی میبخشم که تمامی موجودات تسلط و برتری یابید. اما تنها موجودی خواهید بود که قادر است به مرگ خود بیندیشید.»
و در این میان، عکسالعمل سالمندان به این طرد شدن، دوری و تحقیر چه خواهد بود؟ خشم! این افراد در حالی که مجبور هستند تبعات ناشی از سالخوردگی، چون کاهش میل جنسی، تحلیل قوای جسمی، مرگ دوستان قدیمی خود و اضمحلال تدریجی قوای ذهنی را متحمل شوند، از طرفی دیگر مجبور هستند زیر بار بیاعتنایی و تحقیری که گاه جامعه، هر روزه نسبت به اشخاص ناتوان یا بدون درآمد روا میدارد، بروند.
زندگی نیمه قرینهای هم دارد. زمانی که پا به سن میگذاریم، به تدریج به دوران کودکی بازمیگردیم. بازگشت مجدد به وضعیتی که انسان دوباره وابسته به دیگران باشد و فقط به خود توجه داشته باشد، موجب افسردگی این افراد میشود. این که چگونه و با چه سرعتی این دوران از راه برسد، به ما نشان میدهد که چه درسهایی را طی زندگی زمینی خود فرا گرفتهایم.
یکی از دلایل ترس از پیری، نمونه افرادی هستند که زودتر از ما این دنیا را ترک کرده و ما شاهد دوران اسفبار کهولت آنها بودهایم. به جز چند نمونه موارد استثنایی، برخی از خانوادهها، والدین پیر خود را همانند بار سنگینی بر دوش خود حس کرده و به این نکته توجه ندارند که میتوانند از عقل و تجربهای که والدین سالخورده در اختیار جوانان قرار میدهند، بهرهمند شوند. دلیلی که برای آن میتواند وجود داشته باشد این است که افراد پیر اغلب وقت خود را صرف آه و ناله و گلایه در مورد مشکلاتشان میکنند.
اغلب افراد میانسال، از روی حس انجام وظیفه توام با دلسردی به پدر و مادر خود خدمت میکنند. پیری میتواند انسان را به سمت افسردگی سوق دهد و ما معمولاً مایل نیستیم افسردگی سالمندان را درمان کنیم غافل از این که پیری ما هم زود از راه میرسد.