همشهری آنلاین: تغییرات در عربستان موضوعی بود که چند روزنامه صبح یکشنبه-۱۳ اردیبهشت- به آن پرداختند.

حسین واله سفیر سابق ایران در الجزایر در روزنامه ایران با تی‌تر «با عربستان چه باید کرد؟»، نوشت: روزنامه ایران؛۱۳ اردیبهشت
 بحران‌های دولت در عربستان که پس از ماجراجویی خارجی در ائتلاف موسوم به توفان قاطعیت اینک در جنگ قدرت داخلی نیز بروز یافته، تنها نوک کوه یخ را نشان می‌دهد. سه تضاد عمده در ساختار قدرت در عربستان روی هم سوار می‌شوند که آینده اطمینان‌بخشی برای ثبات دولت را بشارت نمی‌دهند. تضاد فقر و غنیٰ، تضاد سنت و تجدد و تضاد ساخت استبدادی پدرسالار با مقتضیات سیاسی تحول اقتصادی که با تدابیر موقتی ملک عبدالله درگذشته اندکی مهار شده بودند اکنون با بهم خوردن موازنه قدرت در اثر جانشینی ملک سلمان دوباره رو به گسترش نهاده‌اند.

سرشت استبدادی سیاست و فاصله فزاینده هیأت حاکمه و طبقات برخوردار وابسته به آن از بدنه عمومی جامعه، به نخبگان حاکم اجازه نمی‌دهد راه حل‌های مبتنی بر توسعه پایگاه اجتماعی قدرت را به بهای شریک‌سازی دیگران در آن برگزینند. در نتیجه، ترکیبی از سیاست‌های یکپارچه‌سازی، مشت آهنین، فرافکنی تهدیدهای داخلی به خارج و بسیج داخلی به بهانه دفاع که کلیشه شناخته شده در ساختارهای مشابه است، ناگزیر می‌نماید.
در این می‌ان، دولت، کاهش اعتماد متقابل با متحدان غربی و در رأس آن‌ها ایالات متحده امریکا را نیز تجربه می‌کند.

تاکتیک امنیتی صادرات نیروهای ناآرام داخلی به ناکامی‌ای تمام عیار مبدل شده که می‌تواند شکستی راهبردی را به بار آورد. غول در شیشه‌ای که از این طریق آزاد شد ابعادی بسیار هولناک‌تر از آن دارد که در مخیله طراحان این تاکتیک می‌گنجید. راز این خطا‌‌ همان فاصله ژرفی است بین نخبگان سیاسی با ساخت اجتماعی که اجازه نمی‌دهد حقیقت آنچه را زیر پوست شهر می‌گذرد درک کنند. برای معالجه بحران اعتماد، شدت عمل و نشان دادن عزم و کفایت لازم برای سرکوب تهدیدهایی که غرب را نگران ساخته به نظر سودمند می‌نماید، اما عوارض جانبی این تاکتیک حتی اگر موفق شود، غرب و عمدتاً اروپا را بشدت نگران می‌سازد و این چیزی است که رهبران سنتی در منطقه نشان داده‌اند که قادر به درک آن نیستند.

آنچه برای جمهوری اسلامی ایران در درجه اول اهمیت است، ثبات و امنیت منطقه‌ای و ممانعت از گسترش مناقشاتی است که نه تنها پای نیروهای فرامنطقه‌ای را باز می‌کند و به آنان نقش بر‌تر می‌بخشد بلکه تخم نفاق و درگیری‌های ماندگار را میان ملت‌ها و خرده گروه‌های اجتماعی می‌کارد و نهایتاً فقط سرمایه‌های مادی و انسانی را به باد می‌دهد. رفتارهای تند و تحریک‌آمیز و ضد حقوق بین‌الملل هدفی جز واداشتن رقیب به برخورد تند و احیاناً نظامی تعقیب نمی‌کند. ساختی که برای تعویق بحران‌ها و ادامه فلسفه وجودی‌اش یا تحت فشار نیروی بیگانه به جنگ‌افروزی روی می‌آورد و از آتش زدن قیصریه‌ای به خاطر یک دستمال پروا ندارد، ضعف خود را عیان می‌سازد. شرط حزم و دوراندیشی است که عکس‌العمل در قبال این تحریکات تنها ناکام نهادن اغراض حقیقی آن را هدف قرار دهد و شرط نیکخواهی و حق همسایگی و شکر قدرتمندی است که همسایه را از آتش زدن به خرمن خویش و خانه مشترک همگان بازداشت. بهره‌برداری‌های جانبی و ثانوی از اشتباهات رقیب منطقه‌ای را باید به خاطر مصالح حیاتی و اعلا وانهاد خاصه آن‌گاه که ناخواسته به تعمیق شکاف‌ها یاری برساند.

  • عربستان درگیر بحران بقا

روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود آورد: روزنامه کیهان؛۱۳ اردیبهشت
تغییرات عربستان در حین جنگ با یمن استفاده از فرصت است و یا نتیجه شکست آل‌سعود در این جنگ؟ تغییرات عربستان ممکن است استفاده آمریکا از فرصت جنگ برای بازسازی رژیم ایستای عربستان باشد. طبعاً وقتی جنگی وجود دارد، می‌توان با استناد به آن دست به اقداماتی زد که در شرایط دیگر امکان آن وجود ندارد. بر این اساس پیرامون وقوع جنگ یمن یک سؤال اساسی وجود دارد آیا جنگ یمن برای تغییرات در عربستان رقم خورد و یا اینکه تغییرات در عربستان نتیجه جنگ یمن می‌باشد؟
تغییرات سیاسی عربستان که دو پست حساس ولیعهد و وزیر امور خارجه را نیز در بر گرفت به حکومت «سلمان بن عبدالعزیز» امکان داد تا از قدرت شاهزادگانی که روی سنت‌های به جای مانده از بنیانگذار سعودی تأکید می‌کردند بکاهد و نوعی تغییرات مدیریت شده را به پیش ببرد. تغییراتی که در‌‌ همان روز انتصاب سلمان به مقام پادشاهی در درون حکومت روی داد و به برکناری شخصیت کهنه‌کاری چون «تویجری» منجر شد، نوعی اقدام پیشدستانه برای مهار مخالفت‌های درونی با سیاست‌های سلمان به حساب آمد اقدام سلمان در زمانی که هیات‌های سیاسی برای شرکت در مراسم تدفین «عبدالله» به ریاض آمده بودند، غیر اخلاقی و شتابزده بود و از این رو پس از آن، ناظران سیاسی وقوع تغییرات گسترده‌تر در آینده را پیش‌بینی کردند.

اما برکناری ولیعهد، وزیر امور خارجه، رئیس رادیو تلویزیون و چهار وزیر دیگر شامل بهداشت، کار، آموزش و حقوق بشر در روز چهارشنبه گذشته و کمتر از ۱۰۰ روز پس از تغییرات اولیه و در اثنای جنگ یمن، تغییرات به وجود آمده را غیر طبیعی می‌نماید. در این بین برکناری «مقرن بن عبدالعزیز» که حدود سه ماه پیش به این سمت انتخاب شده بود، از حساسیت بیشتری برخوردار است. انتخاب محمد فرزند سلمان، پادشاه عربستان به جای او به رغم آنکه تنها ۲۷ سال دارد نیز خود بر حساسیت موضوع افزوده است.
برخلاف آنچه گفته شده است، تغییرات در هیأت حاکمه عربستان، تغییری در ماهیت وابسته و ارتجاعی عربستان به وجود نمی‌آورد و از این رو نمی‌تواند تأثیر عمده‌ای بر جای بگذارد کما اینکه در طول ۴ دهه گذشته و پس از مرگ فیصل بن عبدالعزیز تاکنون و به رغم آنکه در این دوران شاهد به قدرت رسیدن چهار پادشاه در این کشور بوده‌ایم، تفاوتی بروز نکرده است. بر این اساس برکناری مقرن و سعود اگرچه یک علامت داخلی مبنی بر تغییرات مهم در شبکه حاکمیتی آل‌سعود به حساب می‌آید در عین حال نمی‌تواند نشانه تغییرات محتوایی و راهبردی در رفتار داخلی و یا تغییری مهم در سیاست خارجی تلقی شود.
کمتر کشوری در حین یک جنگ و در حالی که توفیقی در میدان به وجود نیامده، دست به تغییرات اساسی می‌زند. این موضوع بخصوص در مورد کشورهایی که خود آغاز کننده جنگ بوده و «متجاوز» شناخته می‌شوند، بیشتر صدق می‌کند.

در این جنگ که نزدیک به چهل روز از آغاز آن می‌گذرد، آل سعود علیرغم توسل به شدید‌ترین شیوه‌های جنایتکارانه، نتوانسته است حتی بر یک شهر کوچک یمن سیطره یابد کما اینکه نیروهای یمنی وابسته به عربستان هم نتوانسته‌اند کاری از پیش ببرند و حتی در این میان و در طول این دوره، عدن، تعز و مأرب که پایگاه سنتی آنان بوده را نیز از دست داده‌اند. با این وصف معنای تغییرات در هرم حاکمیت عربستان این است که این جنگ شکاف جدید و بی‌سابقه‌ای را در درون آل سعود پدید آورده و آنان که کهنه‌کار‌تر بوده از ابتدا وقوع جنگ را به مصلحت نمی‌دانسته‌اند. اما در عین حال صدای مخالفت از سوی شخصیت‌هایی مثل مقرن، سعود، متعب و... آنقدر بلند و مؤثر نبود که ملک‌سلمان احساس خطر کند و اقدام به برکناری آنان و یا خفه کردن صدایشان بنماید.
در پیش گرفتن روند سیاسی و یا ضمیمه کردن آن به عملیات نظامی که دستکم از روز بیست و هفتم جنگ و پایان «عاصفه‌الحزم» از آن حرف زده شد و به دلیل شرایط خاص یمن به جایی نرسید، موضوعی نبود که تنها از سوی جناح مخالف یعنی امثال سعودالفیصل، مقرن و متعب مطرح شده باشد بلکه دو هفته پس از آغاز، همه حاکمیت به این جمعبندی رسیدند که این جنگ برای آل‌سعود سودی نخواهد داشت. بر این اساس نمی‌توان بعضی از گمانه زنی‌ها را پذیرفت که می‌گویند، تغییرات روز چهارشنبه، طغیان علیه صداهایی بود که توقف فوری جنگ علیه یمن را مطالبه می‌کردند.

آل‌سعود همانگونه که نمی‌تواند از طریق حمله هوایی یا زمینی، محور تغییرات در یمن باشد، از طریق سیاسی نیز نمی‌تواند کاری انجام دهد. عربستان الان به یک رئیس جمهور و نخست‌وزیر و هیأت دولتی چسبیده که از یک سو مشروعیت- یعنی قانونیت- ندارند چرا که حتی براساس مبادره خلیجی که در قطعنامه ۲۲۱۶ هم به آن تأکید شده، این دوره در پایان سال ۲۰۱۳ خاتمه یافته است و از سوی دیگر مشروعیت داخلی ندارد چرا که امروز آنان در یمن نیستند و مردم یمن هم آنان را نمی‌خواهند. عربستان چطور می‌تواند در عین اینکه از یک رئیس جمهور و دولت مطرود و فراری حرف می‌زند، در فرایند سیاسی یمن حضور داشته باشد! این در حالی است که ائتلاف انصارالله که امروزه بر ۱۸ استان از ۲۰ استان یمن سیطره دارد می‌گوید شرط ورود در مذاکرات سیاسی عدم همراهی با متجاوز در جنگ ظالمانه عربستان علیه مردم یمن است. عربستان در این جنگ، شکست‌های مختلفی را متحمل شده که یکی از آنان شکست سیاسی است.

با توجه به آنچه گفته شد، بعضی معتقدند اهداف آل‌سعود در ورود به جنگ با مردم یمن را باید در جغرافیای خود سعودی جستجو کرد نه در جغرافیای یمن. در همین راستا، روزنامه نیویورک‌تایمز با اشاره به سخنان متناقض سخنگوی کاخ ‌سفید که از یک سو حمایت کشورش را از آل‌سعود در جنگ علیه یمن ابراز و در‌‌ همان حال تاکید می‌کرد بحران یمن راه‌حل نظامی ندارد، در روز پنجم اردیبهشت‌ماه نوشت: «کاخ ‌سفید یقین پیدا کرده است که سعودی‌ها برای تحقق اهداف سیاسی و یا حتی مداخله در یمن راهبرد معتبری ندارند و ادعاهای مقامات آن مبنی بر پیشرفت در جنگ، توخالی است».

معنای این جمله سخنگوی کاخ‌ سفید که ما از حکومت ریاض حمایت می‌کنیم و خواهان راه‌حل سیاسی برای جنگ یمن هستیم این است که آمریکا از جنگ تا زمانی که به تثبیت پایه‌های قدرت آل‌سعود کمک کند، حمایت می‌نماید اما زمانی که جنگ خود به یک عامل تهدید‌کننده در می‌آید، قابل قبول نیست. بر این اساس «تارور» در روز چهارم اردیبهشت‌ماه در روزنامه واشنگتن‌پست، پس از اشاره به رایزنی‌های جدید میان مقامات آمریکا و عربستان، نوشت: «سعودی‌ها دولت فاقد قدرت قانونی را که سال گذشته از صنعا بیرون رانده شد، در سال ۲۰۱‍۲ بر سر قدرت آورده بودند اما اکنون بعید به نظر می‌رسد که عربستان باز هم چنین توانی داشته باشد. مقامات آمریکا می‌ترسند مداخله عربستان این‌بار تاثیر معکوس داشته باشد.»

اگر به مواضع پیچیده مقامات آمریکایی درباره جنگ یمن نظر بیندازیم و سپس این اظهارات را با روند پیش آمده در این جنگ تطبیق دهیم می‌توانیم نتیجه بگیریم که از منظر مقامات آمریکا، رژیم عربستان نمی‌تواند زخم ناشی از تغییرات گسترده در سیستم حاکمیتی خود و به نتیجه رساندن پرونده یمن در دو بعد نظامی و سیاسی را توأمان تحمل نماید. مقامات آمریکایی و عربی با تبلیغ روی آسیب‌هایی که به انصارالله وارد شده، سعی می‌کنند یک «شبه پیروزی» را برای رژیم متجاوز عربستان در عرصه افکار عمومی منطقه به تصویر بکشند و در واقع این رژیم را از ورطه زلزله پس از اعلام کامل توقف جنگ نجات بدهند.

تغییرات گسترده در عربستان نشان می‌دهد که مثلث پادشاه، وزیر کشور و وزیر دفاع و به عبارتی پادشاه و دو ولیعهد آن از یک سو از جنگ برای رسیدن به اهداف داخلی خود بهره برده‌اند و از سوی دیگر بیانگر آن است که زمان جنگ تا آنجا که به اهداف داخلی رژیم متجاوز بازمی‌گردد به پایان رسیده است.

یکی از نگرانی‌های آمریکا و عربستان از پیامدهای شکست در جنگ یمن این بود که دودستگی موجود در این کشور را دامن بزند. رژیم آل‌سعود سالهاست که بر سر متعهد ماندن به وصیت سیاسی عبدالعزیز و یا پذیرش سطحی از تحولات دچار کشمکش می‌باشد. برکناری مقرن و سعود‌الفیصل تا حدی راه را برای بعضی از تغییرات هموار کرد اما این تغییرات دارای ماهیتی آمریکایی است. عزیمت یک هیئت بلندپایه ۷۰ نفره آمریکایی به عربستان در زمان آغاز به کار سلمان و در روزهایی که تغییرات سیاسی عربستان کلید خورده شد، نشان می‌دهد که در پشت این تغییرات یک طرح آمریکایی قرار دارد.

رفتار نظامی آمریکا در خلیج عدن قبل از زمانی که سلمان تغییرات سیاسی رژیم آل‌سعود را کلید زد تاکیدی بر هماهنگی میان آمریکا و آل‌سعود در تغییرات جدید است اما در عین حال می‌توان گفت تمهیدات نظامی نتوانسته است دولت آمریکا را درخصوص عبور آل‌سعود از «بحران بقا» به اطمینان برساند.

  • معیارهای دوگانه در ایالات متحده

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش نوشت: روزنامه اعتماد؛۱۳ اردیبهشت
در اینکه میان ایران و ایالات متحده اختلافاتی حتی مهم وجود دارد تردیدی نیست، همچنین نسبت به اینکه طرفین ماجرا به دلایل گوناگون و هرکدام از منظر خاص خود درصددند که این تنش‌ها کمتر شود نیز نمی‌توان تردید کرد و در واقع همین خواست است که آنان را در قالب مذاکرات ١+۵ دور یک میز نشانده است. از طرف دیگر نیز هرکدام از دو طرف می‌کوشند زمینه را برای کسب امتیازات بیشتر خود فراهم کنند و این نیز طبیعی است، ولی در این میان سخنرانی مریم رجوی از طریق ویدیو در کمیته‌ای از کنگره امریکا را با هیچ منطقی جز کینه‌ورزی و بلاهت نمی‌توان درک کرد. جالب اینکه این سخنرانی درباره داعش انجام شده است، مثل اینکه از القاعده بخواهیم درباره داعش اطلاع‌رسانی کرده یا رهنمودی جهت مقابله با آن بدهد! سازمان مجاهدین فرصت و امکان زیادی به دست نیاورد و‌الا سال‌ها پیش الگویی از توتالیتاریسم را به نمایش می‌گذاشت که اقدامات رادیکال‌ترین بنیادگرایان در برابر آن رنگ ببازد.

البته آنان شرایط محدودی را در پادگان‌های خود در عراق به دست آوردند که بد‌ترین سیستم کنترل اجتماعی را در آنجا حاکم کردند. جالب اینکه در اعتراض به این سخنرانی، دو تن از مقامات امریکایی که برای اظهارنظر دعوت شده بودند یا به جلسه نیامدند یا پیش از شروع سخنرانی وی جلسه را ترک کردند، ولی یکی از این دو نفر نیز نه اقدامات تروریستی آنان؛ بلکه کشته شدن چند امریکایی در چهل سال پیش به دست آنان را دلیل عدم حضور خود ذکر کرده است! پرسشی که ذهن یک ناظر سیاسی را به خود جلب می‌کند این است که آیا کنگره امریکا با ماهیت این گروه آشنا نیست؟

پاسخ به‌طور قطع منفی است، زیرا این‌‌ همان گروهی است که متحد استراتژیک صدام بود. صدامی که جمهوریخواهان یک جنگ خانمانسوز را برای برکناری آن تدارک دیده و به اجرا درآوردند. به علاوه این گروه مدت‌های طولانی در لیست سیاه گروه‌های تروریستی وزارت خارجه امریکا بود و نیازی هم به گزارش‌های مستقل درباره آنان نیست، کافی است که بیانیه‌های خودشان را مرور کرد تا نسبت به ماهیت آنان آگاه شد. به علاوه می‌توان مدعی شد که قریب به اتفاق نیرو‌ها و گروه‌های اپوزیسیون ایرانی نیز از این گروه ابراز انزجار و برائت می‌کنند. پس دلیل این رفتار نمایندگان کنگره چیست؟ برای این پرسش چند پاسخ وجود دارد، البته جمع میان پاسخ‌ها نیز ممکن است.
١-‌ لابی. خیلی ساده است. گروه رجوی با هزینه‌های زیادی که می‌کند، به نوعی تعداد قابل توجهی از نمایندگان کنگره را می‌خرد! حتما تعجب خواهید کرد. ولی واقعیت همین است. خبر آن نیز در گذشته منتشر شده و رقم ۵٠ هزار دلار هزینه تقریبی لابی هر نماینده کنگره می‌شود.
 ٢-‌ البته شاید لابی به تنهایی موثر نباشد، زمینه‌های دیگری هم باید باشد. مهم‌ترین زمینه منطق امریکایی حقوق بشر است؛ منطقی که حقوق بشر را در ارتباط با منافع خود تعریف می‌کند و نه در رابطه با ماهیت حقوق بشر.

به همین دلیل هم می‌توان از عربستان ارتجاعی حمایت کرد و اقدامات داخلی آن را نادیده گرفت. می‌توان از حمله به یمن دفاع کرد، حتی اگر ده‌ها هزار نفر کشته و زخمی و بی‌خانمان شوند و زیرساخت‌های آن کشور نابود شود. می‌توان از اقدامات اسراییل در نوار غزه به‌طور دربست حمایت کرد، می‌توان ترورهای مخالفان دولت اوکراین در کی‌یف را مسکوت گذاشت، و می‌توان... در مقابل کافی است یک جای دیگر یک فردی که از نظر آنان ترور یا زندانی شده را تا حد خبر اول رسانه‌ای برجسته کرد و خواهان واکنش شد. در واقع حقوق بشر در این منطق از طریق تعریف «بشر» محدود و تبعیض‌آمیز می‌شود. و اینکه بشر را طبقه‌بندی می‌کنند و به نسبت دوری و نزدیکی آنان با ایالات متحده برایش رتبه می‌دهند و حقوق رتبه‌های اول اهمیت پیدا می‌کند و سایر رتبه‌ها به ترتیب کم‌اهمیت و حتی فاقد اهمیت می‌شود.

درباره رفتار نمایندگان کنگره چیز دیگری نمی‌توان گفت. آنان فارغ از هرگونه ارزش‌گذاری در چارچوب منافع خودشان عمل می‌کنند، ولی مساله مهم این است که چرا برخی افراد در این سوی ماجرا هنوز گمان می‌کنند که اقدامات حقوق بشری امریکایی‌ها و غربی‌ها از اصالت برخوردار است و می‌توان به آن اتکا کرد؟ چگونه می‌توان تا این حد از سیاست‌های متناقض و معیارهای دوگانه را دید و کماکان به آن‌ها بدبین نبود؟ کنگره ایالات متحده حتی در مواجهه با ایران، بد‌ترین گروه ممکن را از لحاظ عملکرد حقوق بشری حمایت می‌کند. چرا؟ یک دلیل روشن این است که گمان می‌کند سایر گروه‌ها توانایی اقدام عملی ندارند. بنابراین برای آنان نه حقوق بشر، بلکه قدرت عملیاتی است که اهمیت دارد. رفتارهای مذکور تاکید موکد بر این واقعیت ساده است که در تعامل میان کشور‌ها به ویژه با ایالات متحده، نباید اعتماد را جایگزین قدرت بازدارندگی کرد. البته این بدان معنا نیست که به نتیجه مذاکرات موجود بدبین شد، بلکه برعکس برای موفقیت این مذاکرات باید توجه داشت که ضمانت موفقیت در این مذاکرات داشتن قدرت است و نه فقط روی خوش نشان دادن و اعتماد کردن. روی خوش نشان دادن فقط ظاهر و تاکتیک ماجراست.

  • زمینه و زمانه تندرو‌ها

احمد غلامی. سردبیر در روزنامه شرق نوشت: روزنامه شرق؛۱۳ اردیبهشت
بعد از سال ٨۴، اصلاح‌طلبان بی‌دولت شدند و اصولگرایان کم‌اعتبار. اگر بخواهیم نگاهی تاریخی به تندروهای ایران بکنیم و برایشان تاریخ بسازیم، تبار آن‌ها شاید به «فدائیان‌اسلام» باز‌گردد. البته با این ملاحظه که در بین تندروهای ایران معاصر کسی به صداقت و اخلاص نواب‌صفوی وجود ندارد. اگر هم هستند، آن‌قدر نادرند که در طیف‌های مدعی اصولگرایی تأثیر چشمگیری ندارند.

برای شناخت و تبیین اصولگرایی چاره‌ای جز رجوع به تاریخ و تبار‌شناسی آن‌ها نداریم. شهید نواب‌صفوی در مانیفست فدائیان اسلام؛ «کتاب راهنمای حقایق» به نکاتی می‌پردازد که اینک بخش عمده‌ای از آن باور‌ها در جامعه رایج و جاری است. با اینکه اصولگرایان تبار و مانیفستی روشن دارند اما در اندیشه‌هایی که به ارث بردند، نه تحولی ایجاد کردند و ‌نه‌ چندان درصدد احیای آن برآمدند تا جریان‌ساز باشند و عملا به سمتی رفته‌اند که کاملا از روحیه رهبری فدائیان دور است: محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی صرف. اگر زمانی هم لب به سخن گشوده‌اند آن‌قدر دیر و بی‌اثر بوده که کاری از پیش نبرده است.

از «مؤتلفه» در انتقاد از دولت احمدی‌نژاد انتظار بیشتری می‌رفت. رئیس‌جمهور برگزیده اصولگرا به‌خصوص در اواخر دولتش چنان حرف‌های ساختارشکنانه‌ای می‌‌زد که اصلاح‌طلبان در خواب هم جرأت گفتنش را نداشتند. اما اکثر اصولگرایان سکوتی مصلحت‌آمیز را در پیش گرفته بودند. مخالفت‌های اصولگرایانی چون لاریجانی و توکلی و نادران، فاقد برخوردی تشکیلاتی بود. اکثر اصولگرایان فکر می‌کردند به‌نفعشان نیست اوضاع را برهم بزنند. می‌ترسیدند تشتت ناشی از برخورد بین آن‌ها، اصلاح‌طلبی را احیا کند. با گذشت زمان مشخص شد این فکر غلط بوده است. اگر اصولگرایان حتی تندروهای نزدیک به احمدی‌نژاد، او را نقد می‌کردند شاید اشتباهاتش به پای آن‌ها نوشته نمی‌شد و این‌گونه بدون رجل و نماینده باقی نمی‌ماندند. آن‌ها اصول را فدای مصلحت کردند؛ کاری که پدر معنوی آن‌ها هرگز و در هیچ شرایطی تن به آن نداد. به گفته یدالله سحابی: «هشیاری سیاسی و صداقت و اخلاص نواب کم‌نظیر بود. با وجود دشمنی با جبهه ملی همکاری با قوام را نپذیرفت در حالی‌که بعضی از فدائیان سازش کردند».

سؤال اساسی اینجاست، چرا تندرو‌ها در برابر کارهای احمدی‌نژاد مسامحه و مصلحت‌اندیشی کردند. حتی حسین شریعتمداری که مقالاتش در مواجهه با اشتباهات اصلاح‌طلبان شمشیر دودم است، در برابر اشتباهات احمدی‌نژاد چنان دست پایین را می‌گرفت که از نوشته‌های انتقادی‌اش، رئیس‌جمهوری قدرتمند سر برآورد. همواره از او با عزت و احترامی اغراق‌آمیز یاد می‌کرد و در پایان چون برادری کوچک‌تر به نصیحتش می‌پرداخت.

شریعتمداری می‌ترسید اگر نقد تندی به دولت بکند، اصلاح‌طلبان بُل بگیرند و پیروزی اصولگرایان را به کامشان تلخ کنند. فارغ از اینکه این ترس، بجا بود یا نابجا، مهم این بود که احمدی‌نژاد قصد داشت به حرف کسی گوش نکند. در‌واقع هیچ‌یک از اصولگرایان به این نکته پی نبردند که احمدی‌نژاد بیش از آنکه برای اصلاح‌طلبان خطرناک باشد، برای اصولگرایان خطرناک است.

احمدی‌نژاد‌‌ همان بود که پنهان کرده بود و مشایی از آن رونمایی کرد. او نقشه راهی در سیاست داشت و دارد که هیچ سنخیتی با منش اصولگرایان ندارد. او با بهره‌گیری از علاقه مردم به ستایش بی‌حد‌و‌حصر از امام غایب (عج) که تمام شیعیان اعتقادات و عواطف عمیقی نسبت به ایشان دارند، روش سیاسی خود را کلید زد. او می‌خواست به شکل تلویحی بگوید مشروعیتش را از جای دیگری می‌گیرد. خط‌مشی دیگر او، بازگشت ملی‌گرایی صوفیانه بود. ترکیبی از دولت‌های ساسانی و صفوی، ترکیبی از شعر حماسی و عرفان‌. فراموش نکنیم در دوره دوم ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد بود که وی چند صباحی می‌کوشید «وزارت شعر» تأسیس کند. مهندسی که در رقابت‌های انتخاباتی ٨۴ خود را «اهل حساب‌و‌کتاب دقیق» معرفی می‌کرد، به‌ناگهان در دولت دهم طبع شعر پیدا کرد و خود را به هیأت سیاوشی می‌دید که از آتش عبور خواهد کرد.
بخش اول را او خودش به‌نوعی جلو ‌برد و پروژه‌ هاله نور در سازمان‌ملل یکی از هوشمندانه‌ترین ترفندهای او به‌شمار می‌آید. پروژه دوم را رحیم‌مشایی با زیرکی پیش می‌برد.

اگر احمدی‌نژاد یخش می‌گرفت و دستش خوانده نمی‌شد، الان اصولگرایان و اصلاح‌طلبان کنار گود پشت‌دست می‌زدند.
نکته‌ای نیز برای تعمق وجود دارد. اگر رئیس دولت اصلاحات پس از بازگشت از سازمان‌ملل حرف از هاله نور می‌زد، اصولگرایان با او چه می‌کردند و پرسش دوم اینکه اصولگرایان اینک با احمدی‌نژاد چه خواهند کرد؟

کد خبر 293915

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ارتباطات و فناوری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha