نمایشگاه یا اکسپوزیسیون جهانی آنقدر رویداد جذابی بود که برخی از عالیرتبهترین مقامات کشورها با امکانات آنروز دنیا، زحمت پیمودن راههای طولانی را بر خود هموار میکردند و در آنها حاضر میشدند.
ناصرالدینشاه نیز بعد از اینکه پایش به فرنگ باز شد، از مشتریان پروپاقرص این نمایشگاهها بود و روایتهای جذابی از حضورش در نمایشگاه پاریس وجود دارد اما شاید یکی از بکرترین آنها روایتی باشد که بر پشت یکی از قرآنهای کتابخانهی سلطنتی نگاشته است.
ظاهرا در غرفهی هندوستان چشم شاه به قرآنی میخورد که خارج از ویترین قرار داده شده و بازدیدکنندگان از هر قشر و ملیتی بدون توجه به آن از مقابلش میگذرند.
اینگونه بیحرمتی به کلامالله در نظر شاه ناپسند میآید و به یکی از پیشخدمتها دستور میدهد به نمایشگاه رفته و قرآن را به هر قیمتی که میدهند، بخرد و شرح این واقعه را به خط خودش بر پشت آن مینگارد و در تهران به کتابخانهی سلطنتی میسپارد.
غیر از این، شاه ایران که وارد اکسپوزیسیون شد، هرچه به دستش رسید و خوشش آمد خرید. مخمل گلدار برجسته، ۳۰توپ؛ زری گلدار برای پرده، ۱۵توپ؛لباس بارانی، ۹دست؛ دوربین دوچشمی، ۱۵نظّاره؛ چنگ و آلات موسیقی مغربی، ۳۰دستگاه؛ پاکت و کاغذ، ۱۲جعبه؛ شربت گنهگنه به نمرههای مختلف، ۴۲۴شیشه؛ جوهر سرکه، ۵۰شیشه؛ دستکش جیر اطریش، ۷۰زوج؛ ماشینآلات شخمزدن، ۱۲دستگاه؛ قرص تحلیل غذا، ۴جعبه؛ قرص سینه، ۲۰۰بسته و... .
بسیاری از این خریدها هرگز به مصرف نرسیدند، مانند لولههای گالوانیزهی انتقال آب که مظفرالدینشاه خرید و به هزار زحمت به تهران رسیدند و تا دوران پهلوی اول، گوشهی حیاط اندرونی ماندند و پوسیدند.
یا گفته میشود ناصرالدینشاه از اکسپوزیسیون پاریس یک بالن مونگلیفه خرید که مدتهای مدید گوشهی انبار حوضخانه افتاده بود و چون دوران محمدعلیشاه شد و شاه در محاصرهی انقلابیون درآمد، برخی از درباریان خجسته به وی پیشنهاد کردند که با آن بگریزد و چون بالن را به حیاط کاخ آوردند، موش، نیمِ بیشتری از آن را جویده بود.
متن پیش رو گزیدهی گزارش ناصرالدین شاه از نمایشگاه جهانی ۱۸۸۹ پاریس است.
صبح دوشنبه هشت شد، یکبار دیدم کالسکهها ایستادند، پیشخدمتها گفتند رسیدهایم به گارِ پاریس، صبح زود تاریک، بیخواب، کسل، چشمها باز نمیشود، برخاستم، به یک طوری رخت پوشیده آمدم پایین.
جمیع مردم خواب بودند، شهری بود مرده، هیچ صدایی نبود، وارد هتلگران یعنی گرانهتل یعنی مهمانخانهی بزرگ که برای ما و همراهان اطاقهای خوب اجاره شده است و همهی پادشاهان که به پاریس میآیند در همین مهمانخانه منزل میکنند، شدیم.
بعد از چنددقیقه گیج خواب بودم، خواستم بخوابم دراز کشیدم، هرچه کردم خوابم نبرد، برخاستم، باز صبح بود، به غیر از زنها که کوچهها را جاروب میکردند احدی نبود، رخت پوشیدم، امینالملک، نریمانخان، مهدیقلیخان را حاضر کردم، گفتم کالسکه بیاید تند برویم اکسپوزسیون.
من، امینالملک، سیاچی، نریمانخان سوار کالسکه شده از در تروکادرو رفتیم توی اکسپوزسیون، یعنی رودخانهی سن در وسط است.
اینطرف همه باغ است و باغچهها و گلکاری، قهوهخانههای متعدد و عمارات چین و مصر و ایران، تونس و حوضها، آبشار، فوارهها و تالار بزرگ کنسرت که از زیر آن آبشار میریزد، بعد حوضها و فوارههاست و در جنب آن گالری و دالان است که اشیای کهنهی قدیمه را آنجا گذاشتهاند، بعد از پل و رودخانه که رد میشود، باز خیابان است و باغچه و فوارهها و غیره.
از آنجا داخل اصل اکسپوزسیون میشود که در شان د مارس ساختهاند، از درِ تروکادرو الی دم اکسپوزسیون خیلی راه است، از قصر قاجار تا درِ دروازهتهران، دیگر از خستگی و گرما و ازدحام و جمعیت نتوانستم داخل دالانهای اکسپوزسیون بشوم، برگشتم، از میان جمعیت نمیشد راه رفت، تنه میزدیم.
تنه میخوردیم، فشار میدادیم، میخوردیم، نمیشد جایی را تماشا کرد، همه بنای اکسپوزسیون از آهن و بلور است و از هر ملت و دولت و ملک متاع و آدم در اینجا هست.
اگر بخواهم شرح تروکادرو و اکسپوزسیون و بناها و امتعه و فوارهها و آبشارها و باغچهها و گلکاریها و خیابانها و چمنها و تماشاچیها و صنایع عجیبهغریبهی کل دنیا و خرجی که به این بناها و غیره شده است، یا مردم متحمل شدهاند و منافعی که صاحب کمپانی این گار میکند، و ازدحام دنیا را در اینجا که به چه وضع میآیند و میروند.
وضع دالانهای توی اکسپوزسیون و جواهرات نفیسه و اشیایی که دو پول میارزد الی صدهزارتومان و غیره و غیره و غیره و غیره بنویسم و شرح بدهم، باید یک کتاب علیحده به قدر شاهنامه به دست گرفته تا مدتی که اکسپوزسیون برجاست.
همهروزه از صبح الی صبح دیگر متصلاً بنویسیم، عشری از اعشار و اندکی از بسیار او را هرگز نخواهم توانست بنویسم، تا شخص به چشم خود نبیند، محال است بتواند با خیال و تصور همچه وصفی را مجسم کند یا به خیال بگذرد.
فردای ورود رفتیم عمارت الیزه به بازدید مارشال، بعد رسما رفتیم اکسپوزسیون، نظرآقا، نریمانخان بودند، از در تروکادرو داخل شدیم.
اما امروز کولونل و احتساب بود، مردم باادب و درست حرکت میکردند، خیلی گشتیم، به عمارت ایران رفتم، بسیاربسیار خوب ساختهاند، عمارت مصری و تونسی و چینی و ژاپنی نزدیک عمارت ایران است.
حقیقتا از همه بهتر بود، استاد حسینعلی معمار، خویشِ حاجی ابوالحسن ساخته است، خودش هم حاضر بود، میرزاجوادخان بود، شبیه به برج عشرتآباد است، اما همان مرتبهی اول یعنی یک حوضخانهی کاشیکاری که حوض مرمر دارد آب میجهد در زیر دارد.
بعد پله خورده بالا میرود به اطاق آینهکاری مقرنس بسیار بسیار خوب ساختهاند، پنجرهها و درها همه از ایران ساخته، آوردهاند، مردم خیلی به تماشای اینجا میآیند.
قدری نشسته، آمدم پایین، رفتیم از پل ینا گذشته، روی این پل که وسط تروکادرو و اکسپوزسیون است بسیار بسیار چشمانداز خوبی دارد، رودخانهی سن در کمال صفا از زیر میگذرد، کشتیهای کوچک بخار دایم در آمدوشد است از طرفین رودخانه که کوچه است اما از زیر پل میگذرد.
کالسکههای اسبی دایم در تردد در جلو از دور تپهها و بلندیهای جنگلی مونترتو پیداست که راهآهن ورسایل از شهر به آنجا، از آنجا به شهر، از بغل این بلندی از توی جنگل میآید میرود، دود بخارش مثل یک مار سفید میپیچد و میرود، نزدیکتر هم باز خط راهآهن دیگر است که این هم میآید و میرود.
خلاصه رفتیم تا رسیدیم به توی دالانها و قسمتهای اکسپوزسیون. از قسمتهای انگلیس، فرانسه، چین، ژاپن، روس، نمسه، آلمان، ینگی دنیا، ایتالیا، و غیره همهجا گذشتیم تا رسیدیم به قسمت ایران، آنجا هم نشستم، متاعهای خوب داشت، حتی دنبک خاتم و کمانچه و غیره، یک دنبک را چهلتومان خریده بودند، زریهای اصفهان، پارچههای یزد، کاشان و غیره و غیره.
قالیها و فرشهای خوب، خیلی متاع ایران اینجاها مرغوب است و به قیمت اعلا میخرند، یک بَر ده منفعت دارد، دولت آلمان این دفعه متاع نفرستاده است، به هیچوجه، مگر بعضی پردههای نقاشی. دولت عثمانی هم بهواسطهی جنگ و گرفتاری به هیچوجه نه متاع فرستاده است، نه ماموری فرستاده است.
خلاصه شرح امتعه و صنایع و اشخاص مختلفه از زن، مرد، حتی سیاههای افریق، عرب، شامات، سیاههای خوب ینگیدنیا، از زن و مرد، اهالی جزایر اوسیانی، چینی، ژاپنی، هندی و غیره و غیره را، به هیچوجه نمیتوان نوشت و شرح داد.
بعد با کمال خستگی از در قهوهخانه دووال بیرون رفته، باز خیلی پیاده رفتیم تا به کالسکهها رسیده سوار شده، از دم انوالید و باغ انوالید و باغوحش و حیوانات که متعلق به اکسپوزسیون است رفتیم منزل.
از همهی چیزهای پاریس عجیبتر و از همهی اشیاء و الوان و مردم و حیوانات مختلف اکسپوزسیون و غیره غریبتر، ورود میرزاعبدالوهاب مستوفی گیلانی است با پسرش به پاریس که به عزم مکه آمده است، امروز شنیدم.
سفر مکه کنم تا به خرابات رسم زان که سالک رَود از راه حقیقت به مجاز
منبع:همشهري داستان
نظر شما