سختترين زمان فراميرسد و بايد خبر مرگ مغزي را به مادر نگران اعلام كرد؛ خبري كه او هرگز دوست ندارد آن را باور كند. فرزندش هنوز نفس ميكشد و او صداي نفسهايش را به خوبي ميشنود. نميتواند بپذيرد كه او هيچ وقت چشمانش را بهصورت شكسته مادر باز نخواهد كرد. پزشكان تيم پيوند وظيفه سختي برعهده دارند. بايد با ارائه دلايل علمي به خانواده اين جوان بگويند فرزندشان ديگر بازنخواهد گشت و از سوي ديگر از آنها بخواهند كه با اهداي اعضاي بدن عزيزشان جان چند بيمار نيازمند به عضو پيوندي را از مرگ نجات بدهند؛ بيماراني كه تنها با يك عضو بيمار مرگ مغزي ميتوانند دوباره به زندگي لبخند بزنند. همزباني و همدردي با پدران و مادران بيماران مرگ مغزي هنري است كه اين پزشكان با عشق عجين كرده و لحظات زيبايي را خلق ميكنند. لحظه وداع با فرزند، تلخترين صحنههايي است كه بارها در اتاق پيوند بيمارستان هفتمتير رقم ميخورد و ساعتي بعد با شيرينترين پيوند و نجات انسان بيماري از مرگ به پايان ميرسد. لحظه وداع فراميرسد و پدر و مادر با دستان خود عزيزترين موجود زندگيشان را تا اتاق پيوند بدرقه ميكنند و ساعتي بعد اعضاي بدن فرزندشان براي نجات جان انسانهايي كه نفسهايشان به شماره افتاده است به بيمارستانهاي مختلف كشور ارسال ميشود و با پيوند به بيماران نيازمند لبخند را بر صورتهاي خسته آنها مينشاند. اين تصوير آشنايي است كه دكتر «سيدقاسم هاشميان»، پزشك بخش پيوند دانشگاه علومپزشكي ايران آن را با همه وجود لمس كرده است. او تاكنون بر بالين بيش از 200بيمار مرگ مغزي حاضر و موفق شده با جلب رضايت خانوادههاي اين بيماران، زندگي دوبارهاي به بيماراني بدهد كه بهخاطر نداشتن عضوي، سالها در رنج و عذاب بودند. او از لحظات زيباي پيوند اعضا و اشتياق خانوادهها به اهداي اعضاي بدن عزيزشان ميگويد. او كه در جبهه، مسئوليت امداد پزشكي به مجروحان جنگي در خطمقدم را برعهده داشت امروز در خطمقدم پيوند اعضا فعاليت دارد.
- درس بزرگ جنگ
هميشه توجه خاصي به ايثار و گذشت دارم و زماني كه در جبهه غرب بودم به خوبي آن را لمس كردم. سال 1365 وقتي در رشته علومتجربي درس ميخواندم با گذراندن دوره آموزش نظامي و بهداري در بيمارستان امامرضا(ع) مشهد همراه با يك گروه 96نفره به جبهه اعزام شديم. در جبهه بهعنوان پزشكيار در گردان حبيبالله و لشكر ويژه شهداي مشهد، مسئول انتقال مجروحان از خط مقدم به عقب بوديم. در آنجا به خوبي لحظه نجات يك انسان از مرگ را حس ميكردم. بايد تلاش ميكرديم تا جلوي خونريزي مجروحان را گرفته و آنها را با آمبولانس به بيمارستان منتقل ميكرديم. من هم در يكي از عملياتها وقتي آمبولانس در ارتفاعات حاج عمران واژگون شد مجروح شدم. از آن زمان هميشه به اين موضوع فكر ميكنم كه چطور ميتوانم كساني را كه با مرگ دستوپنجه نرم ميكنند نجات دهم. همين موضوع انگيزهاي شد تا رشته پزشكي را دنبال كنم و پس از فارغالتحصيلشدن و گذراندن دوره برداشت اعضاي بيمار مرگ مغزي و كمك جراح و برداشت نسوج در تيم پيوند بيمارستان مسيح دانشوري، در بيمارستان هفتم تير مشغول فعاليت شوم.
- مرگ مغزي چيست؟
تصادفات رانندگي، وارد آمدن ضربه شديد به سر، سقوط از ارتفاع، غرقشدن در آب، مسموميتها، خونريزيهاي داخلي مغز و همچنين سكته مغزي از مهمترين علل مرگ مغزي است. بيماري كه سطح هوشياري او زير 5 باشد دچار مرگ مغزي شده است و اعضاي بدن اين بيمار قابليت اهدا دارند. كماي عميق معادل مرگ مغزي محسوب ميشود و اين بيمار تنفس ندارد و تنها با كمك دستگاه ميتواند نفس بكشد و عملكرد مغز اين بيمار در اصطلاح پزشكي OFF شده است. براساس آييننامه وزارت بهداشت بايد علاوه بر نوارمغزي 14تست مختلف از بيمار گرفته تا مرگمغزي اين بيمار بهطور قطعي تأييد شود و نهايتا به اين نتيجه رسيد كه فعاليت مغز متوقف شده است.
قلب به كمك دستگاه تنفس مصنوعي به فعاليت ادامه داده و به اعضاي ديگر اكسيژن ميرساند، درحاليكه بافت مغز و ساقه مغز كه وظيفه كنترل تنفس و ضربان قلب را برعهده دارند از اين ماده حياتي (اكسيژن) محروم مانده، دچار مرگ ميشوند. قلب تا زماني كه اكسيژنرساني ميكند، به ضربان خود ادامه ميدهد. در بيمار مرگمغزي، دستگاه تنفس مصنوعي (ونتيلاتور) اكسيژن لازم را براي ضربان قلب فراهم ميكند ولي به محض جدا كردن دستگاه از بيمار قلب هم از كار خواهد افتاد. امكان بهبودي و بازگشت بيمار مرگمغزي به هيچعنوان وجود ندارد.
- پاياني براي آغاز چند زندگي
در بيمارستانهاي دانشگاههاي علومپزشكي وقتي بيماري مرگمغزي ميشود بلافاصله توسط هماهنگكننده پيوند اعضا كه در بيمارستانها حضور دارد، صحبت و گرفتن رضايت از خانواده بيمار براي اهداي اعضاي قابل برداشت او آغاز ميشود. او زماني ميتواند با خانواده بيمار صحبت كند كه مرگمغزي بيمار تأييد شده باشد. هماهنگكننده پيوند، ابتدا موضوع مرگ بيمار را به خانواده او اعلام ميكند و مرگ مغزي را براي آنها توضيح ميدهد. او به خانواده ميگويد كه بيمار آنها تا 10روز با كمك دستگاه تنفس ميكند و اگر بيمار آنها جوان باشد حداكثر 14روز بيشتر زنده نخواهد بود. بسياري از خانوادهها وقتي نفس كشيدن بيمارشان را ميبينند تصور ميكنند او زنده است و دوباره چشمهايش را باز خواهد كرد درحاليكه تنفس او با كمك دستگاه است و مغز او هيچ فعاليتي ندارد. در آن لحظات سخت، پيشنهاد اهداي عضو را به خانواده اعلام ميكنيم زيرا در همان 7روز اول اعضاي بيمار مرگمغزي قابل استفاده هستند و اگر خانوادهها به اهداي عضو عزيزانشان رضايت دهند به جاي خاكسپاري، ميتوانند شاهد زندگي مجدد چند انسان ديگر باشند. پس از رضايت خانواده، بيمار مرگمغزي براي برداشت اعضاي قابل برداشت و همچنين تأييد نهايي مرگمغزي به بيمارستانهاي هفتمتير، مسيحدانشوري، امام خميني(ره) يا بيمارستان سينا منتقل و در آنجا نيز توسط متخصصان نورولوژي، مغز و اعصاب، بيهوشي و داخلي و سرانجام نيز نماينده پزشكي قانوني بررسي ميشوند. پس از تأييد مرگمغزي، جلسهاي را با حضور خانواده تشكيل ميدهيم و با ارائه گزارشي از بررسيهاي پزشكي انجام شده شرايط اهداي اعضاي بدن او را مطرح ميكنيم. براي خانواده توضيح ميدهيم كه اعضاي بدن بيمار مرگ مغزي آنها ميتواند 7بيمار را از مرگ حتمي نجات داده و زندگي عادي را به 30بيمار كه بهخاطر از دست دادن عضو غيرحياتي بدن با مشكلات زيادي زندگي ميكنند بازگرداند. در اين 3 سال بر بالين بيش از 200بيمار مرگ مغزي حضور داشتم و همه خانوادههاي اين بيماران نيز پس از صحبتهايي كه با آنها داشتم و موضوع اهداي عضو عزيزشان را مطرح كردم همگي آنها پذيرفتند. باور مرگ عزيزي كه هنوز نفس ميكشد براي خانواده بسيار دشوار است اما وقتي با دلايل پزشكي و همچنين گزارشهاي پزشكان متخصص و نماينده پزشكي قانوني به آنها اثبات ميكنيم كه بيمارشان به زندگي بازنخواهد گشت معمولا از اهداي اعضاي بدن او استقبال ميكنند. در 4ماه گذشته نيز در دانشگاه علومپزشكي ايران اعضاي بدن 60بيمار مرگمغزي اهدا شد كه بهطور متوسط هر ماه 15اهداي عضو انجام گرفته است. 63بيمارستان در محدوده غرب استان تهران و همچنين جنوبتهران تحت پوشش دانشگاه علومپزشكي ايران قرار دارند و براساس بخشنامه وزارت بهداشت، ايسييوهاي اين بيمارستانها موظف هستند بيماراني كه سطح هوشياري آنها به زير 5 كاهش پيدا كرده است را به تيم واحد پيوند اطلاع بدهند.
- سومين كشور اهداكننده
خوشبختانه با فرهنگسازيهايي كه در اين سالها انجام گرفته است كشورمان در زمينه اهداي عضو بعد از كشورهاي اسپانيا و آمريكا سومين كشوري است كه بيشترين رضايتگيري در زمينه اهداي عضو را دارد و در زمينه اهداي نسوج نيز دومين كشور دنياست. اعضاي قابل اهدا عبارتند از: قلب، ريهها، كبد، رودهها، لوزالمعده و كليهها. علاوه بر اين اعضا، برخي از بافتهاي بدن نيز قابل پيوند هستند. بهعنوان مثال با اهداي قرنيه ميتوان بينايي را به فردي كه دچار صدمه شديد چشمي شده بازگرداند. تاندون و غضروف باعث بازسازي اعضاي آسيبديده مربوطه ميشوند. پيوند استخوان ميتواند مانع قطع عضو در سرطان استخوان شود. دريچه قلب براي كودكان با بيماري مادرزادي دريچهاي و بزرگسالان با دريچه آسيبديده بهكار ميرود. پيوند پوست نجاتبخش بيماران با سوختگي شديد است. قانون اهداي عضو در مجلس شوراي اسلامي در سال 79 به تصويب رسيد و سال81 آييننامه آن توسط هيأت وزيران ابلاغ شد. اهداي عضو در ايران سابقهاي 14ساله دارد درحاليكه در كشور اسپانيا 52سال از موضوع اهداي عضو در اين كشور ميگذرد. البته خوشبختانه در سالهاي گذشته با فرهنگسازيهايي كه توسط رسانهها و همچنين هنرمندان بهعنوان سفيران زندگي انجام گرفته است بسياري از مردم داوطلب اهداي اعضاي بدنشان بعد از مرگ هستند.
- ثبت به ياد ماندنيترين لحظهها
زماني كه خانوادهاي با عشق و رنج اعضاي بدن بيمار مرگمغزياش را اهدا ميكند صحنه زيبايي است كه نميتوان آن را توصيف كرد. بارها همراه با آنها اشك ريختهام و در آن لحظات خودم را به جاي پدر و مادري كه فرزندشان مرگ مغزي شده است قرار دادهام. صحنههاي وداع پدر و مادري با تنها فرزندشان و بدرقه او تا اتاق اهداي عضو صحنههايي است كه هيچگاه آنها را فراموش نميكنم. يكبار بر بالين كودك 2سالهاي كه مرگمغزي شده بود حاضر شدم. وقتي ميخواستم خبر مرگمغزي اين كودك را به خانوادهاش بدهم چهره پسر خردسالم به يادم ميآمد. احساس مادر اين كودك را درك ميكردم. وقتي به آنها گفتم كودكشان مرگمغزي شده و اعضاي بدن او ميتواند زندگي دوبارهاي به چند كودك بيمار بدهد مادر در حاليكه اشك ميريخت گفت اگر اعضاي بدن پسر خردسالم ميتواند دل مادر كودكان بيماري را شاد كند همه اعضاي بدن او را اهدا ميكنم. اهداي اعضاي بدن «عسل بديعي»، هنرمند بازيگري كه در ايام نوروز مرگمغزي شد عيدي بزرگي به خانواده چند بيمار نيازمند بود. پدر عسل بديعي اهل مشهد مقدس است و از آنجا كه من هم مشهدي هستم وقتي همراه با دكتر درگاهي موضوع اهداي اعضاي بدن دخترش را مطرح كرديم گفت هر عضو بدن دخترم كه ميتواند بيماري را از مرگ نجات بدهد هديه ميكنم. بزرگواري اين پدر همه ما را تحتتأثير قرار داد و عسل بديعي نخستين بيمار مرگمغزي بود كه پوست خودش را نيز اهدا كرد. ديدن اين صحنهها ما را به ادامه اين كار دلگرم ميكند و همه خانواده بيماران مرگ مغزي كه من مسئوليت صحبت با آنها را بر عهده داشتم از اهداي اعضاي بدن بيمارشان استقبال كردهاند.
- جشني به شكرانه نفس
جشن نفس فرصتي است تا خانواده بيماراني كه اعضاي بدن عزيزشان را اهدا كردهاند، ساعتي در كنار كساني كه با گرفتن عضوي به زندگي سلام دوبارهاي كردهاند بنشينند. شنيدن سرگذشت بيماري كه بهخاطر نداشتن كليه هر هفته 3 بار دياليز ميشد و امروز با كليه پيوندي به زندگي عادي برگشته است يا شنيدن خبر ازدواج دختري كه تا چند سال قبل بهخاطر نداشتن كبد با مرگ دستوپنجه نرم ميكرد خستگي يك سال كار و تلاش را از تن ما بيرون ميكند. در اين مراسم خانوادههاي اهداكننده عضو در جستوجوي كساني هستند كه عضوي از بدن عزيزشان زندگي را به آنها بازگردانده است تا شايد با شنيدن صداي قلب او براي چند لحظه دلتنگيشان را فراموش كنند.
يكي از صحنههاي زيبايي كه در مراسم جشن نفس رقم خورد ازدواج دختر و پسر جواني بود كه هردوي آنها پيوند ريه شده بودند. آنها سالها بهخاطر از دست دادن ريه با مشكلات تنفسي زيادي دستوپنجه نرم ميكردند و در ليست پيوند قرار داشتند تا اينكه ريههاي 2 بيمار مرگمغزي به آنها پيوند زده شد و به اين ترتيب زمينه آشنايي آنها در جلساتي كه براي معاينه بيماران در بيمارستان مسيحدانشوري انجام ميگرفت فراهم شد و پس از مدتي نيز آنها با هم ازدواج كردند و اكنون چند سالي است كه در سلامت كامل با يكديگر زندگي ميكنند.
- وقف زندگي براي پيوند
روز آشنايي با همسرم به او گفتم كه بايد خودت را براي زندگي با يك بسيجي آماده كني. همسر و 2 فرزندم شرايط من را به خوبي درك كردهاند و ميدانند كه نجات جان چند بيمار براي من اولويت اول است و در اين مدت نيز آنها به خوبي من را همراهي كردهاند. وقتي با رضايت خانواده يك بيمار مرگمغزي چند بيمار نيازمند از مرگ نجات پيدا ميكند با خيالي آسوده و خوشحال به خانه برميگردم. در هفته فقط روزهاي يكشنبه را به خانواده و انجام كارهاي عقبافتاده اختصاص دادهام و بقيه ايام مشغول انجام كارهاي مربوط به اهداي عضو هستم. پنجشنبه و جمعهها در پزشكي قانوني با خانوادههاي متوفياني كه نسوج، بافت، دريچه قلب و قرنيههاي آنها براي اهدا به بيماران نيازمند مناسب است صحبت ميكنيم و خوشبختانه بسياري از آنها براي اهداي اين اعضا رضايت ميدهند و ما 50دقيقه زمان داريم تا اين بافتها را برداشت كنيم. وقتي نسوج را برداشت ميكنيم بلافاصله پروتز همشكل و هم اندازه آن را جايگزين كرده و پس از دوخت، متوفي را تحويل خانواده ميدهيم. اهداي نسوج انساني كه مرده است ميتواند به بيمار معلول حركتي كمك كرده تا بتواند دوباره روي پاهاي خودش حركت كند. بعد از مرگ كامل بهصورت طبيعي تا 48ساعت نسوجي مانند قرنيه، دريچه قلب، استخوان و تاندون قابل اهدا هستند. تسلي دادن به خانواده بيماران مرگمغزي كه با ايثار و گذشت اعضاي بدن عزيزشان را اهدا ميكنند وظيفه تيم ماست و من به نمايندگي از اين تيم و در راستاي بحث فرهنگسازي اهداي عضو در مراسم ختم شركت ميكنم و در جمع خانوادههاي سوگوار، مراحل طي شده تا اهداي عضو را تشريح ميكنم. با اين كار علاوه بر اينكه فرهنگ اهداي عضو را تبيين و تبليغ ميكنيم خط بطلاني بر همه حاشيهها و شايعاتي كه ممكن است براي اين خانواده بهوجود بيايد ميكشيم و شفافسازي ميكنيم. حاضران در اين مراسم به خوبي متوجه ميشوند كه اهداي عضو يك كار انساني و صادقانه است و جاي شك و شبههاي براي آنها باقي نميماند. نتيجه اين كار نيز جالب است. در پايان مراسم بسياري از بستگان و دوستان متوفي داوطلب اهداي عضو ميشوند.
- بهشت نامآوران
قطعه نامآوران بهشتزهراي تهران ميعادگاه عاشقاني است كه با پروازشان زندگي را به چند انسان ديگر هديه كردند؛ فرشتههايي كه با مرگشان درس زندگي دادند و لبخند را بر لبهاي خشكيده بيماران نيازمند نشاندند. كودك و زن و مرد در كنار هم آراميدهاند ولي قلب و كبد و كليهها و ريهها و ديگر اعضاي بدن آنها هنوز زندهاند و روح تازهاي به كالبد انسان ديگري دادهاند.
اميد عباسي، مأمور آتشنشاني يكي از فرشتههايي بود كه علاوه بر نجات جان دختر خردسالي در يك حريق، با اهداي اعضاي بدنش به چند بيمار نيازمند زندگي دوبارهاي بخشيد و به اين ترتيب نام خود را بر دفتر ايثار و فداكاري حك كرد. او ظهر روز سهشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ زماني كه براي اطفاي حريق در طبقه دهم يك ساختمان مسكوني مشغول بود، با دختربچهاي ۹ساله روبهرو شد كه قصد داشت از ترس آتش، خود را از طبقه دهم ساختمان به بيرون پرتاب كند. عباسي، با مشاهده اين صحنه، بهسمت او رفت و پس از قرار دادن ماسك اكسيژنش روي صورت دختربچه، او را براي انتقال به محل امن به همكارش تحويل داد، ولي خود دچار دودزدگي شديد شد. آتشنشانان، اميد عباسي را به بيمارستان منتقل كردند، اما پس از گذشت كمتر از ۲۴ ساعت، او بهعلت مسموميت، دچار مرگمغزي شد. با مرگمغزي اين آتشنشان فداكار كه خودش پيش از آن با ثبتنام و دريافت كارت اهداي عضو آمادگياش را براي آن اعلام كردهبود اعضاي بدنش به 5بيمار نيازمند اهدا شد.
نويد شاهسوندي، اسكيباز 28سالهاي كه در پيست ديزين مصدوم و مرگمغزي شده بود يكي ديگر از فرشتههايي است كه در بهشت نامآوران آرميده است. نويد 24بهمنماه سال گذشته در پيست اسكي ديزين پس از برخورد با دكل برق بدون حفاظ دچار ضربهمغزي شده بود ظهر روز جمعه دوم اسفندماه با اهداي اعضايش تصويري ماندگار از خود بر جاي گذاشت. ايرج شاهسوندي، پدر نويد بعد از اهداي اعضاي بدن پسرش درحاليكه با افتخار از او ياد ميكرد گفت: نويد امانتي از سوي خدا بود و اكنون صاحب امانت، امانتش را پس گرفته است و او نهتنها از بين نرفته بلكه چند نفر ديگر را هم نجات داده است. او گفت: وقتي نويد در قيد حيات بود بارها فيلمهايي را ميديديم كه كسي اعضاي بدن عزيزش را اهدا كرده است ما از تماشاي اين نوع بخششها لذت ميبرديم الان نوبت ما است كه اين لذت را به ديگران هديه كرده و فرهنگ اهداي عضو را گسترش دهيم.چرا بايد يك بيمار بهخاطر نداشتن يك كليه تمام زندگياش را بفروشد ؟ هيچ مادر يا پدري نيست كه از مرگ فرزندش خوشحال باشد اما ما خوشحاليم كه قلب نويد در سينه فرد ديگري خواهد تپيد و هر از گاهي ميتوانيم او را در آغوش بگيريم و احساس كنيم كه نويد هنوز زنده است. اميدوارم هر پدر و مادري لذت زنده ماندن و شفاي فرزندش را تجربه كند و داغ از دست دادن جگر گوشهاش را نچشد.
نظر شما