توی تحریریه پیچیده که بچهها میخواهند یک پرونده بروند در مورد ازدواج آسان. همین بهانه کافی است که یکی از سوژههای مهمی که کمتر توی صفحه موفقیت روی آن بحث شده بود را استارت بزنیم؛ ازدواج موفق.
به فرض اینکه امروزه ازدواج با عشق شروع میشود، ما هم اول رفتیم سراغ عشق. البته اگر یادتان باشد، قبلا در شمارههای اول همشهری جوان یک بار در مورد نظریه سهبعدی عشق مطلب رفته بودیم. اما این بار فرق دارد: اینکه عشق را با این زاویه نگاه کردهایم که مقدمهای است برای ازدواج و انواع عشق را جوری توضیح دادهایم که حسابی ته و توی احساسات رقیقتان را بشناسید. فعلا تا چند شماره مهمان موضوع ازدواجیم.
برای ما ایرانیها سخنرانی و مطلب نوشتن در مورد عشق خیلی راحت است. لااقلش این است که کلمه کم نمیآوریم. ما ملتی هستیم که به قول قیصر امینپور «در هوای شعر نفس میکشیم» و چه کسی میتواند این موضوع را انکار کند که یکی از گندهترین و شاید گندهترین موضوع شعر ایرانی، عشق است؟
اما آیا تا حالا از دور به عشق نگاه کردهایم؟ برای ما شرقیها که در هر حسی غرق میشویم، شاید این کار خیلی سخت باشد اما غربیها حتی عشق را هم بردهاند به آزمایشگاه ذهنشان و در موردش نظریهپردازی کردهاند. از همه عشقپردازان، مشهورتر یک روانشناس است به نام استرنبرگ.
تصویر سهبعدی عشق
طبق نظر استرنبرگ عشق 3مؤلفه دارد. از نظر او کسی عاشق است که هر 3مؤلفه عشق را به اندازه کافی در وجودش پرورش داده باشد. او سعی کرده است با در نظر گرفتن این 3مؤلفه، عشق را از زوایای گوناگون نگاه کند.
1 – صمیمیت: صمیمیت، بعد عاطفی و هیجانی عشق است؛ اینکه ما نسبت به دیگران احساسات نزدیک و مشترک داشته باشیم. صمیمیت بیش از هر چیز یک احساس دوطرفه است. نمیتوانید بگویید فلانی دوست صمیمی من است ولی او با من صمیمی نیست!
2 – هوس: هوس یا شاید بهتر است بگوییم شور، موتور محرکه عشق است. غیر از احساسات جنسی که کاملا در کلمه هوس مستتر است، یک چیز دیگر هم در این بعد از عشق وجود دارد؛ چیزی غیرجنسی که بین عامه به احساسات رمانتیک مشهور است؛ احساس دلانگیز عاشق شدن.
3 – وفاداری: وفاداری یا تعهد، نیت فرد را برای تداوم رابطه نشان میدهد؛ اینکه ما بخواهیم تا آخر عمر، معشوقمان را حفظ کنیم و برای این پایداری تلاش کنیم.
همانطور که گفتیم، استرنبرگ عشقی را کامل میداند که دارای هر 3 بعد باشد وگرنه انواع دیگری از احساسات وجود دارند که دو یا تنها یک بعد پررنگ عشق را دارند. اگر میخواهید این انواع احساسات را بشناسید، بخش «عشق، انواع و اقسام» را بخوانید.
عشق هرگز کافی نیست
«گشنگی نکشیدهای تا عاشقی از یادت بره.» حتما شما هم این ضربالمثل بیرحم را شنیدهاید؛ ضربالمثلی که پشتش مفهومی خوابیده که از نظر علم روانشناسی قابل دفاع است. بله، عاشقشدن هم پیشفرضهایی میخواهد. آنگونه که مازلو میگوید، شما تا نتوانید از 2 سطح پایین هرم نیازها بالا بروید، بهتر است عاشق نشوید؛ یعنی تا نیازهای زیستی مثل خور و خواب و نیازتان به امنیت برآورده نشده است، بهتر است فعلا دور عشق را خط بکشید.
عشق یک مفهوم قدیمی است ولی اعتقاد به الزامش قبل از ازدواج، یک مفهوم جدید است. در غرب، تنها 40-30 سال است که این قضیه که عشق مقدمه ازدواج است، بین مردم جا افتاده است اما فقط نتیجه یک تحقیق را برایتان مینویسیم تا بدانید چیزهای دیگری هم جز عشق هست که ازدواج را پایا میکند. تحقیقات نشان میدهد که احساسات شدید بعید است در طول زمان پایدار بمانند.
به قول جرالدی، نویسنده قرن شانزدهمی؛ «سرگذشت رابطه عاشقانه-به عبارتی- داستان غمانگیز نبرد آن با زمان است!».
در یک پژوهش، زوجهای قدیمی ایالات متحده و ژاپن را با هم مقایسه کردهاند. در کشور اول، افراد بر اساس عشق با هم ازدواج میکردهاند و در دومی والدین تعیینکننده طرف ازدواج بودهاند. در سالهای اول زندگی، آمریکاییها خیلی عاشقتر بودهاند اما بعد از گذشت 10سال، هیچ تفاوتی بین آمریکاییها و ژاپنیها در میزان احساسات به همسرشان وجود نداشته است. در واقع چیزهای دیگری باعث حفظ رابطه شده بود؛ ارتباط و گفتوگو با همسر، تقسیم برابر کارها و تقسیم عادلانه قدرت تصمیمگیری.
عشق؛ انواع و اقسام
با توجه به بالا و پایین بودن 3بعد عشق یعنی صمیمیت، هوس و وفاداری میتوانیم 8نوع عشق را مشخص کنیم. اگر میخواهید دقیقا بدانید بالا و پایین یعنی چه، پرسشنامه عشق استرنبرگ را پر کنید و روی نمودار، نیمرختان را ببینید. هر نمرهای که بیشتر از متوسطهای اعلام شده در راهنمای نمرهگذاری بود، نمره بالا و هر نمره کمتر از متوسطها، نمره پایین به حساب میآید. یادتان باشد نمرات متوسط 3 بعد کمی با هم فرق میکنند. حالا انواع هشتگانه عشق را ببینید.
1 بیعشقی
تعجب نکنید، این هم یکجورش است. بعضیها فکر میکنند عاشقند چون هر 3 بعد عشق را در وجودشان احساس میکنند اما آنقدر کم که به متوسط هم نمیرسد. آنها احساس صمیمیت کم، وفاداری کم و هوس کم به معشوقشان دارند؛ عشق بیعشقی!
2 دوستی
واقعا استرنبرگ غربی بیعاطفه هم دلش نیامده اسم این حس را بگذارد عشق؛ وقتی که ما احساس صمیمیت زیادی نسبت به یک نفر داریم اما نه چندان اصراری بر حفظ رابطه با او تا آخر عمر داریم و نه احساس جنسی به او؛ بابا، دوستی دیگر، دوستی.
3 عشق بوالهوسانه
این هم واقعا همان است که حضرت حافظ میگفت «...هوس است» نه عشق؛ وقتی که به یک نفر فقط میل جنسی داشته باشیم و احساسات صمیمانه و نهچندان حس وفاداری نشان بدهیم، حاصلش میشود عشقهای شبانه.
4 عشق پوچ
عشق بیروح؛ همینجور الکی دلمان بخواهد تا آخر عمر به یک نفر وفادار بمانیم بدون اینکه صمیمیت حسی و شور بدنیای در میان باشد. متاسفانه خیلی از ازدواجها آخرش میشوند همین عشق بیروح؛ وفاداری و دیگر هیچ.
5 عشق رمانتیک
عشق فیلمهای سینمایی؛ صمیمیت و هوس بیاندازه به یک نفر بدون اینکه وفاداریای در میان باشد. وقتی که یک نفر میگوید عاشق توام اما نمیتوانم با تو ازدواج کنم و تا آخر عمر زیر یک سقف بمانم، دارد یک عشق رمانتیک را نشان میدهد.
6 عشق همنشینانه
عشق افلاطونی؛ صمیمیت و وفاداری زیاد و میل جنسی پایین.
7 عشق دیوانهوار
واقعا هم دیوانهوار است که کسی با یک نفر احساسات مشترک و صمیمانه نداشته باشد اما هوس و وفاداری بیاندازهای نسبت به او داشته باشد.
8 عشقتمام عیار
این همان عشق مورد نظر استرنبرگ است؛ یک عشق درست و حسابی که در آن، هم وفاداری وجود دارد، هم صمیمیت و هم هوس.
پیشنیازهای دیگر ازدواج
بله! غیر از پاسکردن واحد رمانتیک عشق، ازدواج پیشنیازهای دیگری هم دارد. قرار نیست که درس به این گندگی، فقط با پاسکردن یک پیشنیاز هپروتی، برود توی برگه انتخابواحدتان. پس در کارنامه وجودتان، بگردید ببینید این پیشنیازها را پاس کردهاید یا نه؟
هویت شغلی
حتما میگویید چشم بسته غیب گفتهام و معلوم است که بدون پول نمیشود ازدواج کرد. اما منظورم فقط داشتن درآمد نیست. فرض کنید که یک بچه مایهدار که کاملا از لحاظ مالی توسط خانوادهاش تامین شده است، یک پست فرمالیته توی یک کارخانه دارد که چه برود پشت میزش و چه نرود، حقوقش را میگیرد. به نظر شما این آدم برای ازدواج آماده است؟ به نظر روانشناسان که اینطور نیست.
هویت شغلی جزئی از وجود یک فرد بالغ است. فرد این شغل را جزئی از حس استقلالش میداند و با آن کارآمد بودناش را به دیگران اثبات میکند. داشتن یک شغل مستقل، جزئی از رشد فردی است که زمینههای یک ازدواج موفق را فراهم میکند. البته در ایران این پیشنیاز بیشتر جزء درسهای پسرانه تلقی میشود.
داشتن جهانبینی مشخص
تصور کنید که شما هنوز تکلیفتان با خودتان معلوم نیست؛ نمیدانید توی این دنیا چه کارهاید؛ نمیدانید واقعا دوست دارید چه عقایدی داشته باشید و اصلا نگاهتان به دنیای دور و برتان پا در هواست. توی چنین شرایطی مسلما هنوز نگاهتان به پدیده ازدواج و شاید حتی جنس مخالف هم درست و درمان معلوم نیست. بعضی چیزها را نمیشود به آینده سپرد. همین الان در موردش تصمیم بگیرید.
بلوغ اجتماعی
این یکی، دیگر یک مهارت است که باید یاد گرفته باشید. حتی فرایندی که پیش از ازدواج طی میکنید، نیاز دارد به اینکه در روابط اجتماعیتان ماهر باشید. تصور کنید که شما به عنوان یک دختر جوان حتی نمیتوانید درست و حسابی درخواست ازدواج همکلاسیتان را رد کنید، چطور میخواهید بعد از آن در جاهایی که باید خودتان تصمیم بگیرید، موفق شوید؟
یا تصور کنید که به عنوان یک پسر جوان، میخواهید با نامزدتان در مورد آینده حرف بزنید، تا وقتی که چم و خم یک گفتوگوی طولانی را نمیدانید، چطور میخواهید برای یک عمر یک رابطه اجتماعی جدید را شروع کنید؟
شناخت نسبی جنس مخالف
نگفتیم شناخت کامل که نگویید بعد از اینکه رفتیم زیر یک سقف این چیزها را میفهمیم. شاید بزرگترین مشکل زوجهای جوان این است که این تفاوتها را نمیدانند. نمیدانند که وقتی آقایان مشکلی دارند، میروند توی غار تنهاییشان و باید تنهایشان گذاشت.
نمیدانند که خانمها مسئلههایشان را در حین حرفزدن با یک نفر دیگر حل میکنند. نمیدانند که خانمها نیازهایشان را غیرمستقیم میگویند. نمیدانند که آقایان کلارکترند.
نمیدانند که خانمها توی یک دورههایی بدون اینکه دست خودشان باشد، بیحوصله و خستهمیشوند. نمیدانند جنس حسادت خانمها بیشتر عاطفی است و جنس حسادت آقایان بیشتر بدنی. خلاصه کلام اینکه نمیدانند مردان مریخی و زنان ونوسیاند.