فرض کنید که سیذارتا ( نام اصلی بودا) تا آخر عمر در همان قصر فانتزی پدرش میماند و هیچوقت نمیفهمید که رنج، بیماری، پیری و مرگ وجود دارد. اگر بودا به این واقعیتهای بشری آشنا نمیشد و آن را به خودش نسبت نمیداد، حالا نقشههای دینی دنیا رنگهای دیگری داشتند. تنها اگر بودا به خودآگاهی نرسیده بود...
همه اتفاقات بزرگ از آنجا شروع میشود که ما به گوشههای خانه وجودمان دوباره سرک بکشیم. از دور وراندازش کنیم. از طرح زیبایش لذت ببریم و از رنگ کدرش دلمان بگیرد.
منفذهایی که باعث نفوذ سرما میشود را پیدا کنیم و باروتهای خیسنخوردهای که میتوانند منفجرمان کنند را لااقل بشناسیم. پیهایش را بکاویم و به محکمبودن یا نبودن ستونهایش مطمئن شویم.
همه اتفاقات بزرگ از نگاهکردن به آینه شروع میشود. این را حتما بارها و بارها در فیلمها دیدهاید.
عبور از مرحله آینهای
واقعا اینی که الان هستیم ریشه در کجا دارد؟ این سیستمی که یکجور خاص فکر میکند، یک ارزشهای خاصی دارد، یکجور خاص احساسهایش را بروز میدهد و یکسری علاقهها و انگیزههای خاص دارد چهجوری به وجود آمده؟ روانکاوهای جدیدتر میگویند همه چیز از مرحله آینهای شروع شده است.
وقتی ما برای اولین بار توی 6 ماهگی تا 2 سالگیمان خودمان را در آینه نگاه کردیم و دانستیم این موجود عجیب و غریب توی آینه، خود ماییم، چیزی درون ما تشکیل شده است به نام «من». بعدها ما هر وقت خواستهایم به خودمان فکر کنیم، این «من» برآمده از آینه، محور همه چیز بوده و لااقل به گمان خودمان همه چیز را او راه میانداخته است.
عبور از مرحله بحرانی
اگر مرحله آینهای یادمان نباشد بحران نوجوانی حتما در حافظهمان مانده است. در نوجوانی دوباره وضعیت قرمز میشود و آینه باز پررنگتر میشود. آینه بر میگردد تا این بار مناسب بودن یا نبودن هیکلمان را در آن تخمین بزنیم و همزمان به قوانین لعنتی اطرافمان فکر کنیم. خیلیها میگویند اصل قضیه همین جاست.
اینجاست که ما بعضی از ارزشهای پدر و مادر را میگیریم و بعضی را نفی میکنیم و این رد و قبولها میشوند پایه هویتمان؛ اینجاست که یک تصویر ثابت بدنی از خودمان توی ذهنمان شکل میگیرد که یا دوستش داریم یا از آن متنفریم یا بیخیال با آن کنار آمدهایم. در عبور از مرحله بحران هویت است که ما تصمیم میگیریم چه کاره این دنیا شویم، با چه جور آدمی زندگی کنیم و چهجوری به دنیا نگاه کنیم.
روانشناسان آمریکایی سالهای اوج این بحران هویت را بین 18تا 22سالگی میدانند البته به این فرض که فرد وارد دانشگاه شود. خیلیها متأسفانه بیشتر از حد طبیعی در این بحران توقف میکنند و هویتشان همچنان پا در هوا میماند.
یکی از مهمترین دلیلهای این قضیه این است که احتمالا آنها یک بار ننشستهاند درست و حسابی سنگهای خودشان را با خودشان وا بکنند و به مهارت خودآگاهی برسند. خودآگاهی، توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قدرت، نیازها و ترسها و انزجارهاست. با هم سری به دنیای خودمان بزنیم:
من چه شخصیتی دارم؟
توی اتوبان یک اتومبیل توی لاین خودش نیست و ناشیانه یا موذیانه به شما هم راه نمیدهد. وقتی که بالاخره به هر طریقی از کنارش عبور میکنید هم شما و هم کنار دستیتان معمولا برمیگردید و به چهره راننده اتومبیل خطاکار نگاه میکنید. توی این نگاه جز شماتت، شما دنبال یک چیز دیگر هم هستید.
میخواهید ببینید طرف چه شخصیتی دارد که اینجور رانندگی میکند. شما توی همان نگاه هم دارید رانندگی را به شخصیت پیوند میدهید و هم شخصیت را به قیافه. اما میشود با قیافه شخصیت را تشخیص داد. اگر خودتان با خودتان روراست باشید، میفهمید که برچسب شخصیتی که به قیافهتان میچسبانند، چندان هم با شما جور در نمیآید.
شخصیت خیلی پیچیدهتر از تیپ بدنی ما آدمهاست. شخصیت، یک مجموعه از ویژگیهاست که در طول یک عمر لااقل 18ساله به ما رسیده است. برای اینکه ما بدانیم چه شخصیتی داریم راههای غلط و درست بسیاری وجود دارند.
راههای غلط پیبردن به شخصیت
1 - انجام یک تست ساده روانشناسی رنگها یا کشیدن یک نقاشی یا دستخط یا تستهای بازاری دیگر. جواب این تستها مثل فالها یا آنقدر کلیاند که در مورد همه درست در میآید! و یا آنقدر جزئی که در واقع چیزی در مورد شخصیتتان به شما نمیگوید. اعتبار علمی آنها هم که سالهاست زیر سؤال است.
2 - سؤالکردن از دوستان تازه یا هم اتاقی جدید یا همکاران. ما خودمان میدانیم که هیچوقت کسی که تنها دو روز است با ما آشناست نه شناخت کافی از ما دارد و نه آنقدر صمیمی است که ضعفهایمان را بگوید.
معمولا ما در اوایل هر رابطهای یک ویترین از خودمان ارائه میدهیم و جنسهای بنجل را توی انباری پنهان مــــیکنیم. نظر همکاران، همکلاسیها و همانجمنیهایتان در یک محفل ادبی هم ملاک خوبی برای شناسایی شخصیت شما نیست.
آنها فقط معمولا بعدی از زندگی شما را میبینند؛ بعد کاری یا بعد تحصیلی یا بعد هنری. هیچگاه نمیتوان قضاوتی که آنها در مورد ناتوانی یا تواناییتان مثلا در تحصیلات میکنند را به کل شخصیت تعمیم داد.
دانستن شخصیت کافی نیست!
جواب دادن به 30 سؤال زیر (داخل کادر) میتواند حسابی زیر و بالای شخصیت شما را در بیاورد. اما این کافی نیست؛ شما علاوه بر آن، باید توانایی هوشی خودتان را هم مشخص کنید.
برای اینکه دقیقا بدانید چه نوع هوشی در شما بیشتر وجود دارد هم تجربیات زندگیتان میتواند کمکتان کند و هم یکی از شمارههای همشهری جوان که در همین صفحه ما در کنار تاثیر فیلمها بر هوشها، انواع این هوشها را هم شرح دادهایم.
ضمن اینکه شما باید نیازهای سنی که در آن قرار دارید را بهخوبی بشناسید و برای رفع نیازهایتان برنامه بلندمدت یا کوتاهمدت داشته باشید.
دانستن شخصیت و خودآگاهی، گرچه قدم اول است اما هیچگاه کافی نیست. اینکه ما صادقانه با خودمان روبهرو شویم، وقتی ارزش پیدا میکند که ما جاهایی از وجودمان را که دوستشان نداریم یا موجب آزار دیگران میشود، بشناسیم و در مورد تغییر کردنشان فکر کنیم.
بعضی چیزها تغییرناپذیرند. اینکه من قدم بلند است یا یک قسمت از بدنم را از دست دادهام، چیزی نیست که بتوانم برایش کاری کنم، حتی اگر دوستش نداشته باشم. اما بسیاری از خصوصیاتمان را میتوانیم تا حدی تغییر دهیم.
رویکردی که در این صفحه به عنوان مهارتهای مقابلهای یا مهارتهای زندگی دنبال میشد و میشود، برای انجام همین تغییرات است. وقتی که تغییر کردیم - حتی کم - دوباره میتوانیم به خانه وجودمان سرک بکشیم، از رنگ روشنش لذت ببریم و فکری برای طرحش که کمی کج وکوله شده است بکنیم، سوراخ سمبههایش را یک بار دیگر نگاه کنیم و باروتهایش را توی یک جای بیخطر منفجر کنیم.
راههای درستتر پیبردن به شخصیت
1 - خودتان، خودتان را بشناسید. هیچکس از خودش به خودش نزدیکتر نیست. تنها کافی است قسمتی از شخصیتتان را جا نیندازید، منظم فکر کنید و عادلانه در مورد خودتان قضاوت کنید.
2 - از دوستان صمیمی و قدیمی بپرسید. دوستانی که از کودکی یا نوجوانی، شما را میشناسند و فراز و نشیبهای زندگی شما و رفتار شما را در موقعیتهای مختلف دیدهاند، ملاکهای خوبی برای ارزیابی شخصیت شما هستند؛ به شرطی که هنوز صمیمیت گذشته وجود داشته و در مراحل مهمی مثل بحران هویت از هم دور نبوده باشید. البته همیشه باید توجه داشت که شخصیتی که دوستتان دارد، به هر حال در قضاوت در مورد شما تأثیرگذار است و به قول دانشمندان تفسیرش سوگیری دارد.
3 - از ابزارهای معتبر استفاده کنید. شما همیشه برای حل مشکلات روانشناختی سراغ روانشناس یا مشاور نمیروید. روی تابلو مراکز مشاوره یک عبارت دیگر هم با عنوان «سنجش هوش و شخصیت» حک شده است.
روانشناسها، ابزارهایی علمیتر از تستهای بازاری دارند. این ابزارها از سالها تحقیق در مورد ابعاد شخصیتی آدمی به دست آمده است. یکی از معتبرترین تستهایی که ممکن است یک روانشناس روی شما اجرا کند، تست 5 عامل شخصیت است.
نگاهی به مادههای این 5 عامل میتواند به شما هم کمک کند بدانید وقتی میخواهید شخصیتتان را بسنجید، باید دنبال چه چیزهایی باشید. روانشناسانی که به مدل
5 عاملی شخصیت معتقدند، میگویند در هر کدام از ما درجههایی از ویژگیهای زیر وجود دارد:
1 - ثبات هیجانی: آیا شما آدم دمدمیمزاجی هستید؟ آیا شما همیشه غمگینید؟ آیا شما اغلب خوشحالید؟
2 - برونگرایی: شما از بودن با دیگران بیشتر لذت میبرید یا در خود بودن یا اینکه وسط این دو طیف قرار دارید؟
3 - باز بودن در مقابل تجارب جدید: شما با جاهای جدید، افکار جدید و هنرهای جدید حال میکنید یا نه کلا آدم کلاسیکی هستید؟
4 - توافقپذیری: وقتی در یک جمع قرار میگیرید، دوست دارید ساز خودتان را بزنید یا معمولا نظر گروه را میپذیرید؟
5 - وظیفهشناسی: آیا در مقابل مسئولیتی که به شما میسپارند باوجدانید یا سمبل میکنید؟
جوابدادن به همین 5 سؤال هم میتواند کلیت شخصیتتان را برایتان معلوم کند اما اگر میخواهید ریزتر شوید، در مورد ویژگیهای زیر هم به خودتان فکر کنید. یادتان باشد که هرکسی در یک طیف از این ویژگیها قرار میگیرد.
در مورد ثبات هیجانی
1 - اضطراب: آیا شما دلشوره زیادی تجربه میکنید؟
2 - خصومت: آیا شما آدمی کینهای هستید؟
3 - افسردگی: آیا معمولا احساس غمگینی میکنید؟
4 - خودآگاهی: آیا بعد از انجام دادن فعالیتها در مورد خودتان فکر میکنید؟
5 - تکانشگری: آیا یکدفعه عصبانی میشوید؟
6 - آسیبپذیری: آیا کلا آدم حساس و زودرنجی هستید؟
در مورد برونگرایی
1 - گرمی: آیا کلا با دیگران گرم میگیرید؟
2 - گروهگرایی: آیا ترجیح میدهید کارهایتان را بیشتر گروهی انجام دهید؟
3 - شجاعت: آیا به راحتی میتوانید حق خودتان را بگیرید بدون اینکه احترام کسی را خدشهدار کنید؟
4 - فعالیت: آیا کلا آدم اکتیوی هستید؟
5 - هیجانجویی: آیا زیاد دنبال موقعیتهای هیجانبرانگیز میروید؟
6 - هیجانهای مثبت: آیا کلا آدم خوشبین و شادی هستید؟
در مورد باز بودن در مقابل تجارب جدید
1 - تخیلیبودن: آیا زیاد در تخیلات خودتان در مورد گذشته و آینده سیر میکنید؟
2 - زیباییشناسی: آیا قدرت درک زیباییهای موجود در اشیای زندگی روزمره یا آثار هنری را دارید؟
3 - احساسی: آیا به رمانتیکبودن معروفید؟
4 - جدیت: آیا در انجام دادن کارها حسابی پیگیرید؟
5 - اندیشمند بودن: آیا در مورد خیلی از چیزها یا حوادث اطراف، نظریههای خاص خودتان را دارید؟
6 - ارزشیبودن: آیا به ارزشهای خاص خودتان زیاد اهمیت میدهید؟
در مورد توافقپذیری
1 - اعتماد: آیا کلا آدمی هستید که به دیگران اعتماد دارید؟
2 - خلوص: آیا توی کارهایتان خردهشیشه زیاد دارید؟
3 - نوعدوستی: آیا فعالیتهای بشردوستانه مثل هلال احمر برایتان مهم است؟
4 - اجابت: آیا وقتی قولی را دادید به آن وفادارید؟
5 - فروتنی: کلا آدم متواضعی هستید یا مغرورید؟
6 - مهربانی: آیا دیگران شما را آدم دلرحمی میدانند؟
در مورد وظیفهشناسی
1 - صلاحیت: آیا توی کاری که دارید صلاحیت حرفهای دارید؟
2 - منظمبودن: کلا آدم با نظم و ترتیبی هستید یا نظم، خیلی برایتان مهم نیست؟
3 - فرمانبرداری: آیا زیر کار دررو هستید یا معمولا حرف بالاسرتان را گوش میکنید؟
4 - تلاشهای پیشرفت: آیا سعی میکنید در تحصیل یا کارتان، قدمهای رو به جلویی بردارید یا به موقعیت فعلی رضایت دادهاید؟
5 - خود انضباطی: آیا هرازگاهی خودتان را مجبور به منظمکردن کارهایی که بهتان محول شده میکنید؟
6 - تاملگری: آیا گاهی در مورد کارهای محوله منتقدانه فکر میکنید؟