یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۱
۰ نفر

لیلی شیرازی: صبح، لبخند توست. دوست دارم لبخند تو را ببینم و تنهایی‌هایم را با صورت تو تقسیم کنم. تو صورت نداری. تو تنها لبخند داری و لبخندت از شرق طلوع می‌کند.

دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۹۹

من عاشق صبح هستم. حتی اگر دیر بخوابم آرزو می‌کنم که صبح زود بیدار شوم. تماشاي طلوع خورشيد لذت‌بخش است. خورشید كه بالا مي‌آيد، از پشت شیشه قلقلکم می‌دهد. من اگر خواب خوب دیده باشم، زیباترم. تو را صدا می‌کنم و وقتی در آینه  خودم را می‌بینم به فکر تو هستم. من با تمام فکرهایم، در فکر توام و می‌دانم تنها کسی به خوش‌سلیقگی توست که صبح می‌تواند لبخندش باشد.

* * *

برای دیدن لبخند تو از تاریکی بیرون می‌آیم. برای دیدن لبخند تو شب را پشت سر می‌گذارم و همه‌ی لحظه‌های تنهایی را می‌شمارم. شب اگر چه پر از ستاره است و ستاره‌ها اگرچه امیدهای کوچک ما هستند برای رسیدن روز، اما دیدن صبح چیز دیگری است.

تو که به تمامی از نور هستی و بالای همه‌ی نورهایی و پشت همه‌ی نورهایی و نور همه‌ی نورهایی، تو که ذرات طلایی دوست‌داشتنی را بر دنيا مي‌باراني و در لحظه‌های تنهایی روزنه‌های به سمت دشت و دریا مي‌گشايی، خوب مي‌فهمي حال کسانی را که در تاریکی مانده‌اند. خوب مي‌داني حال کسانی را که به گودال افتاده‌اند.

* * *

وقتی که مریض هستم، شب طولانی‌تر است! تاریکی خودش را تکرار می‌کند و مرا می‌ترساند. من با سینه‌ای که خس‌خس می‌کند و صدایی که از وحشت گرفته است منتظر رسیدن صبح می‌مانم. صبح شفابخش است. لبخند تو شفاست. لبخند تو آمیخته‌ای از عسل و روشنایی است. عسل مرا به یاد نورانی بودن قلب تو می‌اندازد. صدای دریا مرا به یاد رحمت تو می‌اندازد. من به صدای دریا و نور تو آغشته‌ام. بخشی از زندگی، طعمی از روز در قلب من است. حتی وقتی از بیماری به خودم می‌پیچم و اشک می‌ریزم، حتی وقتی با تاریکی شب مبارزه می‌کنم و صدایم را با خودم به دوردست‌ها می‌برم، حتی وقتی احساس می‌کنم که ویروس‌های کوچک دلتنگی گوشه‌هایی از قلبم را خورده‌اند، با این همه، وقتي به پنجره خیره شده‌ام و به ستاره‌ها نگاه می‌کنم که در روشنایی روز گم مي‌شوند، تو را مي‌خوانم. نام تو را می‌گویم. نام تو را تكرار مي‌كنم.

* * *

من چه‌قدر وقت گفتن نام تو خوشبختم. تو مرا از خودم که در تاریکی فرو رفته‌ام بیرون می‌آوری. تو مرا به روزهای دوباره، به خوشی‌های کوچک، به داشتن خورشید، کاشتن آفتابگردان، صدا کردن زیبایی، بافتن موی عروسک‌ها، بغل کردن باران، درو کردن آرامش، به سلامتی و روشنایی امیدوار می‌کنی! تو نام دیگر همه‌ی چیزهای خوب هستی و هر کس، در هر جایی که باشد می‌تواند نام تو را تکرار کند!

تکرار کردن نام تو خوشبختی می‌آورد. تکرار کردن نام تو ثبت کردن روشنایی است. مژده دادن به تمام کسانی است که نمی‌خواهند در بیماری تنها باشند. در قهر گم شوند. خوابشان ببرد. مردابی شوند و هیچ وقت نفهمند که صبح زود بیدار شدن و تو را خواندن و تكرار نام تو و صدا کردن خورشید و برشته کردن نان گندم و راهی شدن به سمت ساقه‌های طلایی و خیره شدن به ابرهایی که شکل شیرینی‌های خانگی هستند، چه‌قدر امیدوارکننده است!

تو شکل زندگی مرا عوض کرده‌ای! من در کنار تو دیگر قایق سرگردانی نیستم که همیشه از غرق شدن می‌ترسد. من ناخدایی هستم که آمدن صبح را انتظار می‌کشد!

کد خبر 305066

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha