اينها را علائم حيات مينامند. اگر اين دو برقرار باشد مصدوم حيات طبيعي خودش را ادامه ميدهد. اما در يك نگاه عميقتر بايد اعتراف كرد نفس كشيدن و ضربان قلب و گردش خون جزو علائم حيات نيست بلكه اينها نشانه زنده بودن است. حيات، يعني زندگي كردن نه زنده بودن! «زنده بودن» حركتي است افقي از گهواره تا گور اما «زندگي كردن»، حركتي است صعودي از زمين تا آسمان.
برخي آدمها زندگي نميكنند بلكه فقط زنده هستند. آنها با نفس كشيدن روزها را يكي پس از ديگري ميگذرانند، صفحات تقويم را سياه ميكنند و مثل كنتور آب و برق فقط شماره مياندازند. اينها مردگان متحركي هستند كه فقط به گذراندن اوقات خود مشغولند.
برخي آدمها انگار به دنيا آمدهاند كه تپل شوند و بميرند. بعضي از آدمها انگار به دنيا آمدهاند كه فقط غر بزنند. برخي هم فقط آمدهاند كه خوش باشند. عدهاي فقط آمدهاند چند سال كتاب بخوانند و با كمترين خاصيت بميرند. دستهاي فقط آمدهاند پول روي پول بگذارند و گروهي هم آمدهاند كه فقط تماشاچي باشند و زندگي را تماشا كنند؛ درست مثل ورزشگاه كه روي سكو مينشيني و فقط نگاه ميكني، در بازي هيچ دخالتي نداري و فقط كف و سوت ميزني. مهمترين كارت ميشود تخمه شكستن روي سكوها. اين آدمها آمدهاند كه در زندگي فقط تخمه بشكنند و تف كنند. برخي آدمها زندگي نميكنند فقط با سرعتي ملايم، هر روز تكرار ميشوند تا عاقبت بميرند؛ نه تغييري، نه رشدي، نه تأثيري، نه خاصيتي!
احسان قاسميه جواني است كه در ايالت تگزاس آمريكا مهندسي برق ميخوانده. خبر ميشود عراق به ايران حمله كرده. بر ميگردد و از كاشان به جبهه اعزام ميشود و بعد شهيد ميشود. در وصيتنامهاش مينويسد: در اسلام تماشاچي نداريم، همه مسلمانان بايد به هر نحوي در صحنه نبرد بين حق و باطل شركت كنند وگرنه خود نيز باطلند. دقايقي به اين جمله بينديشيد. و راستي يادتان نرود كه امامحسين(ع) را تماشاچيها كشتند.
نظر شما