برفت اهل دلی رادمرد هشیاری
بلند همت و دانشور و وفاداری
برفت از فلک دانش آفتاب کمال
بشد زکشور فرزانگی جهانداری
سخن گفتن در سوگ معلم و راهبری که با متانت و بلندنظری، سَعة صدر، اتکای به نفس، عفّت لسان، جزالت توأم با لطافت معنی، لطف محضر، صدای ابریشمین و هیمنهای صخرهوار هزاران چشمة حکمت و معنا از دهانش جاری مینمود، از سوی این غمگن غمگنان، کمترین همگنان، چاووشی خوان قوافل حسرت و اندوه، درآی شکسته سرایِ غمان زمان بس سخت و صعب مینماید:
بر لوح دل، محبت مردان پارسای
هرچند پارسا نیام، امّا نوشتهام
آری او که به حقّ هادی بود مرخیل فضیلت مداران را که الأسماء تُنزل منالسّماء
به حُسن خُلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
جهانی بود بنشسته در گوشهای، صدایش بر دریاها جاری، دور نیست اگر بگوییم فضیلت با از دست دادن او صدایش را از دست داد.
ما کنتُ أدعوا الی مالستُ معتقداً
به أخونُ ضمیراً لی یُعذِبنی
آیتالحق، سالک واصل، مردم دوست حق مدار، مجاهد خستگی ناپذیر حضرت آیتالله شیخ هادی مروی اعلیالله مقامه که از تقویت لطف، عرض را جوهر مینمود، تنها نه به سخن، که به عمل پیر ره بود.
چون خاطرم خواهد همی خیر کسان
از هر سویم خیزند خاطرخواهها
بسیار فضل بیرون از علم شرع حاصل کرده و تا مُلک استغناء مُقام گزیده
از همت عالی نگرایم به وزیری
در پادشهی ننگرمی جز به حقیری
چهرۀ تعفّف، چشمانی پُرجلا و طراوت که انگار سالها از صورت او جوانتر مانده بودند.
دردا کـه ز دهـر بـا تمیـیزان رفتـنـد
زین بزم چو شمع اشکریزان رفتند
ما یوسف دل را به که خواهیم فروخت
اکنون که از این مصر عزیزان رفتند
باری سطوری چند با قلمی گریان بر صفحه از خاطرات آن ساکن عرش در دوران اقامت بر فرشِ زمین را برای تذکار خود و یاران مینگارم
آنکو مرا ستود هنر را ستوده است
وآن کس که فضل را بستاید مرا ستود
1 ـ سیرة عملی او یادآور اعتذار غزالی از پذیرش تصدی تدریس جامعه بغداد، پیشنهادی از سوی سلطان سنجر بود که در جواب نوشت:
چون برسر تربت خلیلاله علیهالسلام رسیدم سه نذر کردم:
یکی آنکه از هیچ سلطان و سلطانی هیچ مالی قبول نکنم
دیگر آنکه به سلام هیچ سلطان و سلطانی نروم.
سیّم آنکه مناظره نکنم، اگر درین نذر نقض آورم دل در وقت شوریده گردد.
جای آنست که خون موج زند در دل لعل
زین تَغابُن که خَزََف میشکند بازارش
2 ـ چه بس شاهد بودیم که قضات وارسته و فرهیختهای که به دلایل عدیده چون بیمهریها، حلول زمان بازنشستگی و ... درخواست خروج از دستگاه قضا مینمودند به دفتر خویش فرا میخواند و با تفقّد و دلجویی آنانرا منصرف از خروج نموده تشویق به حضور مؤثر چون گذشته مینمود، معتقد بود تنها کلید طلایی توفیق عدالتخانه در اجرای حق و انصاف پالایش آن از غیر مهذّبین و سپردن کار به یدِ مهارِ نفس به دست گرفتگانِ دانشور است همانانیکه سرمایه اصلی عدالتخانه میدانست و حلقة اوّل دوستداران ایشان بوده و میباشند.
3 ـ هیچگاه از فردی چیزی حتی کتاب که عزیزترینها نزد او بود قبول نمینمود ولو از خلّص اصحاب و یاران و در صورت اصرار و الحاحِ دهنده جز با پرداخت بهای آن نمیپذیرفت و میفرمود هدیه دادن به قاضی حرام لیکن اخذ از وی مباح است.
4 ـ افتخارش آن بود که مصیبت خوان سالار آزادگان سیّدالشهداء علیهالسلام بوده است، منبرهایی که این جثّه رهیده از خاک و برکشیده بر افلاک را در بر میگرفت چشمه جوشان و سیّال حکمت و ادب و اخلاق بود و چون گاه مرثیه فرا میرسید زمین و زمان با او میگریست و همنوایی میکرد.
5 ـ مردم را صاحبان حقیقی واجد استحقاق در بیتالمال میدانست لذا هرگز حقوق دریافتی از عدلیه را در زندگی خویش وارد و هزینه ننمود همانرا به طرق مختلف به مردم خستهدل دردمند بر میگرداند.
6 ـ در حوزة دانش از جامعالاطراف بودن و سماحتی برخوردار بود که اولاً تمامی اصحاب فکر و نظر او را چون نگینی در بر میگرفتند و او ایشانرا استمالت مینمود و ثانیاً در سیطرة پهناور کتب مؤلَف دونِ تعصبات بی پایه و خشک، از خرمن هر دانشوری خوشهها چیده و اُنظر اِلی ما قال را مبنای اخذ علم قرار میداد.
نیـک میدانی که تا من بودهام
نـاسـزا را نـاسـزا نـستـودهام
گر ستودم علم و دانش را ستود
برتر از عالِم درین عالَم که بود
7 ـ ایشان قضات مکلاّ ! ـ غیر روحانی ـ را چون بعض از آقایان ـ به مثابة لنگ کفش در بیابان و یا از باب ضرورت أکل میته محسوب نمینمود؛
افتخار آدمی دانی که در آزادگیست.
چنانکه سیّدرضی اسحاق صابی ستاره پرست را در سوگش رثاء گفت و در پاسخ اعتراض کنندگان که از فحول شاگردان حضرتش بودند فرمود؛ انّما رأیتُ فَضله، چه رسد به قضات شریف و متدیّنی که با دانش سرشار، شرافت و آبرومندی هماره قداست کرسیّ دادگری را حفظ نمودهاند،
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی روزی مقرر است
8 ـ ظواهر اشخاص، تخالف فکری و دگر اندیشی را مبنای مفاهمه و مرابطه قرار نمیداد از همین رو گونهگون اشخاصیکه در یک خصلت اشتراک داشتند و آن همانا فضیلت مداری و اخلاق گرایی بود ایشانرا چون نگین دربر میگرفتند و عزیز میداشتندش او به راستی ملتزم عملی به کرامت بنیآدم که موهوب بلاقید الهی است بود.
9 ـ او که خود سالکی و اصل و به حقیقت رسیده بود و مورد عنایت و التفات خاصّ آیاتی چون بهاءالدینی، کشمیری، معلّم دامغانی اعلیاله مقامهم و نیز حضرت آیتاله العظمی وحید خراسانی دامت برکاته هیچگاه آنرا وسیله تفاخر در نزد دیگران قرار نداد و با فروتنی ویژة خود از بازگویی آن طفره میرفت.
این زندگی حلال کسانیکه همچو سرو
آزاد زیست کرده و آزاد میروند
10 ـ هیچگاه از امتیازات دولتی بصورت ویژه بهره بر نگرفت و حتی به همکاران خود در دادگاه عالی انتظامی قضات میفرمود تا زمانیکه قاضیِ شاغل در زابل و سایر مناطق دوردست و محروم از آن بهرهای نبرد هیچیک سزاوار به استفاده نمیباشیم.
11 ـ از مدح و ثنای دیگران نسبت به خود منزجر بود و همواره از کسانیکه در محضر بزرگان صاحب منصب به مدح و ثنای آنان میپرداختند تبرّی میجست، جسارت در بیان حقیقت دونِ در نظر آوردن عواقب آن نتیجة طبیعی این خصلت بود، سخنرانی وی در زمستان سال 1378 در محضر رؤسای دادگستریهای سراسر کشور و مسئولین عالی دستگاه قضا که ریاست محترم قوة قضائیه در شهر مقدّس قم میزبان آن بودند همچنان در خاطرمان مانده است آری این صداست که میماند.
12 ـ بیش از آنکه بگوید با بردباری ویژة خود میشنید ولو آنکه گفتار گوینده با مبانی ایشان سازگاری نداشت، همواره اُذُن خیر بود، هیچگاه دیگران را چه در خلوت یا جلوت تحقیر نمینمود، اهل مجادله نبود سخن خویش را با مبانی حکمت عرضه میداشت و اصرار به پذیرش یا تحمیل آن بر شنونده نداشت.
13 ـ حافظه بی مانند او نزد همگان مثال زدنی بود خصوصیات فردی ـ شغلی تمامی قضات را ولو آنکه سالها آنها را ندیده بود در آنی به بیان درمیآورد و آنرا برکت موهوب الهی میدانست.
14 ـ در سکته اول ـ شهریور 1383 ـ که آنچنان پر مخاطره بود که جز عنایت خاص الهی به برگشت مُبلّغ بقیةالله الاعظم ارواحنافداه به سرای خاکی، از اسباب عادی امیدی نمیرفت به فرمودة خود با توسّل به ذیل عنایت دُردانه ثارالله حضرت علی اصغر(ع) خورشید وجودش به آسمان دلهای ستمدیدگان و مشتاقانِ فضیلت، طلوع مجدد نمود و آنرا گرمی و روشنی بخشید.
15 ـ دفتر کار ایشان و نیز مسجد محل اقامة جماعت همواره کانون حضور غمگنان و بی پناهانی بود که جز او ملجأ و تکیهگاهی نمییافتند ساعاتی متوالی با خستگی توأم با غمخواری پس از نماز مغرب و عشاء جلوس نموده بَثُّ الشکوی و تظلم خواهی آنانرا به گوش جان مینیوشید و با دریافت عرضحال آنان مجدانه پیگیری مینمود و چنان در این پیگیری مبالغه میداشت که با احراز ظلم رفته بر متظلم برافروخته می شد و دون رعایت سلسله مراتب اعتباری جهانِ اعتبار با داشتن سمت معاونت اول قوة قضائیه، ریاست دادگاه عالی انتظامی قضات و رئیس کمیسیون نقل و انتقال قضات حتی به دادیار تازه حکم قضا گرفته تماس برقرار و چگونگی موضوع را چون و چرا میکرد و حاشا و حاشا هرگز در مقام تحمیل نظر خویش برنیامد
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
16 ـ تواضع و فروتنی و عنایت خاص به قضات جوانی که در شهرستانها به خدمت مشغول بودند به حدی بود که این کمترین پس از فقدان والده مکرمه ام در زمان اشتغال قضایی در شهرستان یزد ـ 1371 ـ یاد دارد آن یار سفر کرده مسافت طولانی تهران ـ یزد را در گرمای تابستان با ماشین طی نموده و غروب یکی از روزهای مرداد آن سال قدم بر چشمان این شیدای خود گذارده پس از ابراز مراتب همدردی در منزل سازمانی محل سکونت این جانب با دیدار از امام جمعه محترم استان یزد همان شب به تهران بازگشت.
17 ـ در موردی که یکی از قضات فاضل و خوش سابقه به علت تاخیر ورود و تعجیل خروج! در آستانه بازنشستگی غیر خود خواسته قرار گرفته بود با حمیّت وصف ناشدنی و با این مبنای حِکَمی که حضور چنین فضلایی که قریب نیم قرن تجربه موفق قضایی داشتهاند مظهر وقار و متانت عدالتخانه میباشد ولو به یک حضور اندک در محل و محیط کار مایه و موجب برکت بوده مباهات به آن نیز سزاوار است، ابقای وی را مورد حمایت قرار داد هر چند به نظم پایبند بود و دیگران را بدان توصیه مینمود.
18 ـ تعفّف در کلام و هیمنة معنوی ایشان آنچنان حرم و حریمی به جای گذارده بود که دیگران ولو بزرگان خُلّص محّب ایشان به خود مجال مزاح غیر محفوف به کلمات و عبارات مؤدبانه نمیدادند و حتی به مزاح به حضرتش میگفتند جناب حاج آقا قصد ندارند برای تجدید وضو یا قدم زدن دقایقی جمع را ترک نموده تا لطیفهای چند در غیاب عرضه شود هر چند که از ملاحت لسان با رعایت ادب گفتار لذت میبرد.
19 ـ آنچنان مسئولیت پذیر بود که در دوران طلایی ریاست ایشان بر مجمع عمومی روزنامه رسمی که درخشانترین برهه تاریخی این مرجع مظلوم و مغفول بود حین برگزاری مجمع عمومی سالانه اولین عضوی بود که حضور می یافت و تا پایان جلسه و حتی پس از آن به مشکلات و مسائل گوش فرا داده ارائه طریق مینمود.
تواضع پیش گفته ایشان در اینجا نیز یادآوردنی است هنگامی که پیشنهاد نمودم چنانکه سایر اعضای مجمع ـ وزرای امور اقتصادی ودارایی و فرهنگ و ارشاد اسلامی ـ اکتفا به معرفی و اعزام نماینده مینمایند ایشان نیز به منظور رعایت اصل همترازی با مشغلههای فراوان در صورت صلاحدید نماینده اعزام نمایند با نگاهی خیره که حاکی از شماتت ناگفته اینجانب داشت فرمود مرا چه با این نظاماتِ اعتباری تا هستم شخصاً حتی با نازلترین ترکیب حضور مییابم.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
20 ـ هماره آرزوی بازگشت به محیط علمی حوزه را با حسرتی وصف ناپذیر بیان می نمود لیکن معتقد بود تا زمانیکه وجود ایشان در دستگاه عدالت باعث رفع و دفع ظلم ولو از یکنفر باشد ارجح از پرداختن به کمالات علمی ـ هرچند که او لبریز از آن بود ـ میباشد.
21 ـ سه سال آخر فرش نشینی آن عرش مُقام نقطه برجسته دیگری بود از سیر من الحق الی الخلق وی، او بیش از پیش در ملکوت جان سیر مینمود و به جانان وصل می جست و دوست دارانش خیره به عجبگاه سرای فانی
کُن جوهراً انما الأعراضُ زائله
22 ـ چون امواجی خروشان و توفنده در برابر ناسرگانی که از غربالهای جذب و گزینش دستگاه قضا عبور کرده بودند استوار میایستاد و بر پالایش آنان پای میفشرد و پرواضح است که این خود بر غربت او میافزود
مازادنی مدحَهُم قدراً فَیرَفُعنی
او اَنقصَ الذمُّ مِن قَدری فَیِخفِضُنی
23 ـ هرگاه به اصحاب اندیشه و قلم برمیخورد با ولعی وصف ناپذیر از کتب و مقالات تازه منتشره پرسش مینمود و اگر گوینده پیشنهاد ارسال آنرا مینمود ضمن عدم پذیرش، نشانی ناشر را گرفته تا خود تهیه نماید.
24 ـ پافشاری بر مبانی اعتقادی خود را با چنان انعطافی توأم ساخته بود که بدون دست یازیدن از آن، چرخه را در مسیر حلّ مشکل دردمندان به جریان میانداخت به یاد دارد هنگامیکه درخواست اخذ پروانه وکالت یکی از قضاتِ بازنشسته با تمسّک به دورهای که از خدمت قضایی معلّق گردیده بود از سوی کانون وکلا مردود اعلام و پرونده بمنظور رسیدگی به اعتراض وی نزد شعبة اول دادگاه عالی انتظامی قضات به ریاست ایشان ارسال شده بود آن آسمانی اندیشِ مردم خواه فرموده بود چنانچه اکثریت اعضای عالی شعبه نظر به ورود شکایت معترض داشته و وی را مستحق دریافت پروانه وکالت بدانند با توجه به سابقه قبلی اظهارنظر ایشان نسبت به وی، مبادرت به اصرار بر تحمیل عقیده خویش بر اعضای محترم دادگاه ننموده و مناط رأی اکثریت خواهد بود و بهرحال با اقلّ و اکثر شدن اعضا، مشارالیه حالیه در کسوت وکالت اشتغال دارد.
25 ـ همواره ملاقات کنندگان را در آنسوی میز در دفتر خود پذیرا میشد و با حوصلة کافی به سخنان آنان گوش فرا میداد به نحوی که ولو وقت مقرر آنان از حد خود گذشته و خیل مراجعین در پشت اتاق منتظر اذن ورود ایشان بودند امّا ادب پیامبر گونه وی مانع قطع کلام گوینده میگردید و پس از اتمام کلام او را تا مدخل دفتر کار بدرقه و به مکرمت کامل مینواخت.
26 ـ چه بسیار از ظلمی که بر صاحبان اندیشه بواسطه کژفهمیها و کوته نظریها رفته بود غصهای جانکاه خورده و دقایقی را به حسرت و اندوه سکوت مینمود هر گاه از استاد الأساتذه ادیب یگانه و موالی صادق آل محمد علیهمالسلام حضرت استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی و غربت نشینی ایشان سخن به میان میآمد چشمان دریا گونهاش از اشک مواج و چون سیل بر گونهاش جاری میشد براستی کجا شد آن منش و روش که یگانة خلقت نبی اکرم اسلام (ص) تبیین فرمود که انما بُعثتُ لأتممَ مَکارم الاخلاق، گوهری که حتی در برابر عبور جنازة یهودی به احترام نفس رحمانی به ودیعه گذارده شده در آدمی بر میایستاد از تفقّد به عالِم شیعی ذوب شدة در ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) سر تافته به قهر غربتنشین دیار کفرش! مینماید، براستی چگونه میتوان حتی با سرپنجة نقاشان برجسته، بوسه زدن سیّد بزرگوار جلال حکمت و علم مرحوم آشتیانی (ره) بر دستان استاد دکتر ذبیحاله صفا را ترسیم نموده به نمایش گذارد.
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
27 ـ ده روز قبل از سفر روحانی خویش به جوار قرب الهی با تماس تلفنی با این کمترین محبانش موکداً خواستار ترتیب ملاقات با اوستاد علاّمه و دانشمند یگانه حضرت آقای دکتر سید جعفر شهیدی حَفظه الله تعالی گردیدند که با هماهنگی یکی از احبّای دیرین و یار غمگسار ایشان، دیدار در غروب آنروز در منزل دختر بزرگوار استاد فراهم گردید ایشان با ورود به اتاق محل استراحت استاد پیشانی معظّمله را در حالیکه چشمان گشوده به ملکوت آسمانیش از گوهر اشک دُرفشان بود بوسیده و به دعا برای عافیت ایشان پرداختند آنچه توجه اطرافیان را معطوف خود نمود سکوت ایشان توأم با محو در تماشای آن اوستاد یگانه در مدّتی مدید بود، آری یگانگی ارواح مومنان و صالحان به هنگام دیدار وحدت یافته کلام زبان به نجوای جان تبدیل میگردد.
28 ـ او که در عشق سوزان به ساحت مقدّس رضوی (علیه آلاف التحیه والسلام) میگداخت ندای ارجعی را راضیهً مرضیه لبیک گفته در روضة رضوانِ رضوی (ع) غنود
سلامٌ علیه یُومَ وُلِدَ ویَومَ یَموتُ و یَومَ یُبعَثُ حیاً
مختصر سازم سخن کز تار و پود حرف و صوت
نیست ممکن خلعت مدحی که افتد در خورش
*رئیس هیئت مدیره
و مدیرعامل روزنامه رسمی کشور