سه‌شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۶ - ۰۵:۱۹
۰ نفر

سعید بی‌نیاز: «دلش می‌خواست براش بند کفش قرمز رنگ بخرم؛ چند بار به‌ام گفته بود...».

جمله زن با هق هق وحشتناکی قطع می‌شود. شاید شما هم این دیالوگ فیلم «21 گرم» به یادتان مانده باشد.

شوهرزن در یک حادثه غیرمنتظره مرده است و کارگردان با مهارت تمام دارد چیزهایی که در ذهن یک زن سوگوار می‌گذرد را رو می‌کند؛ چیز‌هایی مثل احساس گناهی این‌قدر بزرگ برای یک مسئله به ظاهر خیلی کوچک مثل رنگ بندکفش. به احتمال زیاد شما هم این تجربه ناخوشایند سوگواری یک عزیز را پشت‌سر گذاشته‌اید. روان‌شناس‌ها فرایند سوگواری را مطالعه کرده‌اند و پیشنهادهای جالبی برای تبدیل فرایند ناخوشایند سوگواری به یک تجربه معنادار دارند.

«از دست دادن»، قسمتی از زندگی هر بنی بشری است؛ از دست‌دادن کار به شکل اخراج؛ از دست دادن معشوق به شکل شکست عشقی؛ از دست‌دادن همسر به شکل جدایی یا طلاق؛ از دست‌دادن دوستان دوران دانشگاه به شکل جشن فارغ‌التحصیلی(!)؛ از دست‌دادن همسایه‌ها به شکل مهاجرت و از همه بزرگ‌تر از دست‌دادن عزیزان به شکل مرگ.

تحقیقات یک روان‌شناس مشهور ثابت کرده است که مرگ عزیزان بالاترین میزان فشار روانی را برای افراد در پی‌دارد. ‌هانس سلیه در پژوهش‌هایش میزان استرسی که اتفاقات مختلف زندگی برای هر فرد دارد را سنجید؛ بعد با جمع و تفریق و میانگین گرفتن فهمید که اگر فرض کنیم درجه استرس از یک تا 100 واحد است، ازدواج 50 واحد و مرگ همسر 100 واحد استرس دارد.

بعد از مرگ همسر هم مرگ یک عزیز دیگر در مقام دوم رویداد‌های استرس‌زا قرار دارد. در این شماره، می‌خواهیم به بزرگ‌ترین نوع از دست‌دادن - یعنی مرگ عزیزان - بپردازیم و در یکی از شماره‌های بعدی به انواع مهم اما کوچک‌تری مثل شکست عشقی.

سوگواری با ما چه کار می‌کند؟
در جواب این سؤال باید گفت همه کار. از دست‌دادن یا به قول روان‌شناس‌ها «فقدان» یک عزیز  می‌تواند بر همه حوزه‌های ذهن و رفتار ما تاثیر بگذارد؛ یعنی هم احساسات، هم افکار، هم رفتار و حتی فلسفه زندگی ما را تغییر دهد. یک یک این تاثیرات را که بخوانید، حتما شما هم به یاد سوگواری خودتان یا یکی از آشنایان‌تان خواهید افتاد.

1 - احساسات: شاید خیلی‌ها فکر کنند که سوگواری تنها یعنی دپ زدن و احساس تنها ماندن. اما روان‌شناس‌ها که ته ذهن سوگواران را کاویده‌اند، می‌دانند که احساسات دیگری هم در این وسط نقش دارند. مثلا ما ممکن است که از فرد مرحوم خشمگین شویم.

یا اگر خیلی منصف باشیم از سرنوشت به طور کلی احساس خشم کنیم و برسیم به اینکه «چرا او باید برود؟» یا «چرا من باید تنها شوم؟». غیر از احساس غمگینی و خشم‌، شما نمی‌دانید که تاب تحمل این از دست‌دادن بزرگ را دارید یا نه؛ به همین خاطر مضطرب می‌شوید. و برعکس این اضطراب، ممکن است بعد از پذیرفتن اینکه عزیزتان برای همیشه از دست رفته است، احساس آرامش کنید.

شما به این خاطر که نتوانسته‌اید جلوی از دست دادن فرد مرحوم را بگیرید و به خاطر بدی‌های کوچک و بزرگی که به او کرده‌اید، حسابی احساس گناه می‌کنید. پس دیگر به خاطر اینکه حالا آرام هستید، احساس گناه نکنید.

 این آرامش به شرطی که بعد از پذیرفتن واقعیت باشد، طبیعی‌ است.  بالاخره اینکه به خاطر بزرگ‌بودن فشار روانی، احساس خستگی و فرسودگی  می‌کنید. یادتان باشد که همه این واکنش‌ها طبیعی است و نباید شما را نگران کند.

2 - افکار: فکر، فکر، فکر، فکر. چیزی که در سرافراد سوگوار که در گوشه مجلس ختم نشسته‌اند، فکر‌هایی است که همه و همه در حول و حوش فرد از دست رفته  می‌چرخد. اولین نوع این افکار که زودتر از همه بعد از شنیدن مرگ عزیز به ذهنمان  می‌رسد «ناباوری» است؛ یعنی ما اصلا باورمان نمی‌شود که او را از دست داده باشیم.

 خیلی سخت است که خانه‌ای که همیشه عزیزی تویش می‌چرخیده را حالا خالی ببینیم؛ خالی بودنی که معنایش این است که ما یک حامی‌ عاطفی و یک برطرف‌کننده نیازهایمان را از دست داده‌ایم.

غیر از این، در مدت سوگواری خیلی مشکل است که بتوانیم روی یک فکر دیگر متمرکز شویم. حل کردن مسائلی که قبل از فقدان برایمان از آب خوردن هم راحت‌تر بود، حالا تبدیل  می‌شود به یک گره وحشتناک و خلاصه اینکه حسابی گیج  می‌زنیم. غیر از گیجی و ناباوری، شما ممکن است بنشینید، چشمتان را ببندید و هی در ذهن خودتان مجسم کنید که فرد از دست رفته زنده است و دارید با او قدم می‌زنید و حرف می‌زنید و بدی‌هایتان را جبران می‌کنید و الی آخر.

و علاوه بر تمام این احساسات، ممکن است ذهنتان برای مدت زیادی تحت فرمانروایی بلامنازع «فکر به عزیز از دست رفته» قرار بگیرد؛ یعنی حجم زیادی از فکرتان همین باشد. بازهم می‌گوییم که برای کوتاه‌مدت همه این افکار در دوره سوگواری طبیعی است.

3 - رفتار: اگر آن 2 مورد قبلی را فقط خود فرد سوگوار بداند و بقیه فقط از نشانه‌هایش بتوانند پی به احساسات و افکار ببرند، این آخری - یعنی رفتار- آشکار است و ممکن است واکنش دیگران را هم برانگیزد. رفتارهای فردی که عزیزش را از دست داده را همه ما دیده‌ایم. خواب سوگوار به هم  می‌ریزد. ممکن است شب‌ها اصلا خوابش نبرد و وقتی هم که می‌خوابد، مرتب در خواب فرد از‌دست‌رفته را می‌بیند.

غیر از خواب، خورد و خوراک سوگوار نیز به هم می‌ریزد. شاید تصورتان این است که همه سوگوارها بی‌اشتها هستند. نه! بعضی‌ها حتی پرخورتر از معمول می‌شوند و این برای خودشان هم عجیب است. ممکن است شما به اطرافیان و کارهایتان بی‌تفاوت شوید و حوصله هیچ کاری نداشته باشید و از همه متداول‌تر اینکه گریه ‌کنید. به این بهانه که مرد نباید گریه کند یا اینکه آدم باید صبور باشد، جلوی این واکنش طبیعی و سودمند را نگیرید. اگر جلوی دیگران سخت است، در تنهایی گریه کنید.

سوگواری برای چه کسانی مشکل‌تر است؟
شاید فکر کنید که از دست‌دادن همسری که بی‌نهایت دوستش دارید، مشکل‌ترین و بزرگ‌ترین نوع سوگواری است اما باید گفت که نه. قضیه کاملا برعکس است. شما در سوگواری زمانی مشکل پیدا خواهید کرد که احساسات متضادی به فرد از دست‌رفته داشته باشید. مثلا تصور کنید از همسرتان سال‌هاست که طلاق گرفته‌اید و حالا خبر مرگش به شما می‌رسد.

نه اطرافیان می‌گذارند برای کسی که خودتان ترکش کرده‌اید، سوگواری کنید و نه خودتان  می‌توانید با ذهنی که پر است از خاطرات خوش و صمیمانه تا خاطرات تلخ جدا شدن، کنار بیایید. غیر از این، مرگ بچه‌ای که هنوز متولد نشده است- ‌خصوصا برای مادر که او را در شکم خودش حس کرده است- خیلی مشکل است؛ مرگی که معمولا مراسم خاصی برایش برگزار نمی‌شود.

و بالاخره سوگواری، برای کودکان خیلی سخت است چون بزرگسال‌ها دوست ندارند کودکان‌شان در مراسم مختلف کفن و دفن و ختم از دست رفته شرکت کنند، ممکن است کودک هیچ وقت با از دست رفتن عزیزش کنار نیاید.

گذر از 5 خوان سوگواری
سوگواری بخشی از زندگی است و مثل تمام زندگی یک جورهایی یک گذرگاه است. برای اینکه با موفقیت از این مسیر بگذرید، باید اول آنها را به‌خوبی بشناسید.

مرحله  شوک و ناباوری
همان طور که در بخش احساسات هم گفتیم، اولین واکنش ما به مرگ یک عزیز، این است که اصلا مرگش را باور نکنیم یا اینکه بهت‌زده یک جا بایستیم و زانویمان ناخودآگاه کرخت شود.

مرحله  پرسش و آرزو
پرسش همیشگی «چرا باید برای من این اتفاق بیفتد؟» و آرزوی اینکه «همه چیز به یک شکل جادویی حل شود».

مرحله  یأس و آشفتگی
افسرده می‌شوید و فکر می‌کنید دیگر هیچ چیز درست نمی‌شود و این طبیعی است.

مرحله   پذیرفتن واقعیت و بازسازی زندگی
تازه اینجاست که امید‌های جادویی را کنار می‌گذارید، افسردگی را کنار  می‌گذارید، واقعیت را  می‌پذیرید و شروع  می‌کنید به برنامه‌ریزی  زندگی‌ای که «او» در آن حضور ندارد.

مرحله  هویت تازه
شیوه جدید زندگی‌تان را تجربه می‌کنید، می‌پذیرید و احساس می‌کنید که با ازسرگذراندن این سوگواری بزرگ‌تر شده‌اید.

اشک‌های گوله‌گوله
اگر بقیه متن را خوانده باشید، دست‌تان آمده است که سوگواری موفق چه شکلی است. اما برای جمع‌بندی هم که شده این تکلیف‌ها را به شکل چند پیشنهاد با هم مرور می‌کنیم:

1 - واقعیت از دست‌دادن را بپذیرید
ممکن است ناباوری و خیال‌پردازی‌های اول شنیدن خبر به شما کمک کند که بار این شوک ناگهانی را راحت‌تر تحمل کنید اما زیاد در این خیالات ماندن، ممکن است حتی شما را مبتلا به بیماری‌های روانی کند. سعی کنید این واقعیت را که یک عزیز را از دست داده‌اید بپذیرید. به آرامش بعد از این توفان فکر کنید و این را باور کنید که ماهیت زندگی همین است؛ دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

2 -گریه کنید
مثل این گزارشگر‌های تلویزیونی که می‌روند جلوی کودکان زلزله‌زده و می‌گویند «گریه نکن عزیزم» نباشید؛ هم خودتان با تمام وجود غمگینی و به قول شاملو «گریه کردن از سویدای جان»را تجربه کنید و هم بگذارید که دیگران گریه کنند.

اگر الان که داغ مرگ عزیزتان تازه است گریه نکنید، در واقع دارید یک واکنش طبیعی را به یک بیماری مزمن تبدیل  می‌کنید و داغ عزیزتان همیشه تازه می‌ماند. غیر از این، تخلیه‌کردن هیجان‌ها بعدا به شکل بیماری‌های روان‌تنی مثل زخم معده یا بیماری‌های روانی مثل «اختلال استرس پس از سانحه» خودش را نشان می‌دهد. پس این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار!

3 - با زندگی تازه سازگار شوید
شکل زندگی ما با از دست‌دادن یک عزیز خانواده، ممکن است بسیار تغییر کند. این تفاوت‌ها را بپذیرید و باور داشته باشید که زندگی، فصل‌های نا‌مرتبی دارد؛ یعنی ما واقعا نمی‌دانیم کی پاییزش شروع می‌شود، کی بهارش و کدام پشت کدام است.

4 - ادامه دهید اما فراموش نکنید
افراد سوگوار فکر می‌کنند اگر به زندگی عادی‌شان برگردند یعنی اینکه فرد از دست رفته را فراموش کرده‌اند و به این خاطر، احساس گناه می‌کنند. اما واقعیت این است که می‌توان زندگی را ادامه داد و یاد عزیز را هم همیشه گرامی ‌داشت.

5 - به مرگ معنایی دوباره دهید
آدم‌های سوگوار زیادی فیلسوف‌منش می‌شوند، یعنی اینکه آنها بعد از حیرت در برابر از دست‌دادن،  می‌پرسند: «اصلا چرا مرگ؟» «چرا ما همیشه زنده نمی‌مانیم؟». این پرسش‌ها به شرطی که به یک جواب یا باور قانع کننده ختم شوند، خیلی خوبند. خیلی از مذهب‌ها معنای بزرگی برای مرگ قائل‌اند. روان شناس‌هایی مثل کوبلر راس و کوسنبام هم در مورد معناهای مرگ مطلب نوشته‌اند.

آنها می‌گویند ما اگر این باورها را داشته باشیم، پذیرش مرگ به عنوان یک اتفاق اجتناب‌ناپذیر برایمان راحت‌تر می‌شود:

 مرگ به ما کمک می‌کند که قدر زندگی را بدانیم.
 ما دیر یا زود می‌میریم؛ پس باید تصمیم‌های بزرگی برای زندگی بگیریم.
 دیگران دیر یا زود می‌میرند، پس تا جایی که می‌توانیم با آنها خوب باشیم.
 مرگ باعث می‌شود هرچه را که در این زندگی به دست آورده‌ایم، برای همیشه به نام خودمان ثبت کنیم.
 و نتیجه همه اینها اینکه «مرگ معنای زندگی است».

کد خبر 31576

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز