ترجمه‌ی سحر منصوری: به گفته‌ی خودش، یک ترسوی تمام‌عیار است! آن‌قدر که اگر در همین لحظه یک طوفان شدید شروع شود، او هیچ‌کس را به‌جز خودش نجات نمی‌دهد. او بسیار شوخ‌طبع است، اما در این مورد خاص شوخی نمی‌کند.

دوچرخه شماره ۸۱۲

«جک بلک»، بازیگر، کمدین، گوینده‌ی انیمیشن و خواننده‌ی 46ساله‌ی آمریکایی که احتمالاً بازی او را در فیلم «ماپت‌ها» یا انیمیشن‌های «پاندای کونگ‌فوکار» یا «عصر یخبندان» به‌یاد دارید، این‌بار کمی بر ترسش پيروز شده و در فیلمی به‌ظاهر ترسناک بازی کرده است.

او در فیلم «مورمور»، اقتباسی از مجموعه‌کتاب‌هاي «مورمور» (که در ایران با عنوان‌هاي «دایره‌ی وحشت» و «ترس و لرز» منتشر شده) نقش «آر. ال. استاین» نویسنده‌ی این مجموعه‌کتاب را برعهده دارد. حالا كه از اکران جهانی فیلم «مورمور»مي‌گذرد، ترجمه‌ای گفت‌و‌گویی با جک بلک، بازیگر این فیلم نوجوانانه‌ی بامزه و ترسناک را برایتان می‌آوریم.

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • شما را بیش‌تر به‌عنوان بازیگر فیلم‌های کمدی و رمانتیک و گوينده‌ي انيميشن می‌شناختیم. چه شد که به بازی در فیلم متفاوت «مورمور» علاقه‌مند شدید؟

پاسخ کوتاه و ساده‌اش می‌شود: «فیلم‌نامه را خواندم و عاشقش شدم!»

اولین چیزی که با خواندن فیلم‌نامه به ذهنم رسید این بود که چاشنی‌های ترس و طنز به میزان درست و کافی در این فیلم وجود دارد. فیلمی بود که می‌توانستم دست بچه‌هایم را بگیرم و به تماشایش برویم.

بچه‌های من، هفت و 9‌ساله‌اند و به‌طرز جالبی از ترسیدن خوششان می‌آید! احساس آن‌‌ها درباره‌ی ترسیدن، کنجکاوی و البته لذت و رضایت است. به نظرم وقتی به تماشای فیلمی می‌نشینید که شما را می‌ترساند، به شما این احساس را می‌دهد که چه‌قدر شجاعید که آن را تماشا می‌کنید. شاید به‌خاطر همین باشد که بچه‌هایم این احساس را دربرابر فیلم‌های ترسناک دارند.

«راب لِتِرمَن»، کارگردان فیلم هم بچه‌هایی هم‌سن ‌و سال بچه‌های من دارد. وقتی با هم درباره‌ی فیلم حرف می‌زدیم، به این نتیجه رسیدیم که ساختن فیلمی ترسناک و البته مفرح برای کودکان و نوجوانان، ‌ایده‌ی خوبی است. اما هردو هم موافق بودیم که نباید لذت ترسیدن را به کابوس نیمه‌شب تبدیل کنیم. پس به‌خاطر همین خیلی با احتیاط حرکت کردیم.

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • از ملاقاتتان با «آر. ال. استاین» بگویید.

من استاین را در یک اتاقک کوچک زیرشیروانی یک ساختمان قدیمی در نیویورک ملاقات کردم. اصلاً شبیه این اتاقک‌های زیرشیروانی ترسناکی نبود که در فیلم‌ها می‌بینید. اتاقک‌هایی که در هرگوشه‌اش تارعنکبوتی چسبیده باشد. اتفاقاً جای بسیار خاص و دل‌نشینی بود؛ دفتر یک انتشارات! او سر تا پا پوشیده در رنگ سیاه، پشت صندلی نشسته بود و با دیدن من، لبخند زد.

انگار این فیلم خیلی روی من تأثیر گذاشته، چون همه‌چیز را ترسناک و با تعلیق تعریف می‌کنم! [می‌خندد] خلاصه، ما نشستیم و درباره‌ی فیلم صحبت کردیم. یادم است به او گفتم که نمی‌خواهم تقلیدی از شخصیت او باشم. بلکه می‌خواهم تفسیر خودم را از حس تاریک، ‌شوم و رعب‌آور داستان در فیلم نشان دهم. به او گفتم شما آدم خوش‌قلب و مهربانی هستید، اما نمی‌‌خواهم به نسخه‌ی جعلی شما تبدیل شوم.

استاین انسان دانا و فهمیده‌ای است. به من گفت کاملاً منظورت را درک می‌کنم. هرکاری که به بهترشدن فیلم کمک می‌کند، انجام بده. او فیلم‌نامه را خوانده بود و آن را دوست داشت.

این را هم بگویم که شاهدان این گفت‌وگوی دوستانه در آن اتاقک زیرشیروانی، به‌جز راب لترمن و یک زن و شوهر از مدیران انتشارات، عروسکی زشت و لمیده روی صندلی در کنج اتاق بود که به‌طرز مرموز و ترسناکی در طول مکالمه ما را زیر نظر داشت.

  • چه‌قدر بازی در این فیلم برایتان چالش‌برانگیز بود؟

اصلاً سخت نبود، چرا که اصلاً چالشی در بین نبود. برایم بسیار راحت و طبیعی بود که در این ژانر فیلم بازی کنم. شاید برای این‌که دارم به سال‌های سیاه زندگی‌ام وارد می‌شوم! [می‌خندد]

من این آمادگی را دارم که شخصیت‌های سیاه‌تر، رعب‌آور‌تر و ترسناک‌تر را هم به کارنامه‌ی‌ کاری‌ام اضافه کنم!

دوچرخه شماره ۸۱۲

 

 

  • در زندگی‌تان بدخواه یا رقیب داشته‌اید؟

عمراً به شما بگویم که بدخواه من کیست! اگر اسمی را بگویم، ‌آن‌طرف می‌گوید: «هان، ببین... من از او بهترم.» هرگز چنین شانسی را در اختیار بدخواهانم قرار نمی‌دهم!

  • چه قاطعیتی! خب، برگردیم به فیلم. به نظرتان موسیقی چه‌قدر در این فیلم نقش داشت؟

خیلی! ما بهترین موسیقی ممکن را برای این فیلم داشتیم. نمی‌توانم تصور کنم که بهتر از این موسیقی هم برای فیلم مورمور وجود داشته باشد. وقتی شما برای چنین داستانی، به یک موسیقی که هم بامزه باشد و هم ترسناک فکر می‌کنید، فقط یک نام در ذهن‌تان روشن می‌شود؛ «دنی اِلف‌مَن». ما خیلی خوش‌بخت بودیم که در این فیلم از هنر او استفاده کردیم.

  • فکر می‌کنید مخاطبان نوجوان از چه‌چیز این فیلم بیش‌تر خوششان بیاید؟

این فیلم پر از کُمدین‌های بزرگ است. حتی کوچک‌ترین نقش‌ها را هم بزرگ‌ترین کمدین‌های برنامه‌های تلویزیونی بازی کرده‌اند. فکر می‌کنم مخاطبان نوجوان از تماشای این‌همه استعداد در کنار هم خیلی هیجان‌زده شوند و لذت ببرند.

در «مورمور» می‌توان انواع و اقسام هیولاها را دید. واقعاً تنوع جانوران وحشی در این فیلم کم‌نظیر است.

چه خوب که همه‌ی این موجودات شگفت‌انگیز را دیدید و درباره‌اش حرف می‌زنیم. حضور و تنوع آن‌ها را به انیماتورهای کامپیوتری مدیونیم. باب لترمن به‌خوبی با انیمیشن کامپیوتری آشنایی دارد و همین به خلق موجودات غیرعادی، متنوع و ریز و درشت در فیلم خیلی کمک کرده است.

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • فیلم ترسناک محبوبتان چیست؟

من طرفدار فیلم‌های کلاسیک هستم و «دراکولا» و «فرانک‌اشتاین» را همیشه دوست داشته‌ام. فرانک‌اشتاین فیلمی است که با بچه‌هایم تماشا می‌کنم. فکر می‌کنم خیلی از این فیلم‌‌های ترسناک سیاه و سفید، دیگر امروزه به‌معنای واقعی ترسناک نیستند؛ ترس یک چاشنی طعم‌دهنده به آن‌هاست تا مزه‌ی اصلی فیلم.

  • «مورمور» یک فیلم اقتباسی از کتابی برای نوجوانان است. شما در دوره‌ی کودکی و نوجوانی‌‌تان چه کتاب‌هایی می‌خواندید؟

اولین کتابی که واقعاً از خواندنش لذت بردم،‌ کتابی علمی‌تخیلی بود با عنوان «خللی در زمان». این کتاب، آغاز‌گر علاقه‌ی من به داستان‌های علمی‌تخیلی شد. شما در طی سال‌های کودکی و نوجوانی‌ام، همیشه می‌توانستید کتاب‌هایی از «رِی بِرَدبِری»، «مارتین کرونیکِلز» و «ایزاک آسیموف» را در دستانم ببینید. «اِدگار آلِن‌پو» را هم خیلی دوست داشتم. همه‌ی داستان‌هایش را دوست داشتم و اگر اشتباه نکنم، اولین مجموعه‌داستان ترسناکی که خواندم، متعلق به او بود.

  • مهم‌ترین سؤال را برای آخر این گفت‌وگو نگه داشتم. شما شجاع هستید؟ یا بگذارید این‌طور بپرسم؛ راحت می‌شود شما را ترساند؟

اعتراف سختی است، اما من آدم شجاعی نیستم. البته باید به این اعتراف یک کلمه‌ي متأسفانه را هم اضافه کنم. این چیز خوبی نیست، اما خب... من ترسو هستم! اگر در همین لحظه یک طوفان بیاید، ادرنالین در بدنم ترشح نمی‌شود، بلکه به من لگد می‌زند! آن‌قدر که زود از این‌جا فرار کنم. فکر کنم من هیچ‌وقت نتوانم یک قهرمان باشم. موقعیت‌های خطرناک و غافلگیر‌کننده در جای‌جای زندگی وجود دارند و من همیشه اول به فرار و رهایی خودم فکر می‌کنم. برای همین هیچ‌وقت برای نجات از دست این طوفان خیالی لعنتی، روی من حساب نکنید!

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

کد خبر 318022

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha