شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۶
۰ نفر

همشهری دو - محمود قلی‌پور: گاهی خودش را به یک چیزهایی مهمان می‌کرد، گاهی برای خودش هدیه می‌خرید، گاهی توی آینه به‌خودش نگاه می‌کرد و به‌خودش لبخند می‌زد؛

لحظه‌هايي براي تشويق و پاداش‌دادن به‌خود. وقتي اين روزهايش از راه مي‌رسيد، خوش‌اخلاق‌تر مي‌شد، مهربان‌تر و البته صميمي‌تر. مي‌گفت: «كسي كه خودش را دوست نداشته باشد، نمي‌تواند ديگران را دوست داشته باشد.» شعارش را همه بلد بودند اما كمتر كسي مي‌توانست بي‌آنكه دچار غرور شود، بي‌آنكه به تكبر و خودخواهي دچار شود، اينگونه خودش را دوست داشته باشد.

آن روز هم يكي از همين روزهاي دوست‌داشتن خودش بود. از خانه كه بيرون آمد با لبخند به مغازه‌دار و راننده اتوبوس لبخند زد و سلام گفت. با لبخندي عميق، جايش را به پيرمردي داد كه تازه وارد اتوبوس شده بود. دست بچه‌مدرسه‌اي را گرفت و از خط عابر پياده رد كرد. به رئيس اداره لبخند زد و گزارشي را كه بايد تحويل مي‌داد، زودتر از موعد به اتاقش برد. موقع ناهار نصف غذايش را به كارگر خدماتي‌اي داد كه مقداري غذا هميشه به خانه مي‌برد. موقع بازگشت به خانه، اجازه داد خانم جواني زودتر از او سوار تاكسي شود و شب وقتي به خانه رسيد، دسته گلي براي همسرش خريده بود. وقتي شب خواست چشم‌هايش را ببندد، به اين فكر مي‌كرد كه وقتي مي‌تواند خودش را دوست داشته باشد كه در برخوردش با ديگران، نهايت مهرباني را رعايت كند، بي‌آنكه حساب و كتاب كند، بي‌آنكه براي مهرباني كردن سياست به خرج دهد.

مي‌دانست كه وقتي خودش را بيشتر از هميشه دوست خواهد داشت كه بي‌دريغ باشد در محبت كردن. چشم‌هايش در تاريكي شب ناگهان باز شد، به اين فكر كرد كه كاش وقتي امروز براي خودش چاي مي‌ريخت، براي همكارش هم ليواني چاي مي‌ريخت. با خودش گفت: «بايد فردا هم خودم را دوست داشته باشم». مدتي نگذشته بود كه براي رفع اشكال دوست داشتن هر روزش، فردا هم بايد خودش را صادقانه دوست مي‌داشت. به‌خودش كه آمد، ديد سال‌هاست كه عاشق انسان‌ها شده است؛ عاشق انسان بودن.

کد خبر 320097

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha