ترکیه که از مدتها پیش هر چه را که در توان داشت برای تصاحب کامل مولانا به کار بست، امروز نیز تیر خلاص را شلیک میکند و ما همچنان باید تا آبان ماه صبر کنیم تا کنگرهای با نام او و شمس در تهران و خوی برگزار شود.
ارتوگرال گونای، وزیر فرهنگ ترکیه روز گذشته در نشست خبریاش در موزه باستانشناسی استانبول درباره اقدامات پیش بینی شده ترکیه سرش را جلوی خبرنگاران بالا گرفت و سینه سپر کرد و صدایش را صاف کرد و گفت: «فردا 30 سپتامبر(8 مهر) باشکوهترین مراسم ممکن به مناسبت هشتصدمین سالروز تولد مولانا در قونیه برگزار خواهد شد.»
ایسنا به نقل از پایگاه خبری نیو آناتولین، نوشته است که در این مراسم حدود 300 درویش به اجرای رقص سماع خواهند پرداخت. همچنین سفیر افغانستان در آنکارا با حضور در این مراسم، بخشهایی از مثنوی مولانا را به فارسی خواهد خواند.
اما خبر جالبتر را مهر گزارش کرده است: بزرگترین مراسم جشن مولوی در ترکیه با حضور وزیر فرهنگ این کشور و فرماندار قونیه با اجرای رقصهای سماع در مقبره این شاعر واقع در قونیه برگزار خواهد شد.
این مراسم هم از سوی رسانههای تصویری 48 کشور بهطور زنده پخش خواهد شد.
مهر که از دیلی نیوز ترکیه نقل کرده است، از قول وزیر فرهنگ ترکیه مینویسد: اگر یونسکو سالی را به رومی اختصاص داد به این خاطر است که او هوادار صلح و همیشه بهدنبال ترویج شکیبایی و همدردی بوده است و ما هم باید پیرو پیام او باشیم.
دنیای ما نیازمند فلسفه و اندیشههای مولوی است و ما با سعی و تلاش خود در جهت ترویج شکیبایی و صلح میتوانیم از این فلسفه حمایت کنیم.
این در حالی است که مولانا جلال الدین محمد به شهادت تمام مورخان، در بلخ واقع در افغانستان کنونی به دنیا آمده است که در زمان تولد وی یعنی سال 604 قمری در قلمرو ایران بزرگ قرار داشت.
اما چرخ زمانه چنان چرخید که حالا نه زادگاه او در ایران قرار گیرد و نه مدفنش؛ و چنان است که وزیر فرهنگ ترکیه نیمی از او را میخواهد و سفیر افغانستان، نیم دیگرش را.
اما ما کجا ایستاده ایم؟
تولد تا مرگ
مولانا در زمان محمد خوارزمشاه به دنیا آمد و همین علت آغاز مسافرتهای او و خانواده اش شد.
خوارزمشاه با مشایخ مهربان نبود و این شد که پدر مولانا «بهاءالدین» در سال 609 وقتی که مولانا احتمالا تنها 5 سال داشت، با خانوادهاش، خراسان را ترک کرد.
مدتی در وخش و سمرقند به سر برد و سپس از راه بغداد به مکه رفت. پس از 9 سال اقامت در الجزیره به دعوت «کیقباد سلجوقی» که صوفیمشرب بود به قونیه پایتخت سلجوقیان روم رفت.
این درست همان نکتهای است که ترکیه تمام توانش را برای تمرکز بر آن به کار گرفته است.
چرا که مولانا تا پایان عمر در قونیه ماند، اما یک بیت هم به ترکی شعری نسرود و حتی تا پایان عمر هرگز ترکی حرف نزد.
او پس از مرگ پدر در سال 628 شاگرد «برهانالدین ترمذی» شد که خود از شاگردان پدرش بود.
در همین ایام بود که هم نشین شمس تبریزی شد و زندگی اش شکل دیگری گرفت.
مولانا سال 672 قمری از دنیا رفت و همان جا که زندگی میکرد، قونیه، دفن شد.
میر جلال الدین کزازی، استاد دانشگاه و مولویپژوه در باره این شاعر و حکیم ایرانی میگوید: «اگر بخواهیم در پهنه ادب پارسی چند سخنور را برگزینیم که بر ستیغ میروند و سالاران سترگ سخن هستند، بیهیچ گمان یکی از آنان مولاناست.
مولانا سازی است آنچنان بسامانشده که با ضربآهنگ جهان همراه و هماهنگ شده است؛ سازی که به کمترین انگیزش به نوا درمیآید و نوای این ساز غزلهای شورانگیز دیوان شمس است.
اندیشههای مولانا هم مرز زمان را در هم میشکند و هم مرز مکان را؛ از آنجاست که این اندیشهها بازتابی جهانی یافته است.
حتی کسانی که زبان پارسی نمیدانند و بخت آن را ندارند که سرودههای مولانا را در این زبان شکرین و زیبا بخوانند، هنگامی که به یاری ترجمه با اندیشههای او آشنا میشوند، این اندیشهها در دلشان مینشیند و آنها را به شگفت میآورد؛ زیرا اندیشههای او به گستردگی انسانی است.