پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۴:۴۳
۰ نفر

همشهری دو - رقیه رودسرایی: مجبور شدم برای مهمان‌ها چای را ببرم توی بالکن، آخر دلشان می‌خواست عشقه‌های خشک شده‌ روی دیوار روبه‌رو را ببینند که حالا از سر شاخه‌ها در حال سبز شدن است.

 بعد هوس كردند چايشان را همان‌جا بخورند. آخرين نفر كه فنجان چاي را برداشت مريم بود. توي چشم‌هايم نگاه كرد و گفت: راستي براي آخر هفته با خانمي هماهنگ كرده‌ام بيايد براي تميز كردن خانه مادرجان. فقط بايد يك نفر وقت بگذارد و باشد ور‌دستش تا اگر شوينده و دستمال و چاي خواست، مادرجان به زحمت نيفتند. من هنوز داشتم به حرف‌هاي مريم فكر مي‌كردم و دنبال يك جور نظم روايي بودم تا وقتي مي‌خواهم به خواهرها بگويم مريم مي‌گويد آلماني‌ها خيلي كم خوراك‌اند و تا قبل از ساعت 7شب شام سبك‌شان را خورده‌اند، وقت خريد يك وسيله، اولويت برايشان كاربردي بودن آن است و... كسي به‌خودش نگيرد و فكر نكند:« الان منظورم تو بودي كه پرده پذيرايي‌ات را عوض كرده‌اي!»

مريم اما وقتي گفت با خانمي هماهنگ كرده است براي تميز كردن خانه مادرجان گشتم دنبال يك جور نظم روايي تا وقتي مي‌خواهم به مريم بگويم خانه‌ مادرجان تميز كردن نمي‌خواهد، فكر نكند دارم تنبلي مي‌كنم، براي همين چيزي نگفتم. اما مي‌شنيدم كه مي‌گفت خانم را يكي از دوستانش معرفي كرده است و در روزهاي ديگر سال هم مي‌شود هماهنگ كرد كه بيايد براي نظافت و لازم نيست كسي از كارش بزند و حالا هم لازم نيست معطل بقيه بشويم تا روي يك روز به توافق برسيم براي جمع شدن خانه مادرجان و تميز كاري! شايد هنوز مادرجان نمي‌داند كه مريم براي تميزكاري خانم مطمئني را هماهنگ كرده است.آخر سبزي‌ آش و بنشن و رشته آش‌اش را آماده كرده بود كه آخر هفته كه همه نوه‌ها به بهانه تميز كاري دور هم جمع مي‌شوند‌ آش رشته بپزد، آخر خانه‌ مادرجان كه تميز كردن نمي‌خواست.

کد خبر 327760

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha