فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« نعل وارونه» نوشت:
ما که خودمان در حال تحریم بودیم، چه اصراری است که به آن شرایط بازگردیم؟ ارتباطات بینالمللی ما در مقطعی هشتساله به حداقل کاهش یافته بود؛ با آنکه جمع صادرات نفت در آن دوره به ٨٠٠میلیوندلار نافرجام هم رسید، تحریم تشدید شد و سپس چین و هند تنها مشتریان نفت ما شدند که با اجازه ویژه «بزرگترها»، مقادیری نفت میبردند و بهجای پولش نیز وعده سر خرمنِ بعد از تحریم یا قبول کالای خودشان را میدادند.
برای دورزدن تحریم یا درواقع دورزدن پول نفت، میلیاردها دلار و یورو به افرادی سپرده شد که تا پای اعدام هم «نم» پس نمیدهند. به نماینده رسمی کشور ایران که رئیس دولت بود، در دانشگاه کلمبیا ناسزا گفتند و در برزیل رئیس کلانتری فرودگاه یا کسی در آن حد را به استقبالش فرستادند. حتی روسها و چینیها هم در شورای امنیت کمکی نکردند و جلوي صدور آن «کاغذپاره»های ویرانگر را نگرفتند. تازه قرار بود، ایران را مانند لیبی مشمول تحریم هوایی و دریایی هم بکنند. عربستان از آمریکا خواستار «کوبیدن سر مار» شده بود اما مدیران دولت ما، درهای کشور را روی کالاهای مصرفی گشوده بودند و حتی انگور، شلیل، پورشه و مرسدس «شب عید» برخیها هم از خارج وارد میشد و صنایع کشور که تولیدات بسیاری از آنها مازاد بر مصرف داخلی و برای صادركردن بود به دلیل تحریم تعطیل شد.
سرانجام و در پایان آن دوران هشتساله مهرورزی اصولگرایانه، از میان چندین نامزد ریاستجمهوری، یکی کلید رهایی را نشان داد و ملت به او رأی دادند. اگر تحریم در نظر ملت خوب بود که وعده برداشتنش چنان آرایی نمیآورد! اما از همان لحظه برخی بنای مخالفت گذاشتند تازه بعد از امضا، با شعار وامصیبتا تلاش کردند مانع تصویب آن در مجلس شوند پس از آن دوباره به سنگاندازی در مسیر اجرای برجام روی آوردند.
در شرایطی که کشتار حاجیان و اعدام غیرانسانی یک مخالف غیرمسلح، عربستان را نزد جهانیان در بنبست حیثیتی قرار داده بود، برخی بیتدبیريها در داخل، آن کشور تجاوزگر را در مقابل جهانیان در مقام مظلوم و بستانکار قرار داد و کشورهای منتفع از «صدقات» سعودی را به موضعگیری جمعی علیه ایران و حتی قطع رابطه واداشت و تازه برای تجاوزگری در جنگ ناعادلانه خود علیه مردم فقیر یمن نیز بهانه به دست آنان داد. ما کشوری قربانی موشک هستیم، پس حق ماست که خود را چنان مجهز کنیم که در برابر تکرار آن ماجراجوییها بازدارنده باشیم.
اما حتما بهانهجوییهای برخی طرفهای خارجی هم باید در محاسبات ما لحاظ شود. یادمان نرفته در موضوع انرژی هستهای ما در برابر آژانس بینالمللی انرژی اتمی متعهد به رعایت ضوابطی بودیم که ایرادهایی وارد و رفعورجوع شده بود، تا آنکه دولت پیشین بهانههایی به دست داد تا با شکایت همان آژانس، امری که قابلپیشگیری بود به شورای امنیت کشیده شده و به صدور آن قطعنامهها منجر شد. در شرایطی که دیوانهای جنگطلب و مدافع سرسخت رژیم اسرائیل در مبارزات مقدماتی ریاستجمهوری آمریکا در حال اوجگیری است، تحریکاتی که موجب برآوردن آرزوی اسرائیلیها و تعویق همکاری بانکی و مبادلات دلاری و ایجاد تزلزل در شرکتهای دیگر کشورها در معاملات با ایران شود، چه سودی برای مردم ایران دارد؟ ما چه نیازی به دوستی یا دشمنی با کشوری در روابط بینالملل داریم که هیچگاه در عالم همسایگی هم رعایت ما را نکرده است؟ اگر نگران روابط با کشوری دیگر هم هستیم میتوانیم ارتباطات خود را جز در موارد رفع نیازهای بازرگانی و صنعتی اضطراری به حداقل برسانیم.
در شرایطی که چندین هیأت اقتصادی و سیاسی اروپایی و آسیایی که مایل به بهرهمندی از تجارت با ایران هستند راهی ایران شدند و افقهای امیدبخشی پدید آمد- خصوصا در شرایط امنیتی که در منطقه ناامن ما وجود دارد- چه نیازی به تضعیف دولت خودمان داریم که از قضا تلاش کرده شرایط ایران را بسامان کند؟
آقایان عزیز! رفع تحریمها فقط شامل مسائل هستهای و ترمیم بحرانهایی بود که دولت پیشین آفریده بود. زیروبمهای همیشگی روابط بینالملل ادامه دارد. نباید هرروز، نعل وارونه بزنیم و بهجای پذیرفتن حرف خودیها، به سخنان این رسانه بیاعتبار یا آن شخصیت مسئلهدار استناد کنیم؛ فقط برای زدن دولتی که بهدنبال توسعه کشورمان است.
- 10 نکته درباره دولت برجام
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- علامه دهخدا این مثل را ذیل عبارت «تشیّخ » آورده است که «شیئان عجیبان هما ابرد من یخ (!) - شیخٌ یتصبّی و صبّیٌ یتشیّخ.» دو چیز عجیب، خنکتر از یخ است؛ اینکه پیری در سلک و کسوت کودکان در آید و کودکی ادای پیران را در آورد؛ به غایت بیمزه است و نمیچسبد. بالغ بر 30 ماه - قریب هزار روز- از عمر دولت یازدهم میگذرد اما برخی دولتمردان ارشد ما هنوز هم دوست دارند مانند سال 91 و 92 از موضع اپوزسیون دولت قبل و نه صاحب منصب و مسئول دولت مستقر فعلی حرف بزنند. یعنی مثلا کافی است به این مدیران یا حامیان سیاسی و رسانهای آنها بگویید از دو عبارت «دولت قبل» و «برجام» استفاده نکنید و حرف جدیدی بزنید.
یا بگویید دولت قبل تمام شده و برجام نیز به اجرا درآمده است؛ حالا چه در چنته کلام یا اقدام دارید که رو نکرده باشید و بخواهید به مردم منتظر ارائه کنید. لابد تصدیق میکنید که با چنین شرطی، حرفی برای گفتن یا عملی برای عرضه به افکار عمومی باقی نمیماند. این بیعملی، مخالفخوانی نخنما علیه دولت قبل و افکار عمومی را در سررسید هر وعدهای به موعد دیگری حوالت دادن، خطرناک مینماید. درست مانند بدهکاری که به جای تدبیر در سررسید هر چکی، چکی جدید با مبلغی هنگفتتر میکشد تا زمان بخرد اما در حقیقت بهمنی از مطالبات وصول نشده علیه خود میسازد. همی وعده کنی امروز و فردا- ندونم مو که فردای تو کی بی؟!
2- هزار روز - با کم و زیادش- از آن اولین وعده گشایش صد روزه میگذرد و مردم بذلهگو به مطایبه یک صفر مقابل 100 کذایی گذاشتهاند. برای اینکه زیربار توافق به هر قیمت بروند وعده کردند در اولین روز اجرای برجام، تحریمها بالمرّه و یکباره برداشته خواهد شد. قریب 3 ماه از آغاز اجرای برجام میگذرد اما حالا گفته می شود برداشتن تحریمها هم زمانبر است و هم برجام شامل بخش اندکی از تحریمها میشود! فعلا به جای تحریمها، ظاهرا سوئیفت و گشایش السی و آمدن سرمایهگذار خارجی و تفاهمنامههای به نمایش درآمده در فرانسه و ایتالیا و... هستند که در تعلیق به سر میبرند. اما در قید و بند این جزئیات- هرچند مهم- نباید ماند. بعد از همه این آمد و شدها و تأیید و تکذیبها، سؤالهای مهم سرجای خود باقی است و عملکردها با همین پرسشها سنجیده میشود: اثر مدل «کاری نکن و به انتظار توافق و نتایج معجزهآسای آن بنشین» آن هم پس از همه امتیازات واگذار شده، در حوزه رشد اقتصادی باکیفیت، رونق تولید و اشتغال و سرمایهگذاری مولد که قابل لمس و اندازهگیری باشد و ما به ازای خارجی داشته باشد، دقیقا چیست؟ یا آن 170 میلیون دلار وعده درآمد جدید روزانه (ماهانه 5 میلیارد دلار) چه سرانجامی پیدا کرده است؟
3- چرا رسانههای حامی یا منتفع از همسویی دولت، 14 ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم از همین حالا عزا گرفتهاند که «مردم عوام(!) آثار برجام را نمیبینند و حس نمیکنندو با این شیب بعید است روحانی دوباره رأی بیاورد؟» این چه فتحالفتوح بزرگ (بزرگتر از فتح خرمشهر) و توافق بزرگ قرن و آفتاب تابان و کلید معجزهآسای همهچیز- که حتی آب خوردن و هوای تنفس مردم هم متوقف به حصول آن اعلام شد- است که مردم درکش نمیکنند؟ آیا همان حکایت جامه حریری نیست که بنابر ادعا بر تن پادشاه بود اما مردم کوچه و بازار نمیدیدند و شاه را برهنه مییافتند؟! اصلا یک پرسش مهمتر! اگر سال بعد انتخابات نبود آیا دیگر هیچ نگرانی دیگری در میان نبود که مردم درباره برجام چگونه فکر کنند و اثری از آن حس کنند یا نه؟!
4- مراکز دولتی و رسانههای همسو البته تا توانستهاند آمارها را سانسور و رقیق یا شیرینسازی کردهاند اما بعد از همه زحمات برای «شدرستنا» کردن «شغلتنا»ها(!) آمارهای موجود باز هم زنگ هشدار را برای «دولت برجام و دیگر هیچ» به صدا درآوردهاند. بانک مرکزی میگوید آمار چکهای برگشتی از 5 میلیون در سالهای 93 به 8/7 میلیون فقره در 10 ماه اول سال 94 رسیده که رشد 55 درصدی را نشان میدهد و بالغ بر 94 هزار میلیارد تومان است آن هم در شرایطی که سال 94 به عنوان سال رشد و رونق اقتصادی معرفی شده بود. آمار رسمی میگوید رشد اقتصادی 94 نسبت به 93 منفی شده است و بیکاری با چهار دهم درصد افزایش به 11 درصد رسیده است (هرچند برخی کارشناسان حامی دولت آمار بیکاری را بین 20 تا 30 درصد برآورد میکنند.) گزارش دیگری از بانک مرکزی تصریح میکند ضریب جینی که نشانه شدت شکاف طبقاتی است از 395/0 به 399/0 افزایش یافته است.
5- نه فقط منتقدان بلکه حامیان کارشناس و دلواپس دولت هم اینک از بازیهای آماری و رشد بیکیفیت و مهار مصنوعی تورم به قیمت تزریق رکود عمیق به عرصه اقتصاد و تولید ابراز نگرانی میکنند و معتقدند فنر تورمی چنین فشرده و بدون مابه ازای رونق اقتصادی (در شرایط معطلی دست کم 60 درصد ظرفیت تولید) دیر یا زود رها خواهد شد و ممکن است تجربه سال 74 دولت سازندگی بازتولید شود. برخی از همین حامیان، طیفی از سیاستگذاران برجام زده را لیبرالهای مغرور و نادان نامگذاری کردهاند. آیا در همین شرایط زمین خوردگی و رکود تولید داخلی عجیب نیست که بشنویم معاون اول رئیسجمهور (فرمانده قرارگاه اقتصاد مقاومتی) ابلاغیه آزادشدن واردات کالاهای لوکس را صادر میکند تا چشم گزارشگر نیویورک تایمز از حدقه درآید که؛ مگر ایران تحریم نیست پس چرا تبدیل به بازار کالاهای پرزرق و تجملاتی وارداتی شده؟ یا به تعبیر آن نشریه اروپایی «نه عربستان و قطر و کویت و امارات با درآمدهای نفتی انبوه، بلکه این ایران است که بزرگترین واردکننده خودروی پورشه در منطقه محسوب میشود.»
6- آقای روحانی روز پنجشنبه گفت «فرصت برجام، دائمی و ابدی نیست همانطور که ابر بالای سر ما نمیماند. اگر خدای ناکرده عده معدودی موفق شوند و نگذارند ما به خوبی ازاین فرصت استفاده کنیم، این فرصت بازنمیگردد... شما امروز میتوانید UF6 بفروشید. درشتگویی و حرفهای بیپایه هنر نیست.» ایشان دیروز هم به مسکن مهر که بالغ بر 5/2 میلیون خانواده ناامید از خانهدار شدن را صاحب خانه کرده، تاخت و گفت «تأمین مسکن در داخل شهر با مسکن مهر در بیابان فرق دارد... دولت گذشته مسیری را انتخاب کرد که خطرناک بود و آن استفاده از پول بانک مرکزی بود. متأسفانه در آن دوران پول بانک مرکزی وارد مسکن [مهر] شد که عامل بزرگ تورم گردید.» بخشی از این سخنان رها کردن تیر در تاریکی است. چه کسانی نمیگذارند از فرصت برجام استفاده شود؟ اصلا از کدام فرصت سخن گفته میشود؟ چرا بازار و بخش خصوصی این فرصت را درک نمیکند و ظاهرا نسبت به پدیدهای به نام برجام و شیرینی آدامسی 3 ماه پیش آن کرخت و بیحس شده است؟ ثانیا زحمت کشیدن و اورانیوم را غنی کردن و سپس آن را واگذار کردن و دوباره ماده اولیه (کیک زرد) را به عنوان مابهازا وارد کردن و باز زحمت غنیسازی را پذیرفتن (برای صادر کردن مازاد 300 کیلوگرم کذایی مندرج در برجام) چه تحفه نطنزی است که میخواهند به مردم بفروشند؟
7- اما ماجرای - به تعبیر وزیر راه - «مزخرف» مسکن مهر! با تحقیر و تخفیف یک عملکرد دولت سابق (با همه عیبها و ضعفهایی که برایش میشود شمرد) آیا دولت و رئیسجمهور و وزیر محترم بزرگ میشوند یا ارج پیدا میکنند؟دولت قبلی به همان میزان عرضه داشت که 5/2 میلیون خانواده را خوب یا بد صاحب خانه کند. برای اثبات خود لازم نیست از موضع برج عاجنشینهای شکمسیر و نیاوراننشین، به حاشیهنشینان جنوبی یا شرقی و غربی تهران بد و بیراه بگویید. مسکن مهر موجب رونق بالغ بر 200 صنعت و فعالیت اقتصادی دیگری شد و عامل گردش بخشی از چرخ اقتصاد کشور بود اما شما ادعا کردید آن حجم از بودجه در گردش - که خود رونقآفرین بود- به عنوان «نقدینگی» ایجاد تورم میکند و بنابراین متوقف کردید. باید پرسید اکنون وضعیت نقدینگی چگونه است؟ آیا همان نقدینگی دریغ شده از حوزه تولید و صنعت، اکنون به شکل سرگردان از 430 هزار میلیارد تومان در سال 92 به 1100 هزار میلیارد تومان در پایان 94 نرسیده و تهدیدی برای جهش تورمی در آینده قریبالوقوع نیست؟!
8- آخرین توجیه برخی مدیران پشت همانداز این است که باید سرمایهگذاری خارجی بیاید تا تولید و اشتغال رونق بگیرد و باید برای سرمایهگذاری خارجی ایجاد ثبات و آرامش کرد. فعلا کاری نداریم که سایه تحریمها- بعضا جریمههای 8، 9 میلیارد یورویی- بالای سر شرکتها و بانکهای خارجی در پسابرجام سنگینی میکند و همین خلل و فرج برجامی را منتقدان دلسوز بارها هشدار داده بودند و مطبوعات خارجی نیز تصریح میکردند که توافق محتمل (برجام بعدی) همچنان هزینه سرمایهگذاری و ریسک تجارت خارجی را برای ایران بالا نگه میدارد. موضوع مهمتر، همان 1100 هزار میلیارد تومان نقدینگی سرگردان است. اگر دولت، تدبیر و همتی- در اندازه رسیدن به توافق به هر قیمت و توجیه نقض آن به هر قیمت بالاتر - برای به خدمت گرفتن این ظرفیت اندوخته داخلی نداشته باشد و عملا این فرصت را تبدیل به یک تهدید بالقوه (سونامی خطرناک) کرده باشد، آنگاه به طریق اولی چگونه میتواند سرمایه و سرمایهگذاری خارجی را جذب یا تبدیل به فرصت- و نه تهدید- برای کشور کند؟
9- برجام اگر مرده به دنیا نیامده باشد، در اثر بزرگنمایی بیش از اندازه تحریمها و اغراق در آثار معجزهآسای آن مرده است. البته کوشیدند برجام را مقدس کنند و از آن امامزاده بسازند. اما اکنون معلوم شده برجام اگر کور نکند، دستکم شفا نمیدهد. مذاکره و توافق و معامله- برای جلب منفعت یا دفع شر- به عنوان روش پذیرفته در حوزه سیاست یک چیز است و خود را پای معامله مستأصل و بیگزینه و محتاج و رؤیااندیش نشان دادن و دست از همت و اقدام و عمل شستن، اتفاقی دیگر. غرب مستکبر و غربگرایان مایلند اقتصاد ما را گروگان بگیرند تا از کشور و ملت و انقلاب ما امتیازهای استراتژیک بستانند. امید محض بستن به برجام، پالس فرستادن به غرب برای طلبکاری بیشتر است که هم کشور را به عقبنشینی از آرمانهای انقلاب وا میدارد و هم اندک فرصتهای محتمل و متوقع از برجام را نابود میسازد. باید به پوپولیسم برجامی و کاسبی سیاسی ناشی از آن پایان داد و گرنه اقتصاد پرظرفیت و قابل شکوفایی ما، کمترین مجال احیا و اصلاح پیدا نخواهد کرد.
10- مدل رفتاری جبرگرایانه و دترمینیستی برخی متولیان دولت یازدهم، غرب را برای فشار و امتیازخواهی بیشتر بد عادت کرده است. بنابراین در سال پیشرو تا انتخابات 96، طبیعیترین احتمال، ورود به فاز فشارهای سیاسی و اقتصادی جدید غرب است و نه کاهش تحریمها. وقتی این فشار محتمل را کنار نگرانی برخی اقتصاددانان - حتی حامی دولت- در زمینه پیشبینی تشدید رکود و افزایش تورم بگذاریم، یک دغدغه مهم پدیدار میشود: آیا دولت نقشه جایگزین (PLAN B) برای گشایش اقتصادی مورد انتظار از برجام و مهار چالشهای جدید ناشی از 30 ماه غفلت و تأخیر در اجرای اقتصاد مقاومتی (درونزا) دارد؟ آن 30 ماه هیچ! اصلا روزشمار عمر سپری شده از دولت را صفر میکنیم و محاسبه را از امروز میآغازیم؛ آیا دولت غیر از نیش و کنایه و توهین و بدگویی به دولتی که مرداد 92 تمام شده یا دادن پز جامه برجامی که مردم نمیبینندش، نقشه و تدبیر دیگری که درونزا و اقتصادی و حقیقی باشد دارد یا مانند دولت دهم که در سال 90 و 91 غافلگیر شد و به اعتبار سیاستزدگی در همان غافلگیری هم ماند، غافلگیر میشود؟! جور دیگری هم میشود پرسید: دولت از همین امروز چند روز یا چند ماه دیگر زمان میخواهد تا مردم و فعالان اقتصادی حقیقتا شیرینی وعدههای دولت در حوزه گشایش و رونق اقتصادی را بچشند؟ اگر شوخی برجام 2 و 3 و 4 را جدی بگیریم و برای هر برجام 5/2 سال زمان بدهیم، 8-7 سال دیگر زمان لازم است تا معلوم شود این حبابهای پرطمطراق پر از هیچ بوده است.
- باز هم «اعتدال»، دوباره «ائتلاف»
غلامعلی دهقان سخنگوی حزب «اعتدال و توسعه» در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
مهمترین اولویت حامیان گفتمان «اعتدال» در سالجاری کدام موضوع باید باشد؟ این پرسش مهمی است که قطعاً در سالجاری ذهن و فکر حامیان دولت تدبیر و امید را به خود معطوف خواهد کرد. واقعیت این است که نگاهی به سه سال گذشته نشان میدهد سه ضلعی دولت حسن روحانی، حامیان گسترده مردمی گفتمان «اعتدال» و همچنین نخبگان طرفدار این گفتمان اگر همچنان پایبندی خود را به گفتمان «اعتدال» نشان دهند، میتوانند سالجاری را هم با موفقیت پشت سر گذاشته و آماده انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 شوند.
لازم به ذکر است که هنوز پرونده انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم بسته نشده است و در مورد 69 نماینده همچنان باید منتظر آینده باشیم. اما در پاسخ به سؤالی که پیشتر مطرح شد، میتوان چند نکته را مد نظر قرار داد:
1-مهمترین رکن گفتمان «اعتدال» و به تعبیر دیگری دال مرکزی این گفتمان، عنصر واقعیت بینی است. همین واقعیت بینی بود که سبب شد اصلاحطلبان بیش از گذشته رویکرد اعتدالی را عمل صالح زمان بدانند و در انتخابات 24 خرداد 1392 با درک درست از واقعیتهای جامعه ایرانی ائتلاف نانوشتهای را با اعتدالیون شکل دهند. ائتلافی که نتیجه آن پیروزی حسن روحانی بود. توجه به همین واقعیت بینی سبب شد در قضیه هستهای - که با فرسایشی شدنش روز به روز توان ملی کشور را ضعیف میکرد- بخش قابل توجهی از مسئولان نظام از صدر تا ذیل در کنار دولت اعتدال قرار بگیرند و در یک بازی «برد- برد» موضوع هستهای به فرجام برسد و نام «برجام» ادبیات سیاسی کشور را متأثر سازد. در به ثمر رسیدن «برجام» نباید از عنصر اجماعسازی حسن روحانی در سطوح مختلف نظام غافل بود. علاوه بر این جمعی از اصولگرایان که میتوان آنان را «معتدلین اصولگرا» نامید در به نتیجه رسیدن «برجام» نقش مهمی ایفا کردند که ناشی از نوع نگاه جدید این مجموعه بود؛ نگاهی که عنصر واقعیتبینی در آن حرف اول را میزد.
2- توجه به عنصر واقعیت بینی در عرصه سیاسی کشور سبب شد تا در آستانه انتخابات دهم مجلس شورای اسلامی اصلاحطلبان، اعتدالیون و معتدلین اصولگرا با کدورت زدایی از سالهای قهر و جدایی و با درک درست از شرایط نوین جامعه ایرانی و با نهایت بلوغ سیاسی و از خود گذشتگی در تهران فهرست مشترک دهند و تمامی تلاش خود را به کار بگیرند تا در حوزههای دیگر انتخاباتی همین مدل را تکرار کنند. عینی کردن و ملموس کردن ائتلاف نانوشته این سه جریان، ریشه در واقعیتبینی از شرایط سیاسی کشور داشت و توجه به همین قضیه سبب شد تا در اوج ناامیدی پس از رد صلاحیتهای گسترده بار دیگر کورسوی امید به بخش قابل توجهی از فعالان سیاسی کشور برگردد و سر انجام به نتیجه برسد.
3- باید توجه داشت سال جدید دیگری آمده است؛ سالی که پایان آن آغاز انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری خواهد بود. اگر سه مجموعه اصلاحات، اعتدال و اصولگرایی معتدلانه همچنان بتوانند با تکیه بر عنصر واقعیتبینی حرکت سیاسی خود را تنظیم کنند، افق آینده همچنان روشن و باز است و میتوانیم شاهد پیروزیهای هر چه بیشتر گفتمان اعتدال در عرصه سیاسی کشور باشیم؛ پس در سال جدید همچنان «اعتدال»، همچنان «ائتلاف».
- دو ويژگي پنهان در تحليلهاي اصولگرايان
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
انتخابات اسفندماه گذشته، موجب شد تا برخي از نكاتي كه پيش از آن به اقرار اصولگرايان در نمي آمد، به صورت ضمني يا تصريحي علني شود. البته اين امر مي تواند مقدمه اي بر تغييرات مطلوب باشد، هرچند برداشت هاي نامطلوب نيز ممكن است صورت گيرد. اگر به ياد داشته باشيد در ٢٤بهمن ماه، در همين ستون يادداشتي تحت عنوان «اصولگرايان چگونه وارد انتخابات مي شوند؟» نوشتيم و در بخشي از آن آورده بوديم كه: «ولي به نظر مي رسد كه اصولگرايان دو محور اصلي را در اين انتخابات مدنظر خود قرار داده اند.
نخستين مورد، عدم تشويق جدي به حضور مردم در انتخابات است. در واقع اصولگرايان ميان دو راهي بدي قرار گرفته اند. از يك سو مشاركت بالابه نفع كشور و امنيت ايران و نظام است و از سوي ديگر به ضرر ليست آنان است: به طوري كه افزايش مشاركت احتمال انتخاب شدن اصولگرايان را به كلي زايل مي كند و اگر نامزدهاي آنان به ويژه از شهر تهران وارد مجلس نشوند، ضربه سختي را خواهند خورد. بنابراين ميان منافع كلي كشور و منافع حزبي و گروهي، به نظر مي رسد كه دومي را ترجيح داده اند و اصراري به شركت كردن بيشتر مردم در انتخابات ندارند.»
شايد برخي گمان كردند كه اين يادداشت سياسي با هدف تخريب و نقد اصولگرايان است، ولي وقتي كه يكي از رهبران آنان پس از انتخابات به تحليل و پيش بيني هاي آنان پرداخت، روشن شد كه مساله به طور دقيق همين طور است. وي گفت كه «غلامرضا مصباحي مقدم در گفت وگويي بيان داشت: آقاي باهنر تحليلي ارايه كرده بود كه اگر دوميليون و ٢٠٠ هزار نفر در انتخابات تهران شركت كنند ٣٠ نفر ما راي مي آوريم، اگر تا دو ميليون و ٨٠٠ هزار نفر شركت كنند راي ما ٥٠- ٥٠ با رقبا تقسيم مي شود و اگر بالاي سه ميليون نفر حضور يابند ٣٠ نفر رقيب به مجلس راه مي يابند. پس اين پيش بيني وجود داشت و تمام تلاش ما هم اين بود كه با ايجاد ائتلاف به حداكثر آرا در حاميان خود برسيم.»
روشن است كه اگر گروهي معتقد باشند كه با افزايش مشاركت مردم، شانس راي آوري آنان كم و كمتر مي شود، دو راه پيش روي خود دارند: يا آنكه بكوشند مشاركت كم شود يا آنكه در وضعيت خود تغييري دهند كه با افزايش مشاركت راي آنان كمتر نشود. در حالت اول، دعوت به مشاركت نخواهند كرد، اقداماتي كه موجب ياس و نااميدي مردم مي شود را در دستور كار خود قرار خواهند داد، مثل حذف افراد و گروه ها، بي اثر كردن اقدامات نهاد برآمده از انتخابات يا بحران زايي با هدف مايوس كردن مردم و در بهترين حالت سكوت كردن نسبت به دعوت از مردم براي مشاركت در انتخابات است. ولي مي دانيم كه چنين فرآيندي به ضرر كشور و امنيت آن است.
كشوري امن تر و قدرتمندتر است كه مردم آن با رغبت و شوق در انتخابات خود شركت كنند. اين همان وضعيت متناقضي است كه دوستان اصولگرا دچار آن شده اند. ادامه اين راه بن بست است. اگر موفق شوند و مشاركت را كم كنند به نحوي انقلاب و كشور را زده اند و اگر مردم را تشويق به مشاركت كنند، خودشان را زده اند. آنان چاره اي ندارند جز اينكه اين دو ريل را همسو كنند. يعني بقا و دوام خود را به مشاركت بيشتر گره بزنند. براي اين كار لازم است كه نگاه خود را نسبت به جامعه، حقوق مردم و... تغيير دهند. اصولگرايان پايگاه قابل قبولي در جامعه دارند. مشروط بر اينكه به همان پايگاه قانع باشند. اين پايگاه مي تواند تقويت هم بشود، باز هم به شرط آنكه از خلال سياستي مدني همراه با به رسميت شناختن حقوق ديگران باشد. ضمنا گمان نكنند كه در شهرستان ها برنده شده اند.
اگر فرض كنيم كه هيچ نوع محدوديتي براي شركت هيچ ايراني (به جز كساني كه محكوم به جرايم عمومي غيرسياسي هستند) نبود، آيا فكر مي كنند، مي توانستند حتي اندكي از آراي فعلي را به دست آورند؟ قطعا خير. پس بهتر است كمي منصفانه تر نسبت به جايگاه خود در جامعه قضاوت كنند. اين توصيه نه فقط براي اصولگرايان، بلكه براي اصلاح طلبان هم هست و بايد از برداشت هاي غيرواقعي به شدت اجتناب كرد. نتايجي كه در نهايت غيرمنصفانه به دست آيد، قابل اتكا براي هيچ گروهي نيست. بنابراين نخستين نكته اي كه از خلال اين اظهارنظر مي توان دريافت، ناهماهنگي آشكار ميان الزامات تقويت و بقاي جامعه و حكومت با الزامات مشابه در ميان اصولگرايان است. نمونه ديگري هم سخنان يكي از اصولگرايان تندرو است كه رد صلاحيت هم شده بود. وي گفت كه «در تهران بخشي از مردم با چشم بسته راي دادند و كاري نداشتند كه در اين ليست چه كساني هستند. فقط چون يك چيزي شنيده بودند همين طور به همه راي دادند.» فرض كنيم كه اين ادعا درست است.
در اين صورت بايد گفت منظور از چشم بسته راي دادن، به طور قطع شانسي راي دادن نيست، چون اگر چنين بود، ممكن بود كه به همان ميزان به ليست اصولگرايان هم راي دهند و اين قطعا موردنظر گوينده نبوده است. شايد منظورشان اين است كه ابتدا چشم باز بودند و با چشم باز از ليست اصولگرايان روي گرداندند، سپس چشم بسته به ليست مقابل راي دادند. اين را مي توان پذيرفت، هرچند دقيق نيست زيرا در هيچ انتخاباتي در تهران، مردم نمي توانند همه نامزدها را بشناسند و در نهايت به افراد مورد وثوق خود، اعتماد مي كنند و به ليست مورد حمايت آنان راي مي دهند. ولي فرض كنيم كه ادعاي مذكور را بپذيريم. اين ادعا بيش از آنكه عليه مردم باشد، عليه جناح متبوع وي است كه به گونه اي رفتار كرد كه مردم با آگاهي كامل از نفي آنان به هر ليستي كه جز آنان باشد راي داده اند. در واقع آنان بايد پاسخ دهند كه چه رفتاري داشته اند كه مردم به صرف رد و نفي آنان و آمدن هر فرد يا گروه ديگري پاي صندوق آمده اند؟
اين حد از كينه و نفرت در دل مردم كاشتن يك اتفاق بسيار مهمي است: پديده اي كه وجود آن در جامعه در سخنان گوينده و البته به طور ضمني ديده مي شود. اكنون مي توان گفت كه اين دو اظهارنظر معرف دو وجه مهم از وضعيت و جايگاه اصولگرايان در جامعه است: دو وضعيتي كه از سخنان خودشان قابل استنتاج است و تا وقتي كه به حل آنها نپردازند، آينده روشني براي جامعه ايران وجود ندارد.
نظر شما