احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«سیاستِ از شرم مردن» نوشت:
آنچه شخصیت «باقر امامی» را قابل اعتنا میکند نه زندگی، بلکه چرایی مرگ اوست. امامي از شهرتی عام برخوردار نیست و کسی چندان رغبتی به شناختش ندارد. اما کمونیستهای قدیمی بهخصوص تودهایها خوب میشناسندش و همچون دشمن دیرینهای از او بیزارند. امامی، شخصیت چندگانهای دارد با زندگی پرتناقض و رازآلود که اعتماد چندانی را جز در میان معدود یارانش برنمیانگیزد.
مجادلاتش با حزب توده و تهمتهایی که هر دو طرف به یکدیگر زدهاند در مخدوشساختن چهرهاش بیتأثیر نبوده است. پدرِ امامی، حاجسید زینالعابدین امامجمعه، آخوندی درباری و داماد ناصرالدینشاه بود که مادر باقر، کوکبخانم را در سیزده سالگی به صیغه خود درآورده بود. سیدمحمد باقر، ثمره همین رابطه است. او بعد از مرگ پدر با دشواری و فقر بزرگ میشود. گرچه عمو و برادر ناتنیاش خرجش را میدهند اما این پول کمتر به دستش میرسد و اغلب « لَـلِـهها» که سرپرستیاش را برعهده دارند آن را بالا میکشند. او در مدرسه روسها درس میخواند و همانجا از سنت میبُرد و جذب افکار چپگرایانه میشود و براساس همین علاقه و تعهد به استخدام تأمینات اداره پلیس درمیآید تا برای شوروی جاسوسی کند. در آن زمان این کار چندان مذموم نبود. پس از مدتی فعالیت، لو رفته و دستگیر و مدت دَه سال زندانی میشود و دوستیاش با جعفر پیشهوری در همان زندان شکل میگیرد. ناگفته نماند، امامی سه سال هم به دلیل کشتن شوهر مادرش که قصد داشت اموالش را از چنگش درآورد به زندان میافتد.
اوج درگیریهای سیاسی امامی، مقابله لفظی و تئوریکِ نهچندان جدی و عمیق با حزب توده است. او حزب توده را حزبی بورژوازی میخواند و درصدد است تا حزب «کمونیستهای ایران» را تأسیس کند تا اینکه در ٢٧ دیماه ١٣٢٦ رسما موفق به این کار میشود. آنچه موجب تسریع تشکیل این حزب شد، انشعاب خلیل ملکی و یارانش از حزب توده در ١٣ دیماه ١٣٢٦ بود.
در تاریخ معاصر سیاسی ایران باقر امامی چهره روشنی ندارد. جاسوسیاش محرز است. اما همکاری با پلیس بهواسطه ارتباطش با آنها بعد از زندان چندان معلوم نیست. حزب توده او را خائنی میخواند که هدفش تحریف مارکسیسم است و این وصلهای بود که به او میچسبید، چون بیش از آنکه عملگرا باشد، متنگرا بوده است.
مجادله فرساینده امامی و حزب توده برای هیچکدام ثمری ندارد. چون هر دوِ آنها در روش رسیدن به سیاست (حقیقت) در یک مسیر گام برمیداشتند. و هر دو در تلاش برای مشق سیاستاند نه خلق سیاست. در مشق سیاست، شرایط و قابلیتهای موجود اولویت ندارند. آنها صرفا به ایده و راهی که برگزیدهاند وفادارند. درواقع سیاستی را «انتخاب» و بر آن پافشاری میکنند. در این زمینه انتقاد بیشتر متوجه امامی است. چون او دستی در رماننویسی و شعر دارد و با «خلق» آشناست.
اگر امامی در پاسخی که نیما یوشیج به شعر ارسالیاش داده بود تأمل بیشتری میکرد، شاید در سیاست گامهای مؤثرتری برمیداشت: «اشعاری که برای من فرستاده بودید روان ساخته شده بود. اما قضاوت من درخصوص آن چگونه خواهد بود، در صورتی که تو از من سؤال میکنی از یک اساس وسیعتر، از مربوط به اشعار تو و هرگونه شعری خواهد بود. به این واسطه من این کاغذ را شبیه به یک رساله کوچکی تمام میکنم. هرقدر که مفصل شود من دریغ نخواهم داشت از گفتن چیزهایی که برای هرکس به زبان نخواهم آورد... من میدانم شعری را که برای من فرستادهای بهانه کردهای برای برانگیختن من. در دنیای شعر و شاعران فراوان رنج وجود دارد.
من نمیگویم فراوان گنج... شعر و شاعری گلی است که بوی رنج و لذتهای دیگرگون را میدهد. این گل مال زندگی همهکس نیست و نمیتواند باشد و در اختیار کسی نیست که آن را به زندگی خود بچسباند... اگر زندگانی نیرومند باشد و برومند و درخور اینکه عقیم نماند، اینطور گل میدهد و میوه میآورد. شعر میوه زندگانی است...». اشاره نیما کاملا روشن است. شعر عاری از رنج و خلاقیت را شعر نمیداند. شعر ساختنی نیست، سیاست نیز ساختنی نیست. باقر امامی با تشکیل «کروژکهای مارکسیستی١» یا هستههای نوآموزان سعی دارد، اندیشههای مارکس و لنین را اَکابری به دیگران بیاموزاند، تا بعد این حلقهها منجر به تأسیس حزب کمونیست ایران شود.
او برای مشقِ سیاست به متن روی میآورد و میکوشد تا با متن، سیاست بسازد. حتی اگر این «متنها» مغشوش و زمینه جذب آن اندک باشد، باز کاری قابل تأمل است. مجادله و درگیری امامی با حزب توده به شهرتش دامن میزند، شهرتی که با یک نقیصه همراه است و همواره آزارش میدهد. در زمانهای که سوابق انقلابی داشتن اهمیت دارد، او از چنین سابقهای بیبهره است و از این منظر تودهها دست بالا را دارند. نکته مهم زندگی امامی همین «کروژک»های مارکسیستی است که باید مورد نقد و تحلیل قرار بگیرد. امامی با این روشِ تعلیمی و تبلیغی و تکیه بر متنهای درسی رفتهرفته سیاست را از مبارزه تهی میکند و آموزههایش بیش از آنکه منجر به خلق سیاست شود به مشق سیاست میانجامد. تاریخ معاصر ایران غالبا بین دوگانه سیاستِ بدون متن و متنِ بدون سیاست پادرهوا است. از سیاستِ بدون متن، خشونت بیرون میزند و از متنِ بدون سیاست، مصلحتاندیشی و عاقبتْ عافیتطلبی.
جدال امامی با تودهایها بیسرانجام است. آنها در رسیدن به هدف بسیار متفاوتاند، اما یک روش را دنبال میکنند. هر دو در پی مشق سیاست هستند، نه خلق سیاست. زمینههای خلق سیاست چیست؟ چه چیز موجب عقیمبودگی در سیاست میشود؟ چه چیز باعث میشود در همین زمانه مصدق سر برآورد و خالق سیاستی ماندگار در تاریخ ایران شود؟ اینها پرسشهایی دشوار است که تا هنوز پاسخی درخور به آنها داده نشده است. نمیتوان گفت، باقر امامی باورمند نبود، مبارزه نکرد یا از شرافت بهرهای نداشت. دلیل خودکشی او برخی سیاستمداران امروزی را به خنده وامیدارد و برخی را بهتزده میکند: «امانتی (پول) را که شما به من سپرده بودید نتوانستم حفظ کنم، دیگر نمیتوانم با شما روبهرو شوم... میخواهم بمیرم.» این مرگ، از شرمْ مردن، در سیاست ایران بیسابقه است. از اینجا به بعد جلوهای دیگر از شخصیت «باقر امامی» رخ عیان میکند. جلوهای که ساختنی و ساختگی نیست. این جلوه زمانی شگفتانگیز میشود که بدانیم او این پول را نه برای خود بلکه برای بیماری فرزند دوستش خرج کرده و بسیار تلاش میکند تا در موعد مقرر با فروختن زمینی که به ارث برده آن را جبران کند، اما با سرآمدن موعد، این امر ممکن نمیشود.
- يارانهها و بينهايت كوچكها
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
رسيدگي به لايحه بودجه سال ١٣٩٥ در مجلس آغاز شده است، اگرچه اجزاي بودجه كشور شامل مسائل خيلي مهمي از امور كشور است كه چگونگي صرف هزينه و اخذ درآمد هزاران ميليارد تومان را تعيين ميكند و حساسيت عموم مردم و نمايندگان بايد به موارد مهم اين هزينه و درآمدهاي پايدار باشد ولي از آنجا كه وظايف تعريف شده براي دولت و مجلس به گونه ديگري است، بخش مهمي از وقت مجلس در بررسي لايحه بودجه به دو موضوع بيارتباط يا حداقل كمارتباط با وظايف اصلي دولتها در سياستگذاري اقتصادي اختصاص يافته و همين دو موضوع نيز بيش از همه مسائل ديگر انعكاس خبري داشته است. مساله حذف حدود ٢٤ ميليون نفر يارانهبگير و نيز پلكاني كردن قيمت بنزين، اين دو موضوع پرسروصدا بودند.
در مورد يارانهها مباحث بسيار جالبي طرح شد. برخي فعالان سياسي طرفدار دولت احمدينژاد و يكي از نمايندگان تندروي آن معتقد بودند، كه: «زماني كه اين مساله اجرا شد همين اصلاحطلبان به دولت قبل خرده گرفتند كه چرا يارانه ميدهيد و بحث يارانه به مردم را تحقير كردند ولي حتي در يكي، دو سال اخير دولت يازدهم موضعاش اين بود كه يكي از مشكلات اساسي اقتصاد كشور همين يارانه است.
دولت يكي از دلايل اصلي تورم را همين يارانه ميدانست و حتي آن را عامل گداپروري عنوان ميكرد. آنها استدلال ميكردند كه اگر يارانه نقدي پرداخت نميشد ميتوانستيم آن را سرمايهگذاري كنيم تا دستاورد بيشتري به مردم برسد. بنابراين از يك سال گذشته دولت در تبليغات عنوان ميكرد كه بايد يارانه افراد ثروتمند قطع شود و حتي آن را در لايحه نيز پيشنهاد داد اما حالا كه ميخواهد اجرا شود عليه آن موضعگيري ميكند و اين يك رويكرد كاملا سياسي است.» در حالي كه بايد توجه ميداشتند ميان اين دو حالت فرق است. اگر قدري به موضوع منطقي نگاه ميكردند، متوجه ميشدند ميان چيزي كه در گذشته وجود نداشته و برقراري آن اتفاق جديدي است با چيزي كه اكنون وجود دارد و حذف آن اتفاق جديدي است، فرق وجود دارد. زماني كه يارانهها نبود ميتوانستيم با آن مخالفت كنيم، ولي هنگامي كه پنج سال است برقرار شده، اكنون حذف آنها بايد مستدل و از آن مهمتر اينكه امكانپذير باشد.
در آن زمان مخالفان در مقام دولت نبودند و صرفا از منظر تحليلي مخالفت ميكردند، ولي الان كاري است كه انجام شده، بايد به لحاظ عملي نيز تبعات آن را در نظر بگيرند. فقط اين يك مورد نيست. بسياري از طرحهاي دولت پيش به لحاظ اقتصادي و عقلي غيرقابل دفاع بود، و از اصل نبايد انجام ميشد، ولي اگر به هر دليلي آن طرحها اجرا شده و مثلا نيمي از طرح اجرا شده، اين دولت چارهاي ندارد جز آنكه آنها را به انجام برساند.
ولي اين امر به معناي آن نيست كه دولت از اساس با اين طرحها موافق است. متاسفانه دولت قبلي، آنقدر از اين اقدامات كرده كه تا چندين سال همه دولتهاي بعد از خود را درگير اقدامات نابخردانه خود كرده است. از سوي ديگر دولت بسيار مشتاق است كه تعداد بيشتري از مردم غيرنيازمند را از سياهه يارانهبگيران حذف كند. دليل آن نيز واضح است. دولت درگير تامين پول يارانه است. ولي اين كار به سادگي ميسر نيست.
در سال گذشته كه اين كار انجام شد، چهار و نيم ميليون نفر را حذف كردند كه در نهايت مجبور شدند يك و نيم ميليون نفر را بازگردانند و مشكلات فراواني رخ داد، حال چگونه ممكن است اين كار را همچنان تا ٢٤ ميليون نفر ادامه داد؟ وقتي دادههاي پايگاههاي اطلاعاتي كشور يكديگر را حمايت نكنند و زيرساختهاي آن ضعيف باشد، اجراي اين مصوبه مشكل است. به طور قطع دولت بيش از هر گروه ديگري علاقهمند است اين مشكل را حل كند تا يارانهها فقط به كساني پرداخت شوند كه جزو دهكهاي پايين جامعه هستند، ولي اجرايي بودن اين كار نيز دغدغه دولت است. به علاوه اين پرسش را هم ميتوان طرح كرد كه چرا اين مجلس پيش از آمدن دولت جديد چنين مصوبهاي را در دستور كار خود قرار نداد؟ آيا اين سوال يا ابهام واقعيتر نيست؟ آيا اجراي چنين طرحي مثل سال ١٣٩٢، تمام انرژي دولت را به خود اختصاص نميدهد و آن را از انجام ساير وظايفش بازنميدارد؟ به طور قطع ايجاد تنش در اين حد براي دولت و جامعه مناسب نيست، هرچند ارقام پرداختي يارانهها كلان است، ولي درگير شدن دولت در موضوعي كه چالشبرانگيز است موجب زيانهايي ميشود كه دولت را از انجام ساير وظايفش بازميدارد.
نكته ديگري كه يكي از اصولگرايان تندرو در مقام دفاع از ادامه يارانهها گفت اين بود كه: «همه نگاههاي توسعهمان را معطوف به ٤٥ هزار و ٥٠٠ تومان يارانه مردم كرديم، انگار فكر ميكنيم اين ميزان را از مردم بگيريم مملكت گلستان و بيكاري رفع ميشود... هر روز براي ٤٥ هزار و ٥٠٠ تومان نقشه ميكشيم كه چگونه حذفش كنيم.» اين ذهنيت ميخواهد نشان دهد كه مبلغ يارانه كوچك است و نبايد به آن توجه داشت. اگرچه دولت با حذف ٢٤ ميليون نفر يارانه بگير مخالفت كرد، ولي نه به اين دليل، بلكه به دليل غيراجرايي بودن آنكه ممكن است عدهاي را دچار مشكل كند. چرا اين دليل و ذهنيت غلط است؟ اگر كسي درس رياضيات و مهندسي خوانده باشد، ميداند كه اصطلاحي در اين دانش است به نام بينهايت كوچكها. بينهايت كوچكها، كوچك نيستند. اين جهان هستي كه عظمت و بزرگي آن را حتي نميتوانيم تصور كنيم، از بينهايت ذرات كوچكي ساخته شده است كه اندازه كوچكي آن نيز در مخيّله ما نميگنجد. براي آشنايي اين نماينده تندرو كافي است كه گفته شود از ابتداي پرداخت يارانهها تاكنون ٢٢٧ هزار ميليارد تومان يارانه پرداخت شده است. يعني به معادل پنج ميليارد نفر در يك ماه يارانه پرداخت شده. به عبارت ديگر چيزي نمانده تا نزديك به جمعيت كره زمين در يك ماه يارانه پرداخت كرده باشيم. تا اين جاي كار مشكلي نيست زيرا به مردم داده شده. ولي هنگامي كه متوجه ميشويم اين رقم معادل صد ميليارد دلار بوده و اگر در سرمايهگذاري صرف ميشد، ميليونها شغل ايجاد ميشد و سالانه بسيار بيش از اين رقم، اكنون به توليد كشور اضافه ميشد و همين مردم از آن بهرهمند ميشدند و اين حد فقط بيكاري وجود نميداشت، آنگاه متوجه ميشويم كه همين ارقام به ظاهر كوچك وقتي كه در تعدادهاي بزرگ ديده شوند؛ چه ابعاد و اندازههايي پيدا خواهند كرد؟
ذهنيت تندروها و مخالفان دولت اجازه نميدهد درك دقيقي از ابعاد سياستهاي غلط دولت مورد حمايت خودشان پيدا كنند. يارانهها نه فقط در كاسه اين دولت، بلكه اين ملت گذاشته شد و سنگي است كه به چاه افتاده و كسي هم نميتواند آن را به سادگي درآورد.
- نگاه ابزاری تهدیدی برای همکاری اسلامی
جعفر حق پناه کارشناس مسائل بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
سازمان کنفرانس اسلامی به رغم وجه تسمیه آن تاکنون کمتر عرصه تجلی و تمهید برادری و همکاری میان دولتها و جوامع مسلمان بوده است. سیطره قواعد سیاست قدرتمندانه (power poletics)
موجب شده دولتهای عضو به فراخور میزان قدرت نرم و سخت خود از این نهاد به مثابه ابزاری جهت پیشبرد اهداف و منافع ملی شان بهرهبرداری کنند. تنشهای حاکم بر آخرین دور اجلاسیه سران این سازمان در استانبول طی دو روز گذشته نیز خارج از این قاعده نیست.
سیطره عربستان سعودی بر ارکان اداری این سازمان که در جده استقرار دارند و نیز مقدمه سازیهای پرهزینه در اجلاس مقدماتی کارشناسی این سازمان در غیاب ایران باعث شد سرانجام در بیانیه پایانی اجلاس سران، بندهایی علیه ایران و حزب الله لبنان گنجانده شود. البته بیانیه پایانی به دلیل مخالفت برخی اعضا و تهدید و پافشاری ایران در جلسه پایانی قرائت نشد؛ اما همین کافی بود تا رئیس جمهوری و وزیرخارجه ایران از حضور در جلسه اختتامیه اجتناب کنند.
البته مقامات سعودی و برخی کشورهای عرب مانند بحرین که از مدتها پیش و با زمینه سازیهای قبلی در جهت تشدید فضای ایران هراسی، پا به اجلاس استانبول نهاده بودند؛ انتظار داشتند از این رهگذر ایران را به انزوای کامل دیپلماتیک منطقهای کشانده و به رویکرد فرقه گرایانه خود مهر تأیید این اجلاس را هم بزنند. هدف این دولتها با همراهی نسبی برخی رقبای منطقهای کشورمان، تخریب موقعیت و فضای مانور مساعدی بود که پس از برجام هستهای نصیب ایران شده است. بنابراین، این اقدامات هیجانی و تخریبی در درجه نخست، واکنشی است به جهتگیری صحیح سیاست بینالمللی کشورمان در تنش زدایی منطقه ای و جهانی و تقویت دستاوردهای مثبت «برجام» و تعامل عزتمندانه در قالب اصول و قواعد بینالمللی با سایر دولتها. در این چارچوب ایران طی ماههای گذشته از قابلیت مضاعفی برای مشارکت فعال در حل و فصل بحرانهای منطقهای برخوردار شد که مبنای شکلگیری ترتیبات نوین امنیت منطقهای خواهد بود. بدون شک بحران سوریه در کانون این نظمسازی نوین قرار دارد و بیهوده نیست که صف آرایی محور ایران ستیز به رهبری عربستان به طور مشخص حول این موضوع باشد. در این میان نکتهای که باید مد نظر قرار گیرد توجه به نقش و کارکردهای منطقه ای ترکیه و ضرورت تنش زدایی با آنکارا در چارچوب منافع ملی ایران است؛ ازجمله تلاش برای یافتن راههایی برای تقویت رویکرهای منطقهای مشترک در حل بحران سوریه اهمیت دارد که در مذاکرات دوجانبه میان رئیس جمهوری کشورمان با مقامات ترکیه در آنکارا دنبال خواهد شد.
همچنین باید توجه داشت در اجلاس اخیر تنها نقطه ضعفی که بهانهجویی ایران ستیزانه را تسهیل نمود، اقدامات مشکوک و مرموز در داخل کشور مانند حمله به مراکز دیپلماتیک عربستان سعودی در تهران و مشهد بود. بر این اساس آنچه بیش از گذشته برای پیشبرد سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران ضروری مینماید تأکید بر مسئولیت پذیری ایران در تحولات منطقهای و بینالمللی در قالب اصول و قواعد بینالمللی، مخالفت با تغییر مرزهای حاکمیتی و تجزیه طلبی و مشارکت فعال در ائتلافهای بینالمللی در مبارزه با افراطیگری و تروریسم به مثابه تهدیدهای جهانی است. بدون شک تحقق این مهم بیش از گذشته نیاز به اجماع در داخل، انسجام نهادهای حاکمیتی، همگرایی طیفها و جناحها و نخبگان سیاسی در موضوعات مرتبط با سیاست خارجی و پرهیز از بهانه دادن به جریان ایران ستیز در خارج از کشور است.
- درک ما از «برجام منطقهای»
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
ارتباط «بسیار نزدیک» مسایل منطقهای و بینالمللی بدیهیتر از آن است که نیازمند استدلال باشد اما درباره این ارتباط و معانی و نتایج آن گاهی تعابیری نامتناسب به کار میرود. یکی از این موارد ائتلاف و اختلاف آمریکا و عربستان است. همه میدانند که عربستان در دنیا وابستهترین کشور به آمریکاست تا جایی که نه مقامات رسمی آمریکا عمق آن را پوشیده میدارند و نه مقامات رسمی سعودی از اعتراف به آن خجالت میکشند. هنری کیسینجر چهره پر نفوذ سیاست خارجی آمریکا با صراحت گفت که عربستان بخشی از حوزه حاکمیتی آمریکاست و پادشاهان سعودی انباردارانی هستند که در قبال نگهداری اموال ما، حق انبارداری دریافت میکنند! «بندربن سلطان» چهره پرنفوذ امنیتی عربستان پس از مصاحبه اوایل اسفندماه گذشته اوباما با نشریه آمریکایی آتلانتیک که بعد از یک سال سکوت از خونریزی سعودیها در یمن سخن گفته بود، طی یادداشتی خطاب به رئیسجمهور آمریکا یادآور شد که آلسعود در طول 70 سال گذشته خدمات بیبدیلی به آمریکا کرده و عربستان در عمل به قلکی برای حل انواع مشکلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی آمریکا تبدیل شده است.
با این وجود، در طول این دهها سال در موارد متعددی شاهد اظهارات مقامات آمریکا علیه مقامات سعودی و متقابلا اظهار گلایههای نه چندان صریح مقامات سعودی نسبت به آمریکا بودهایم. در طول این دهها سال کمتر کسی این اظهارات و گلایهها را به رویگردانی آلسعود از آمریکا و یا کمارزش شدن عربستان نزد آمریکاییها تعبیر کرده است اما در دو سه سال اخیر بعضی از محافل داخلی ایران از وقوع یک «تغییر استراتژیک» در مناسبات عربستان و آمریکا خبر میدهند.
بعضی از تحلیلگران داخلی با اشتباه در برداشت و یا با اهداف خاص بر این نکته تاکید میکنند که اولویت منطقه موسوم به خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا از دو دهه اخیر از بین رفته و اولویت فعلی و آینده سیاست خارجی این کشور به شرق آسیا منتقل گردیده است. این تغییر اولویت نگرانی عمیقی را برای کشورهایی نظیر عربستان پدید آورده و آنان را به سمت اقتداریابی داخل، شکلدهی به ائتلافها و دست زدن به اقدامات با ریسک بالا سوق داده است.
بعضی دیگر از همین دسته از تحلیلگران داخلی با اشاره به نقشآفرینی عربستان، قطر، ترکیه و ... در اقدامات تروریستی که غرب آنها را یک «تهدید فزاینده جهانی» ارزیابی میکند و متقابلا با اشاره به اقدامات موثر ضدتروریستی ایران و مرتبطین منطقهای آن، میگویند غرب و به خصوص آمریکا به مرور به این جمعبندی رسیدهاند که کشورها و دولتهای سنی به دلیل پیوند مشهودی که با گروههای تروریستی دارند برای غرب نامطلوب شده و لذا برای اولینبار شاهد شکاف بین غرب و این دسته از کشورهای وابسته عربی هستیم و از سوی دیگر غرب علیرغم اختلافات استراتژیکی که با جمهوری اسلامی دارد به دلیل عقلانیت حاکم بر آن و تقابل هویتی با تروریزم، به این نتیجه رسیده است که با ایران کار کند و از این رو شاهد باز شدن یخها بین ایران و غرب هستیم. درخصوص این تحلیلها نکاتی وجود دارد:
1- اگر به حجم سفرها، قراردادها، قطعنامهها و بیانیههای سازمان ملل، احکام دادگاههای بینالمللی، مبادلات تجاری، اعزام نیروی نظامی، حساسیت روی تحولات و اموری از این قبیل به عنوان شاخصهایی برای تمرکز توجه و چشمانداز آینده در نظر بگیریم، در این دو دهه و بخصوص در سالهای اخیر شاهد وضعیتی بودهایم که با استناد به آنها میتوانیم بگوئیم، غرب آسیا بیش از گذشته در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد و از سوی دیگر در شرق آسیا، نشانهای از این جابهجایی و پذیرش اقتدار آمریکا از سوی چین، هند و... به چشم نمیخورد. بنابراین ادعای کاسته شدن از اهمیت راهبردی غرب آسیا صرفا تحلیلی است که به احتمال زیاد با «اهداف خاص» بیان میشود.
2- با توجه به موقعیت استراتژیکی عربستان در حوزههای تجارت بینالملل، انرژی، نقشی که در مقابله با مهمترین معارض غرب یعنی جمهوری اسلامی و جبهه منطقهای آن دارد، نقشی که در بقاء رژیم صهیونیستی و عبور دادن آن از بحرانها و تنگناها دارد و... خیلی غیرمنطقی است که آمریکا چنین کشوری را به حال خود رها کرده و به نقطهای که رقبای قدرتمندی نظیر چین و هند در آن وجود دارد، چشم بدوزد. علاوه بر آن آمریکاییها خود با صراحت بر تداوم حمایت از رژیم عربستان تاکید کردهاند و مانع هر اقدام حقوقی و... ضدسعودی در سطح بینالمللی شدهاند.
3- فرض اینکه «تروریزم» مهمترین یا یکی از مشکلات مهم غرب میباشد، نیازمند بررسی است. درست است که سلسله حوادثی در بعضی از کشورهای اروپایی روی داده و این هم درست است که امکان دارد دامنه تروریسم به آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی برسد اما واقعیت این است که این مسلمانان مخالف غرب هستند که در معرض آسیب بالفعل تروریزم بوده و ناچارند هزینههای هنگفت انسانی و مالی را برای دفع آن بپردازند. اینک کشورهایی درگیر تروریسم هستند که اگر تروریسم نبود دولتهایی فعال علیه غرب داشتند، لیبی و یمن دو نمونه از این کشورها هستند در کجای دنیا درگیر بحرانی به این اندازه هستند و در کجای دنیا بیش از این دو کشور این احتمال وجود داشت که جایگزین دولتهای سرنگون شده، دولتهایی اسلامگرا و مخالف غرب شود؟ جدای از اینکه اصلیترین زمینهساز بروز و رشد تروریزم، اشغال کشورها بوده و توسط غرب و رژیمهای وابسته دنبال شده است، سرویسهای اطلاعاتی غرب در شکلدهی به گروههای تروریستی برابر دهها سندی که منتشر شده و تکذیب هم نشدهاند، مهمترین نقش را دارد. این یک مثال کافی است؛ در طول یک سال گذشته، هواپیماهای آمریکایی بارها در آسمان یمن به جنگندههای مدرن سعودی بمب و بنزین تزریق کردهاند. این بمبها روی سر مردم مظلوم یمن ریخته شدند اما در طول این یک سال حتی یک بمب به سمت مناطق تحت سیطره القاعده در عدن، مکلا، مأرب و... شلیک نشده و ناوهای جنگی و هواپیمابر آمریکا که در خلیج عدن در فاصله کم از مکلا و عدن حضور دارند، هیچ اقدامی علیه القاعده نکردهاند و حال آنکه این گروه در لیست سیاه آمریکا قرار دارد!
بله این درست است که آقای اوباما حدود دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از کشتار مردم یمن انتقاد کرد و از مقامات سعودی خواست که برای توقف آن تلاش کند ولی واقعیت این است که اگر آمریکا مخالف این جنگ تجاوزکارانه است فقط کافی است که مانع صدور قطعنامه علیه این جنگ نشود. نیازی به مصاحبه یا سخنرانی نبود، اگر آمریکا میخواست یک نامه دو خطی سفیرشان در ریاض کفایت میکرد اما چرایی این مصاحبه جای بحث دارد.
4-آمریکا در مواجهه با ایران هماینک به یک الگو رسیده و آن را «بسیار کارآمد» ارزیابی میکند. الگوی رفتاری آمریکا در مواجهه با ایران ترکیبی از فشار و توافق بر مبنای مذاکره سیاسی است. آمریکا در پایان بحث هستهای، «برجام منطقهای» را در دستور کار خود قرار داد در این میان تشدید فشار بر ایران و متحدان منطقهای آن در دستور کار قرار گرفت و بار آن بر دوش عربستان گذاشته شد و از این رو پس از امضای برجام هستهای، اقدامات ضدسعودی علیه ایران روند رو به تزایدی پیدا کرد اما عدهای در داخل وانمود کردند که اقدامات ضد ایرانی سعودیها ناشی از تغییر شرایطی است که پس از برجام به نفع ایران و افزایش قدرت آن پدید آمده است. برای اثبات اینکه آمریکاییها پشت اقدامات تند سعودیها علیه انصارا... در یمن، حزباله در لبنان، دولت اسد در سوریه، حملههای تروریستی یک سال اخیر علیه شیعیان آذربایجان، افغانستان، پاکستان و نیجریه بودهاند، کافی است که به مواضع توجیهپردازانه محافل آمریکایی و تشدید سفرهای مقامات آمریکایی به این کشور و اظهارات حمایتآمیز آنان از حکومت عربستان نگاه بیندازیم.
در تجزیه و تحلیل آمریکاییها، برجام هستهای اگر مقدمهای برای برجام منطقهای و گرفتن منطقه از دست ایران نباشد، ارزشی ندارد چرا که هستهای تنها یک جزء تجدیدپذیر از قدرت ایران است. آمریکاییها معتقدند در داخل ایران طبع توافقطلبانه دولت روحانی و در سطح منطقه طبع شدیدا ضدایرانی و ضدشیعی سعودی در صورتی که بصورت «هوشمند» و «روشمند» مدیریت شوند میتواند پیش از برگزاری انتخابات نوامبر 2016- آبان 1395- ایران را به پای میز «برجام منطقهای» بکشاند. شواهد و قرائن و بعضی از اسناد نشان میدهند که آمریکاییها به سعودی توصیه کردهاند که فشارهای ضدایرانی و ضدجبهه مقاومت را تا آنجا که میتواند تشدید کند آنان معتقدند از آنجا که ایران و شیعیان خود را در نزاعی که بتوان به آن رنگ نزاع طایفهای داد، به دلیل حفظ وحدت جهان اسلام پرهیز خواهند کرد، تشدید فضای نزاع از سوی سعودیها، ایران را منفعل کرده و خود را ناگزیر به همکاری با آمریکا در طرحی خواهد دید که با نمای آرایششده «کاهش منازعه» و «توافق برد-برد» بین قدرتهای منطقهای توام است.
براین اساس آمریکاییها که در پشت صحنه به تجهیز بمبافکنهای سعودی در جنگ یمن مبادرت ورزیدهاند و قطعنامه سعودی (2216) را علیه انصارا... به تصویب رسانده و به رژیم سعودی اجازه دادهاند تا یمن را به محاصره دریایی و هوایی درآورد، هماینک در نقش متفاوتی ظاهر شده و آقای اوباما دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از اینکه مردم یمن در جنگ به خاک و خون کشیده میشوند، اظهار تاسف کرده و فراتر از آن از عربستان میخواهد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای همسان با خود به رسمیت شناخته و با آن به مذاکره بنشیند. این در حالی است که غربیها با محوریت آمریکا همزمان با آن، تلاشهای متمرکز علیه اقتدار ایران به خصوص در حوزه نظامی-امنیتی و نیز اعمال فشار بر سپاه پاسداران به عنوان یکی از مهمترین ارکان مدیریت اقتدار و نفوذ منطقهای ایران را در هفتهها و ماههای اخیر تشدید کردهاند!
بنابراین کاملا واضح است که تشدید نزاع سعودی علیه ایران و توصیه به سعودیها برای مذاکره با ایران دو جزء مکمل طرحی هستند که تضعیف قدرت منطقهای ایران را نشانه رفته است. چنین طرحی با توجه به خطر عمدهای که برای منافع ملی و امنیت کشور ما دارد باید با مقابله جدی ایران مواجه شود که البته خواهد شد اما در این میان برابر پارهای خبرها، بعضی از دستگاهها با تحلیل انحرافی و یا با تجاهل نسبت به «توطئه آمریکایی» یا «برجام منطقهای» صحبت از لزوم توافق با عربستان میکنند و در توجیه این رویکرد بدون توجه به این واقعیت که سعودیها بیرون از آمریکا، از خود ارادهای ندارند، میگویند سعودیها در جنگ یمن و سوریه به بنبست رسیدهاند ولی به دلیل عواقب داخلی قادر به ترک میدان نزاع نیستند بنابر این ما باید با تعریف مذاکرهای برد-برد، منطقه و متحدانمان را از بحران خارج کرده و با دادن امتیازات محدود مهمترین رقیب و مخالف منطقهای خود را آرام نمائیم.
نظر شما