نخستين پرونده مربوط به جوان 25سالهاي است كه وقتي از دختر موردعلاقهاش جواب رد شنيد دست به اسيدپاشي زد. اين حادثه اول فروردينماه سال 92در تهرانسررخ داد و پليس را به محل حادثه كشاند. قرباني اسيدپاشي كه در آن زمان 18ساله بود ماجرا را اينطور تعريف كرد: 2سال پيش با جمشيد(متهم) آشنا شدم. اوايل قصد ازدواج داشتيم اما پس از مدتي متوجه شدم كه او سابقهدار است.
رفتارهاي او باعث شد كه به اين رابطه پايان بدهم اما جمشيد دست بردار نبود و اصرار به ازدواج داشت تا اينكه روز اول عيد با من تماس گرفت و گفت برايم عيدي خريده است. اصراركرد كه براي آخرين بار با او قرار بگذارم تا هديهام را بدهد. وقتي به محل قرار آمد در دستش ظرف كوچكي بود كه خيال كردم هديهام است اما داخل آن ظرف اسيد بود كه به سرو صورتم پاشيد و فرار كرد.
اين دختر جوان تحت درمان قرار گرفت و 28ارديبهشتماه سال 92جوان اسيدپاش به دام افتاد. او در بازجوييها مدعي شد كه عاشق دختر موردعلاقهاش بوده و وقتي جواب رد شنيده براي انتقامجويي دست به اسيدپاشي زده است. از سويي بينايي چشم راست دختر جوان و لاله گوش راستش بهعلت سوختگي با اسيد بهصورت كامل از بين رفته بود و شاكي پس از بهبودي در دادسراي جنايي تهران حاضر شد و براي متهم درخواست قصاص كرد.
پس از مدتي جوان اسيدپاش در شعبه 71دادگاه كيفري محاكمه و به قصاص محكوم شد كه اين حكم در ديوانعالي كشور هم تأييد شد. درحاليكه متهم اسيدپاش فاصله چنداني با مجازات نداشت براي گرفتن رضايت از شاكي دست بهكار شد. او براي شاكي يك آپارتمان به نامش در تهران خريد و دخترجوان پس از آن به اجراي احكام رفت و جوان اسيدپاش را بخشيد. متهم بهزودي از لحاظ جنبه عمومي جرم محاكمه ميشود.
- سرقت مرگبار
دومين فردي كه از قصاص رهايي يافت زن جواني بود كه 6سال قبل در شهرستان پاكدشت پيرزن 78سالهاي را به قتل رساند. آن روز وقتي پليس در جريان مرگ زني 78ساله در خانهاش قرار گرفت به تحقيق در اين خصوص پرداخت. قرباني بر اثر خفگي جان باخته و 6النگوي اوسرقت شده بود. كارآگاهان در پرس و جو از شاهدان عاملان جنايت را كه يك زن و دختر بودند دستگير كرد.
زن 30ساله در اعترافاتش گفت: روز حادثه براي ثبت نام دخترم به ورزشگاه رفته بوديم كه در بين راه پيرزن را ديديم. او ميگفت كمرش درد ميكند و از دخترم خواست كه به او كمك كند. من و دخترم او را به خانهاش رسانديم كه تعارف كرد براي صرف چاي به منزلش برويم. همانجا بود كه چشمم به النگوهايش افتاد. از آنجايي كه معتاد به شيشه و كراك شده بودم وسوسه سرقت طلاهاي پيرزن به جانم افتاد تا پول موادم را تهيه كنم.
براي همين دستانش را بستم و يك روسري داخل دهانش گذاشتم تا صداي فريادش را كسي نشنود. پس از آن طلاهايش را سرقت كردم. دخترم در اين ماجرا نقشي نداشت. اين مادر و دختر مدتي بعد در شعبه 113دادگاه كيفري محاكمه شدند كه در پايان جلسه مادر به قصاص و حبس و شلاق و دختر 14سالهاش به اتهام معاونت در قتل به 5سال زندان و به جرم سرقت به 5ماه حبس و 74ضربه شلاق محكوم شد. با اين حال اولياي دم، دختر 14ساله را بخشيدند و او مدتي بعد با حكم قاضي آزاد شد و بقيه حبس او به حالت تعليق در آمد. اما مادر وي با تأييد حكمش در آستانه قصاص بود كه سرانجام با همكاري واحد مددكاري زندان شهرري و واحد صلح و سازش دادسراي جنايي تهران، اولياي دم ديروز در دادسراي جنايي تهران حاضر شدند و اين زن را بخشيدند.
- هر هفته براي مقتول خيرات مي كنم
- از اينكه پس از 6سال از قصاص نجات پيدا كردي چه احساسي داري؟
زندگيم را مديون بخشش خانواده مقتولم و ميخواهم واقعا حلالم كنند. من قصدم سرقت بود و اصلا نميخواستم جان پيرزن را بگيرم. آن زمان معتاد بودم وهيچكس از اين موضوع خبري نداشت. ميخواستم هر طور شده پول موادم را جور كنم. حتي شوهرم هم ماجراي معتاد شدنم را نميدانست.
- حالاچي؟ هنوزم شيشه ميكشي؟
نه 6سالي كه درزندانم، ترك كردهام و پاك شدم.
- اگر آزاد شوي چه ميكني؟
پيش 2دخترم و شوهرم برميگردم و ازآنها هم ميخواهم كه مرا ببخشند. باورم نميشود كه كابوسهاي طناب دار و قصاص تمامشده است. ديگر هرگز سمت خلاف نميروم. من در اين چند سال مجازات شدهام. حتي يكبار هم پاي چوبه دار رفتم و مرگ را مقابل چشمانم ديدم. اگر آزاد شوم درست زندگي ميكنم، چرا كه توبه كردهام. البته نيت كرده بودم اگر آزاد شوم هر هفته براي پيرزن خيرات پخش كنم، هرچند در زندان بارها برايش خيرات پخش كردم و شبهاي جمعه قرآن خواندهام تا روحش مراببخشد.
نظر شما