این که فیلمهای ایرانی معمولاً سوژههای خوبی دارند ولی این فکرهای جذاب در مرحله تبدیل به فیلمنامه درست پرورش نمییابند و در نهایت به آثاری ابتر میانجامند.
فیلمهای زیادی را میتوان نام برد که اگر فیلمنامهشان همپای کارگردانیشان بود، به آثاری درجه یک تبدیل میشدند. منتها به نظر میرسد که چنین چیزی را نمیتوان به کلیت سینمای ایران تعمیم داد.
ضمن این که این قدر که از ضعف فیلمنامه صحبت به میان آمده، کمتر کسی لازم دیده به ضعف کارگردانی اشاره کند. گفتنش شاید کمی عجیب باشد ولی نیمی از فیلمهای ایرانی که در طول سال به نمایش عمومی در میآیند، به لحاظ رعایت قواعد فیلمسازی زیر حد متوسطاند.
شاهد مثال هم همین فیلمهاییاند که این روزها روی پردهاند. در یکی از این فیلمها، که اتفاقاً سازندهاش هم به عنوان کارگردانی متشخص، شهره است، چیزی به نام بیان سینمایی مطلقاً وجود ندارد.
به نظر میرسد در جاهایی که نیاز به تأکید بوده، فیلمساز به سرعت از موضوع گذر کرده و در فصلهایی که ایجاز میطلبیده، به تکرار و ملالآور کلیشهها پرداخته شده است.
نمیشود ادعای ساخت فیلمی حماسی را داشت ولی در عمل حتی یک نما که در آن کمی شکوه بصری وجود داشته باشد، را نمیتوان در محصول نهایی سراغ گرفت.
ضعف کارگردانی، یکی از مشکلات جدی سینمای ایران است. یعنی به همان اندازه که در نوشتن فیلمنامه ضعف داریم، در کارگردانی هم دچار ضعفهای بیشماریم.
بسیاری از کارگردانان سینمای ما، توانایی هدایت بازیگر را هم ندارند. اگر قبول ندارید میتوانید به تماشای فیلمهایی که این روزها به تازگی اکران شده بروید. فرقی هم نمیکند که کدام را انتخاب کنید.