اول، اصلاح ذهن گرایی خاص اعراب که مبتنی بر قبیله محوری محض بود.
دوم، سامان دادن به بی باوری آنان به فرجام و آخرت که زمینه بی قیدی اخلاقی مفرط آنان را تشکیل میداد.
نهجالبلاغه این گونه از شرائطی که پیامبر در آن بر انگیخته شد گزارش می دهد:
« آن هنگام شما ای مردم عرب بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده بودید، منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار، همنشینانتان گرزه مارهای زهردار، آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلو آزار ،خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوندان بریده و گریزان، بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سر آلوده به خطا» (خطبه /26)
مبارزه پیامبر را در چنین محیطی برای برآورده شدن اهداف بعثت که اتمام حجت و بستن راه عذر بر مردمان نادان بود باید به راستی معجزه اصلی پیامبر به همراه قرآنی دانست که مهمترین وسیله او در این نهضت بود:
« محمد به یاری کسانی که فرمان وی را میبردند با آنان که راه نافرمانی او میسپردند پیکار کرد تا به راه راستشان آورد. آنان را به سوی رستگاری راند و پیش از آنکه قیامت رسد از گمراهی شان راند. کوته فکری در شناخت خدا درمانده و شکسته عزیمتی راه به حق نبرده. پیامبر اورا برخیزاند و در راه کشاند و بدانجا که بایدش راند... تا آنگاه که به سر منزل بختشان رساند و در جایی که بایستشان نشاند.» (خطبه /104)
پس از بیست و سه سال اما رهاورد بعثت نبوی و تلاش یاران صدیق پیامبر این بود که عقلانیت بحران آفرین عربی اصلاح شد و ارزشهای اخلاقی سراسر برقرار. اختلاف فراگیرشان به وحدت مستمر تبدیل شد و فقر و فاقه شان به نعمت و آبادانی.
آنان که روزگاری به نیاز و ناچاری چهار ماه از سال را حرام کرده بودند تا ولو اندکی از شر جنگ رهایی یابند و به تجارت پردازند و مالی به کف آرند تا بقیه سال را به جنگ پردازند حالشان به آنجا رسید که همان امیرالمومنین که روزی از وصف بد اندیشیها و بد کرداریها و محرومیتشان ناتوان بود در حالشان می گوید: « بنگرید که چگونه نعمتهای خدا بر آنان فرو ریخت هنگامیکه پیامبری به آنان برانگیخت آنان را به طاعت خدا درآورد وبه وحدتشان رسانید...» (خطبه /192)