به زبان بلوچي حرف ميزند، آرام و بيتوقع، گاهي به خواهرش نگاه ميكند تا كلامش را برايمان معنا كند اما نميداند كه زبان دل را همه ميفهمند. ميخواهد از بچههايش برايمان بگويد اما بغض راه گلويش را ميبندد، حرف به بچهها كه ميرسد طاقتش انگار طاق ميشود و اشكهايش سرازير. ديگر صبوري هم كم آورده است.
از ديار فنوج است؛ شهري در جنوبغربي استان سيستان و بلوچستان و در نزديكيهاي قلعهگنج. 8فرزند دارد كه بزرگترينشان دختري 35ساله است. فرزند آخر و تنها پسرش نوجوان است و در كنار پدرش كارگري ميكند. خود شهناز هم زني 57ساله است كه مدتهاست به بيماري نارسايي قلبي دچار شده و همين بيماري، افسار زندگي را از دستانش خارج كرده است. او كه سالهاي سال با سوزندوزي هزينههاي زندگيشان را تأمين ميكرد چند وقتي است كه بيماري قلبياش عود كرده و توان انجام هر كاري را از او گرفته است.
سال گذشته با شدت گرفتن مشكلات قلبي، خانواده شهناز او را به بيمارستاني در ايرانشهر منتقل كردند. آن روز پزشك حاضر پس از معاينه او توصيه كرد كه سريعا او را به بيمارستان شهيدرجايي تهران منتقل كنند اما مشكلات مالي اجازه چنين كاري را به خانواده نميداد. وقتي هم كه به كمك خيرين شرايط انتقال فراهم شد در نيمههاي راه اوضاع نامناسب اين مادر رنجور اجازه ادامه حركت به سمت تهران را از آنها گرفت و آنها مجبور شدند از نيمه راه برگردند. پس از پيگيريهايي كه يكي از خيرين انجام داد بالاخره امكان انتقال شهناز به تهران فراهم شد و ديدار ما با او وقتي است كه او در بيمارستان بستري است.
- سقفي كه ميبارد
عبدالله اربابي از همشهريان خيّر اين مادر زحمتكش درباره وضعيت زندگي او ميگويد: اين خانواده از نظر مالي بسيار در مضيقه هستند و مادر با سوزندوزي امورات زندگي را ميگذرانده است. پدر خانواده كارگر ساده و مقني است كه گاهي هم باربري ميكند اما بهدليل سن بالا ديگر امكان كاركردن ندارد. تنها پسر خانواده هم نوجوان است و كاري برايش پيدا نشده كه بتواند انجام دهد. اين بندههاي خدا در خانهاي گلي در منطقهاي بسيار محروم زندگي ميكنند و اصلا شرايط زندگي مناسبي ندارند. مادر خانواده علاوه بر مشكلات قلبي دچار ضعف بينايي هم هست و ديگر نميتواند سوزندوزي كند. اين خانواده 7دختر دارد كه همگي در خانه هستند؛ البته 2دختر اين خانواده ازدواج كردهاند اما ازدواجهاي ناموفقي داشته و دوباره به خانه پدري برگشتهاند. بهدليل شرايط بد خانواده خواستگارهاي مناسبي براي دخترها پيدا نميشود و آنها در خانه ماندهاند و به كلي از داشتن آيندهاي روشن نااميد هستند. همه دخترها در مقطعي از تحصيل تصميم به تركتحصيل گرفتهاند چرا كه شرايط مالي اجازه ادامه درس خواندن را به آنها نميداده است. متأسفانه سقف خانه گلي اين خانواده هم چكه ميكند و به اين شكل آنها خانه و سرپناه مناسبي هم ندارند. با بررسيهايي كه ما انجام داديم در حال حاضر نياز اول اين خانواده درمان مادر است و بعد از آن ايجاد منبع درآمدي كه بتوانند از پس هزينههاي خود برآيند.
- دستاني بهشتي
ملحفه را روي دستان متورمش ميكشد. جاي سوزن چند جاي دستش را متورم و قرمز كرده است. مستاصل و نگران است. از پنجره اتاق به بيرون نگاه ميكند، چندبار خواهرش از او ميخواهد حرف بزند اما شهناز نه از غصههايش ميگويد و نه از بيمارياش شكايت دارد. آنقدر مظلوم و ساكت است كه وقتي دستش را در دست ميگيريم پي به زمختي كارهايي كه انجام ميداده ميبريم. دستهايش بوي بهشت ميدهند.
بغض در گلو اجازه صحبت به شهناز را نميدهد و اين بغض هم براي او خوب نيست و شرايط جسمياش را بدتر ميكند، بنابراين با خواهرش در بيرون از اتاق صحبت ميكنيم.
خواهر شهناز كه به همراه خواهرزادهاش براي مراقبت از شهناز به تهران آمده و در همراهسراي بيمارستان به سر ميبرد در تشريح وضعيت زندگي او ميگويد: خواهرم يكسالي هست كه بيماري قلبياش عود كرده و مشكلاتي را براي خودش و خانوادهاش بهوجود آورده است. وضع مالي خواهرم زيرصفر است و آنها هيچ منبع درآمدي ندارند. آنها در 2 اتاق خشت و گلي زندگي ميكنند كه سقف اتاقشان هم چكه ميكند.
او كه حلقهاي از اشك در چشمانش نقش بسته با نگاهي به خواهرزادهاش ميگويد: اين سومين دختر خواهرم است كه نميتواند به خوبي فارسي صحبت كند. اين دخترها تاكنون از شهرشان بيرون نرفتهاند براي همين بسيار خجالتي هستند.
نگاهي به دختر شهناز ميكنيم و از او حالش را ميپرسيم، خودش را پشت خالهاش قايم ميكند و حرفي نميزند. رو به خالهاش ميكند و چيزهايي در گوشاش ميگويد خاله حرفهايي را كه خواهرزادهاش گفته براي ما ميگويد: تنها آرزويم خوب شدن مادرم است. به اين خانم بگو تو را به خدا به مادرم كمك كنيد تا حالش بهتر شود. ما در اين شهر غريبيم و هيچكس را نداريم.
خواهر شهناز در ادامه صحبتهايش ميگويد: الان يكهفتهاي هست كه در همراهسراي بيمارستان اقامت داريم اما ديشب به ما گفتند كه چون هزينه اسكان را نداريد بايد در مسجد بخوابيد. تا الان آقاي اربابي كه از همشهريان خوب ماست خيلي به ما كمك كرده. مردم تهران هم خيلي مهربانند. خدا را شكر چندنفري هستند كه در اين مدت براي ما غذا آوردهاند و نگذاشتهاند كه سر گرسنه زمين بگذاريم.
او ميگويد: من خودم مشكل ريوي دارم چون سالهاي سال با مواد شوينده كار كردهام. هزينه درمان هم زياد است و الان نميتوانم درمان كنم، چند وقت پيش مشهد رفتم و از امام رضا(ع) خواستم كه شفا بدهد. براي خواهرم هم دعا كردم، به امام رضا(ع) گفتم اگر خواهرم شفا پيدا كند با هم به پابوسيات ميآييم. خواهر من خيلي غريب است تا حالا از شهر فنوج بيرون نرفته بود. اين نخستين باري است كه از شهر خارج شده و به تهران آمده است. اگر شفا پيدا كند حتما هر طور شده به پابوسي امامرضا(ع) ميرويم.
دوباره چشمانش اشكآلود ميشود. با گوشه روسري اشكهايش را پاك ميكند و ميگويد: من همين يك خواهر را دارم كه برايم مثل مادر است. از خدا ميخواهم كه اميدم را نااميد نكند و بيمارياش هر چه زودتر بهبود پيدا كند و به سر خانه و زندگياش برگردد. خواهر من در تمام طول عمرش فقط زحمت كشيده و سختي ديده است. اميدوارم خدا خودش گوشه چشمي به ما داشته باشد.
- سبقت مجازان به پيش
اين خانواده فنوجي چندوقتي است كه مهمان تهرانيها هستند و در همراهسراي بيمارستان بهسرميبرند. چند تن از اعضاي باشگاه سبقتمجاز بعد از اينكه از وضعيت اين خانواده مطلع شدهاند براي عيادت نزد اين خانواده رفته و در تامين هزينههاي بيمارستان به آنها كمك كردهاند.
خانم عزيزي، يكي از اعضاي باشگاه سبقتمجاز در اينباره ميگويد: با ديدن وضعيت اين مادر خيلي ناراحت شدم. اين بنده خدا بايد مدام تحت درمان باشد و نياز به همراهي و تأمين هزينههاي درمان دارد. خوشبختانه چندنفر از دوستان به اين خانواده در بيمارستان سركشي ميكنند و تاجايي كه بتوانند به آنها كمك ميكنند، با اين حال نياز هست كه همه با هم دستبهدست هم بدهيم و مشكل اين خانواده را تا جايي كه در توانمان هست برطرف كنيم. من وظيفه انساني خودم ميدانم كه به اين خانواده سر بزنم و به آنها كمك كنم، اميدوارم خدا مشكل همه بندگان را خودش حل كند.
- شما چه ميكنيد؟
خانواده شهناز بعد از نوشتن اين گزارش از بيمارستان مرخص شده و با همراهي اعضاي باشگاه سبقت مجاز به شهر خود سيستان و بلوچستان بازگشتند. حالا اين خانواده هرچندماه يكبارنيازمند مكاني براي اسكان موقت در تهران و تامين هزينههاي رفتوآمد خودبه تهران و انجام امور پزشكي در بيمارستان هستند. شما براي همراهي با آنها چه ميكنيد؟ نظرات و پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.
نظر شما