بار دیگر فرصت یافتهایم تا از خود بپرسیم که به راستی چرا تحت شرایطی که تصویب کنوانسیون جهانی حقوق بشر معلولان، آهنگ عدالت و برابری فرصتها برای افراد معلول را به گوش مجامع بینالمللی نواخته است، هنوز در جامعه ما شناخت صحیحی نسبت به افراد نابینا و توانمندیهای آنان وجود ندارد؟
چرا مسأله اشتغال کماکان برای اکثریت این افراد، لاینحل باقی مانده و مانع استقلال اقتصادی و اجتماعی آنان شده است؟ چگونه است که بسیاری از این اشخاص باوجود برخورداری از ظرفیتهای شخصیتی و عاطفی مناسب، در انتخاب همسر با مشکل مواجهاند یا از حمایتهای مادی و رفاهی و فرصتهای اجتماعی خاص عموم اقشار جامعه محرومند؟
در مسیر پاسخگویی به این پرسشها، بدین واقعیت مسلم میرسیم که آنچه مانع تحقق اصل برابری فرصتها برای نابینایان و پیوند آنان با جامعه شده است، وجود باورهای نادرستی است که میبایستی با نگاهی دوسویه بررسی شود.
شک نیست که تغییر نگرش جامعه نسبت به نابینایان و رفع باورهای ناصحیح در برخی افراد نابینا نسبت به جامعه مستلزم فراهم ساختن بسترهایی است که بتواند ارتباط متقابل جامعه و نابینایان را به گونهای مؤثر محقق سازد.
مهمترین اقدام در ایجاد چنین بستری آن است که باورهای نادرست نابینایان و جامعه نسبت به یکدیگر و موانع ارتباط این دو را بشناسیم و در اصلاح آن ها تلاش کنیم که ذیلاً به برخی از این باورها و محدودیتها اشاره میشود:
1 - تلقی جامعه و نابینایان به عنوان دو گروه متفاوت
یکی از مهمترین عواملی که انگیزه ما را در ایجاد ارتباط با فرد نابینا کاهش میدهد، متفاوت دانستن وی با سایر افراد جامعه است.
بسیاری از مردم بر این باورند که افراد دچار نقیصههای بینایی، اشخاصی هستند که از لحاظ روحی بسیار حساس، آسیبپذیر و غیرقابل پیشبینی و دارای شخصیت و رفتاری کاملاً متفاوت با دیگرانند و در دنیای جداگانهای زندگی میکنند که ورود به این دنیای اختصاصی و درک احساسات آنان، خارج از توان آنهاست.
باور نادرست دیگر آن است که تصور کنیم افراد نابینا به دلیل محرومیت از حس بینایی، قادر به درک محرک های اطراف خود نیستند و نمیتوان با آنان ارتباط مستقیم برقرار کرد.
راه غلبه بر چنین باورهایی، توجه و پذیرش این واقعیت است که افراد دچار معلولیت بینایی، با وجود داشتن محدویتهای خاص، از حیث شئونات انسانی و ویژگیهای روانشناختی همانند سایر اشخاص هستند و همان تفاوتهای فردی که در میان دیگر افراد وجود دارد، درباره این گروه نیز صدق میکند.
مکانیسم جبران از حیث عصب شناختی و روانشناختی به فرد نابینا کمک میکند تا از جهت جبران نقص بینایی، سایر حواس خود را برای درک بهتر رویدادهای محیط اطراف، به نحو شایستهتری به کار گیرد. با کسب این شناخت، درمییابیم که نقص بینایی، مانعی برای ارتباط ما با فرد مبتلا نخواهد بود.
2 - ناآگاهی متقابل جامعه و نابینایان نسبت به یکدیگر
متأسفانه در میان مبتلایان به نقیصههای بینایی، هستند کسانی که به دلیل آموزشهای غلط خانواده یا عدمفراگیری مهارتهای اجتماعی به تصویر مثبتی نسبت به خود دست نیافته یا تصورکاذبی از خود در ذهن پروراندهاند.
افراد دارای تصاویر ذهنی منفی یا کسانی که بدون پیوند با واقعیات، محدودیتهای خود را انکار میکنند، معمولاً هر نوع کمکی را به منزله رفتارهای توهینآمیز یا حاکی از ترحم تلقی میکنند و از آن امتنا میورزند.
ترس و اضطراب بیش از حد هنگام کمک گرفتن از دیگران که البته ممکن است از تجارب ناکام کننده پیشین یا وجود باورهای غلط نشأت گرفته باشد نیز از دیگر موانع ارتباطی برای طرح صحیح نیازها ست که موجب میشود تا شخص نابینا نتواند برای رفع محدودیت های خود از کمک مؤثر افراد بهره گیرد.
از سوی دیگر با نابینایانی مواجه میشویم که بدون دقت و شناخت کافی نسبت به ظرفیت و توان اطرافیان خویش، متوقعانه خواستههایی را مطرح میسازند که طبیعتاً بسیاری از این درخواستها، واکنش منفی اطرافیان را درپی خواهد داشت که این خود در پارهای مواقع، لطماتی را بر وجهه اجتماعی و سلامت روانی شخص نابینا وارد خواهد ساخت.
کلید حل این مسائل نیز در آموزش مهارتهای ارتباطی و مهارتهای زندگی به افراد معلول بینایی است. فرد نابینا از خلال دریافت این آموزشها، نخست بر محدودیتها و توانمندیهای خود واقف میشود.
3 - رویارویی اجتماعی ناکافی نابینایان و جامعه
کارشناسان و فعالان امور نابینایان امروزه بر این باورند که نابینایی را نباید تنها یک مسأله جسمانی تلقی کنیم، بلکه باید آن را یک مقوله اجتماعی و رفاهی بدانیم.
از خلال نگاه چند بعدی به این موضوع، میتوانیم نتیجه بگیریم که فرد نابینا علاوه بر دریافت خدمات توانبخشی، نیازمند حمایتهای اجتماعی و رفاهی نیز هست که در قالب خدمات بیمهای، اشتغال، مسکن، امکانات حمل و نقل و غیره محقق خواهد شد.
بدیهی است که ایجاد اینگونه زمینههای حمایتی، حضور نابینایان را در عرصههای علمی و فرهنگی تقویت کرده و فرصت رویارویی اجتماعی این قشر را با سایر اقشار مردم فراهم خواهد ساخت که نتیجه بلافصل چنین تعاملی، ایجاد باورهای صحیح در افراد نابینا نسبت به جامعه و متقابلاً تغییر نگرش جامعه در خصوص نابینایان خواهد بود.
لذا توجه روزافزون مسئولان به اجرای هر چه بهتر مفاده قانون جامع حمایت از حقوق معلولان و فراهمسازی شرایط مناسب جهت اشتغال نابینایان، متناسبسازی محیط شهری و امکانات فرهنگی برای استفاده بهینه آنان، ضرورتی اساسی در ایجاد این پل ارتباطی خواهد بود.
4 - خانواده، اصلیترین پل ارتباط نابینایان و جامعه
خانواده را به عنوان سنگ بنای نظام شخصیتی افراد میشناسیم که این قاعده درباره نابینایان نیز صادق است.
بنابراین ریشه اصلی کامیابیها یا ناکامیهای افراد نابینا در سازگاری با وضعیت موجود و ایجاد روابط اثربخش با سایرین را میتوان در محیط خانوده و نظام تربیتی والدین جست وجو کرد.
چنانچه والدین و سایر اعضای خانواده فرد نابینا، خود به درک درستی از وضعیت فرد و طریقه ارتباط با وی نائل شوند، بدون شک بسترهای ارتباطی مناسبی در محیط خانواده برای تکوین شخصیت فرد نابینا مهیا میشود و اینجاست که خانواده میتواند به عنوان عامل مکمل در فرایند آموزش و توانبخشی نابینایان عمل کند.
نحوه تعامل این دسته از خانوادهها با سایر افراد جامعه و مشارکت فعال آنان در عرصه فعالیتهای اجتماعی و به ویژه نقش حمایتکننده آنان از حضور اجتماعی فرزندان نابینا، بدون شک تاثیر بسزایی در ایجاد باورهای صحیح نسبت به افراد معلول بینایی خواهد داشت.
در غیر این صورت با خانوادههایی مواجه خواهیم بود که به واسطه عدم سازگاری با شرایط موجود و از دست دادن سطح بهینه سلامت روانی، یا با حمایت بیش از حد از فرزندان آنان را موجوداتی متوقع و وابسته بار میآورند یا آن که با بیتوجهی نسبت به فرزندان نابینای خود، عزت نفس را از آنان میستانند.
به همین دلیل هر جا که سخن از آموزش نابینایان به میان میآید، نقش خانواده نیز در این رابطه لحاظ میشود و دستاندرکاران امر تلاش میکنند تا والدین و سایر اعضای خانواده فرد نابینا را به گونهای فعال در فرایند یادگیری و آموزش مشارکت دهند.
نگاهی انسانگرایانه به زندگی، سمت و سوی تفکر ما را به این نتیجه سوق میدهد که هیچ انسانی براساس ذات کمال جوی خویش، محدودیت و نقصان را انتخاب نمیکند، پس نابینایان نیز به اختیار، چشم بر زیباییها فرو نبستهاند.
آنان نیز همچون سایر انسانها طالب کمالند لذا برماست تا به تعهدات خود در قبال آنان عمل کنیم و زمینههای شکوفایی استعدادهای شگرف آنان را فراهم آوریم.
خودشکوفایی فرد نابینا نیز مستلزم رفع نیازهای نخستین او است، نیاز به تأمین معاش، امنیت، احترام، دوست داشتن و دوست داشته شدن، او میخواهد بیاموزد، بداند و دانستههایش را جهت بهبود کیفیت زندگی خود و دیگر همنوعانش به کار گیرد و در بالاترین سطح از شکوفایی، وی میخواهد خود را آنگونه که هست بشناسد.