«در شهر...» به لحاظ لحن، کمدیهای اجتماعی دهه 70 سینمای ایتالیا را به ذهن میآورد و از سوی دیگر جنس جدیت کاراکترهایی که از نوعی بلاهت ذاتی برخوردارند، آثار برادران کوئن، بهخصوص «ای برادر کجایی؟» را تداعی میکند.
با این تفاوت که «در شهر ...» در دل سینمای بدنه ایران با تمام ویژگیها و مختصاتی که از آن سراغ داریم ساخته شده و کوشش برای تلفیق مایههای دلخواه فیلمساز، با الگوهای امتحان پس داده کمدیهای ایرانی، به اثری انجامیده که فاقد انسجام است.
در روزهای رونق فیلمهای کمدی دور از انتظار نیست اگر برخی از فیلمسازانی که نخستین تجربههای سینمایی خود را عرضه میکنند، برای تثبیت موقعیت حرفهای خود به این گونه سینمایی چشم امید داشته باشند.
«در شهر خبری نیست، هست» یکی از این فیلمهای کمدی است، تجربه نخست سیدرضا خطیبی در سینمای ایران که ظاهراً در خارج از ایران نیز در عرصه فیلمسازی تجربهای داشته است.
با وجود آنکه به نظر میرسد سازنده «در شهر...» تلاشهایی در جهت ارائه کاری متفاوت با آنچه در سینمای کمدی این سالها شاهد بودهایم، صورت داده است، اما متأسفانه این تلاشها آنچنان که باید به سرانجام نرسیده است.
«در شهر خبری نیست، هست» نه علاقمند پیگیر و جدی سینما را قانع میکند و نه تماشاگر عام را دلخوش و راضی نگه میدارد احتمالاً تنها چیزی که از فیلم در ذهن تماشاگر باقی ماند، چند شوخی پراکنده است که لااقل خندهدار از کار درآمدهاند. مشکل عمده فیلم نداشتن پسزمینه اجتماعی است، به ویژه آنکه با توجه به گزینش شخصیتها و طبقهای که بدان تعلق دارند، ضرورت چنین پسزمینهای احساس میشود.
از همینرو اگر چه در فیلم پایگاه اجتماعی آدمها روشن است، اما هیچ یک حتی شخصیتهای اصلی شناسنامه ندارند و به درستی پرورده نمیشوند. گویی کاراکترها تنها در فیلم حضور دارند تا صرفا در دل موقعیتهای اغلب فانتزی فیلم قصه آن را به پیش ببرند.
خاستگاه اجتماعی این آدمها نیز براساس مرزبندیهای کلیشهای در نظر گرفته شده و منجر به حضور تیپهای آشنایی از پولدارهای شمال شهری و بیپولهای جنوبشهری شده است.
به این ترتیب جواد نمونه آدم سادهدل و کم و بیش با معرفت و اصغر نمونه جنوبشهری فرصتطلبی است که قصد دارد از آب گلآلود ماهی بگیرد و پول و پلهای به جیب بزند. بچه پولدارها هم مثل همیشه سرسازگاری با خانواده ندارند و خودسرانه همسر آینده خود را انتخاب میکنند، بدمنها نیز برای ایجاد تقابل و جلو بردن قصه در فیلم حضور دارند و سرانجام روستایی سادهدلی که برای کار به تهران آمده و...
استفاده از چنین تیپها و شخصیتهایی بیتردید در از دست رفتن تازگی و طراوت فیلم، سهم ویژهای داشتهاند. به خصوص اینکه عملاً شخصیت اصغر با بازی محمدرضا شریفینیا که نقش مهمی در شکلگیری بار کمدی کلامی فیلم دارد و تقریباً همان چیزی است که در دیگر نقشآفرینیهای این بازیگر شاهد آن بودهایم. این شخصیت اساساً براساس جنس و شیوه آشنای بازی شریفینیا، با همان ریاکشنها و نوع مزهپرانیهای او همراه است.
اشاره مکرر اصغر به خدمت سربازی نرفتهاش، در موقعیتهای مختلف فیلم نیز چیزی جز موتیفهای کلامی نیست که معمولا به عنوان تکیه کلام شخصیتهایی از این دست در فیلمهای کمدی شاهد هستیم و قرار است با این شگرد مستعمل شده به بار کمدی فیلم در لحظههای مختلف بیفزاید.
چنین مسئلهای در دیگر شخصیتهای فیلم نیز کم و بیش دیده میشود، برای نمونه سعیدپیردوست و کیانوش گرامی نیز عملاً جز تکرار همان چیزی که در دیگر نقشآفرینیهای طنزآمیز آنها دیدهایم ارائه نمیکنند.
گذشته از ضعفهای فیلم، آنچه نقطه قوت فیلم محسوب شده و میتواند به عنوان امتیازی نسبی، حساب فیلم را از خیل کمدیهای بسیار نازل سینمای ایران جدا کند، عدم اتکاء نویسنده فیلمنامه و همچنین کارگردان به شوخیهای صرفا کلامی است. شوخیهایی که دمدست بوده و اجرای آنها با استفاده از قابلیتهای فیالبداهه اغلب بازیگران سینمای کمدی ایران، امکانپذیر مینماید.
اما در فیلم «در شهر...» علاوه بر این شکل از کمدی که شخصیت اصغر با بازی شریفینیا آن را نمایندگی میکند، شاهد چند موقعیت حساب شده کمیک نیز هستیم. موقعیتهایی ساده اما نسبتاً جالب که با ارجاع به لحظههای قبل از خود و اتفاقاتی که در آنها روی میدهد بنا شدهاند.
پارهای از این لحظهها عملاً نقشی در حرکت قصه بازی نمیکنند، بلکه صرفاً برای ایجاد جذابیتهای کمیک در فیلم تدارک دیده شدهاند و البته تا اندازهای موفق هم عمل میکنند. در این زمینه میتوان به صحنهای اشاره کرد که جواد بعد از شکسته شدن شیشه جلو ماشین خود در حال مسافرکشی است و مسافرانش در سرما میلرزند و...
سعی فیلمساز برای بهکار گرفتن شگردهایی که فیلم را با وجود ضعفهایش، از محدوده یک کمدی سردستی و سهلانگارانه دور میسازد، جالب توجه است.خاصه آنکه برخی شوخیها از جنبههای بصری یا حتی شنیداری برخوردارند. برای نمونه شیوه پایان یافتن برخی صحنهها و پیوند آنها با صحنههای بعد که ارتباط مضمونی با یکدیگر دارند. استفاده از اسلوموشن برای خلق فضاهایی که با حال و هوای فیلم و لحن کمدی آن کم و بیش تناسب دارند.
استفاده آگاهانه از موسیقی و تغییر لحن آن که با ضربآهنگ برخی اتفاقات فیلم متناسب است و در تقویت بار کمیک آن نیز موثر واقع میشود یا از آنجا که فیلم اساساً کاری کمدی است و به شکل تعمدی لحظه حساس (مثلاً در آدمربایی) از جدیت این مسئله گاه با نوع میزانسنهای کارگردان (که البته پیچیدگی و ظرافت چندانی ندارند) یا با نوع اجرای این صحنهها و همچنین با صدای زمینه فیلم صورت میگیرد. برای نمونه، وقتی آدمرباها در حال انجام کاری به اصطلاح جدی و مهم از نظر خود هستند، پخش موسیقی و آواز شهر موشها در این لحظه، لحن کمدی به صحنه میبخشد.
بنابراین «در شهر...» فیلمی است که در آن برخلاف بسیاری از فیلمهای کمدی این سالها، تنها چشم امید به شوخیهای کلامی برای ارتباط با مخاطب ندارد و پا به پای آن موقعیتها کمیک نیز اهمیت دارند. هر چند که تنها بخش معدودی از این موقعیتهای از اجرای موفقی برخوردارند. اما با این اوصاف همین حداقلها را نیز میتوان در بضاعت اندک کمدی سینمای ایران غنیمت شمرد.
در آخر اینکه، تجربه نخست سیدرضا خطیبی در سینمای ایران میتوانست کار درخور اعتناتری باشد، اگر فیلم از پرداخت سینمایی بهتری برخوردار بود، بار کمیک فیلم تنها به قصد خنداندن تماشاگر تدارک دیده نشده و از پسزمینه اجتماعی برخوردار بود.
یا مخاطب را دعوت به توجه و اندیشیدن مینمود، در نهایت فیلم از انسجام بیشتری برخوردار بود و تا این حد فصول پراکنده یا شخصیتهای زائد و کماثر در فیلم دیده نمیشدند، و تا این اندازه تلاشهای نسبی فیلمساز را در ارائه یک کمدی کم و بیش متفاوت از دست رفته جلوهگر نمیشد.