در این سالها کمتر پیش آمده فیلمی که مورد توجه تماشاگران قرار گرفته از ساختار سینمایی قابل دفاعی برخوردار باشد. چگونه میشود فیلمی با ساختاری سست و کم مایه، موفق به فتح گیشه شود؟ چگونه است که فیلمی چون «شارلاتان» چند برابر «خیلی دور خیلی نزدیک» میفروشد؟
و چرا اتفاقی چون «چهار شنبه سوری» که هم مردم دوستش داشتند و هم منتقدان و کارشناسان بر ارزشهایش صحه گذاشتند؛ زیاد تکرار نمیشود؟ نقش ستارهها در جذب مخاطب چقدر اهمیت دارد؟
رضا درستکار، منتقد سینما، در اینباره معتقد است فروش فیلمها در سینمای ایران هیچ رمز و راز عجیبی ندارد.اما ظاهرا برخی دوست دارند آن را رمز آلود کنند. ممکن است در آثار ماندگار و باارزش هنری رازهایی وجود داشته باشد اما در مورد فروش فیلمهای ایرانی هیچ اتفاق خاصی رخ نمیدهد و تنها راز موجود، در سلیقه نازل بصری و سینمایی نگاه داشته شده تماشاگران نهفته است.
ما سطح سلیقه تماشاگر را به هزار و یک دلیل نازل نگاه داشتهایم و تماشاگر دیگر رغبتی به تماشای فیلمهای خوب سینمایی ندارد. قلیلی از افراد هم که تمایل و عادت به سینما رفتن دارند، به آن به شکل سرگرمی و تفنن نگاه میکنند.
ذائقه لو رفته تماشاگر
به اعتقاد درستکار، یک فیلمساز در زمان ساخت فیلمش به اینکه مردم چگونه به آن فیلم نگاه میکنند توجه میکند. او میگوید: مردم ما مردم عبوس و تلخی هستند و دیگر از تماشای فیلمهای تلخ لذتی نمیبرد.پس در حال حاضر فیلمهایی از این دست نمیتوانند در سینمای ما جریانی را به وجود بیاورند و فیلمهایی که عکس این شرایط را نشان میدهند در گیشه موفقترند.
مردم ما تمایل به تماشای فیلمهایرؤیا پرداز دارند. شاید در بعضی مواقع که آنها شادتر بودند و روحیه متفاوت تری داشتند و به مفهوم مدرن، رنجهای کمتری داشتند از فیلمهایی هم چون «گوزنها»، «قیصر» و...استقبال میکردند چون میخواستند تلخی که داشتند را بالانس کنند.
از سوی دیگر در سینمای ما تعدادی تهیهکننده وجود دارد که آنها سهم مهمی در نازل نگه داشتن سطح سلیقه تماشاگر ایرانی دارند. آنها ذائقه عمومی تماشاگر را میشناسند و از این مسئله سوء استفاده میکنند. به همین دلیل است که شما شاهد هیچ سیر و تطوری در سینمای ایران نیستید.
همه فیلمهای ما این روزها فیلمهای موسوم به دختر و پسری است یعنی دیگر قصه و داستان و فن و تکنیک و هنر هیچ اهمیتی ندارد. اکثر فیلمهای سینمای امروز ایران حکم تنقلاتی را دارند که شما همیشه به خوردن آنها تمایل دارید اما کارکرد این فیلمها چیزی بیش از آن تنقلات نیست یعنی تنها سرگرمکننده هستند و در همان لحظه لذت بخش. اگر میخواهید بدانید جایگاه فرهنگ ما در این میان کجاست باید گفت دیگر چنین مفهومی در سینمای ما وجود ندارد.
درستکار در مورد نقش ستارهها در پرفروش شدن فیلمها نیز معتقد است:در سینمای ایران همیشه مشکلات بزرگی وجود دارد. شاید ستارهها هم نقش مهمی در فروش فیلمهای سینمایی ایفا کنند.اما توجه کنید که در وزارت ارشاد که متولی فرهنگی کشور است باید مشخص کند بودجهها صرف چه برنامههایی میشود. متأسفانه فیلمهای فاقد ارزش به راحتی مجوز اکران میگیرند اما برای بسیاری از فیلمهای فرهنگی مشکلاتی سر راه اکران به و جود میآید.
برخی نهادهای فرهنگی گاه به محافلی برای سیاسی کاری بدل میشود، از طرفی اصناف قدرتمند سینمایی مدام در جنگ و دعوا هستند و...حالا در چنین شرایطی چطور میتوان تحلیل کرد که مشکل فروش فیلمها در سینمای ایران از کجا ناشی میشود.
رویا فروشی فیلم سازان
احمد طالبی نژاد نیز معتقد است مسئله مخاطب در سینمای ایران باید از چند زاویه بررسی شود. یک بعد این مسئله از لحاظ روان شناسی و جامعه شناسی قابل بررسی است.مردم ما در حال حاضر دغدغه ذهنی و مشغلههای بسیاری دارند و حاضر نیستند به تماشای فیلمهایی بنشینند که دغدغههایشان را افزایش میدهد.
اگر آنها به تماشای فیلم خوب نمینشینند، به این خاطر است که نمیخواهند واقعیتهای اطرافشان را ببینند. اما فیلم «آتش بس» و «اخراجیها » برایشان خوشایند است چون میخواهند از واقعیتهای روز دور بشوند و در فضاهای غیرواقعی سیر کنند. در بعضی کشورهای دیگر هم این اتفاق رخ میدهد.
مردم کشور هند هم از فیلمهای هنری استقبال نمیکنند و در عوض مشتری دائمی فیلمهای تجاری هستند. فیلمهایی که فاقد واقعیت است. آنها میخواهند سرگرم بشوند پس فیلم سازان همرؤیا فروشی میکنند.
به اعتقاد این منتقد امروزه ایرانیها هم تنها بهدنبال سرگرم شدن هستند و میخواهند بخندند.البته همیشه هستند افرادی که در اقلیتند و جزو مخاطبین کمالگرا محسوب میشوند و حاضر نیستند به تماشای هر فیلمی بنشینند. از نظر اقتصادی هم وقتی مردم ما مشکل دارند و ناامید و عصبی هستند به سراغ فیلمهای ناامیدکننده نمیروند.
یعنی رفتار مردم ما به نوعی واکنش به شرایط موجود است.از طرف دیگر وقتی مسئله جرح و تعدیل در فیلمها مطرح میشود، فیلم سازان به سمت ساخت فیلمهایی با مفهوم غیرواقعی معناگرا میروند. در این حالت محتوایی به مردم عرضه میشود که واقعیت ندارد. در تلویزیون که یک رسانه ملی است نیز همین اتفاق میافتد.آیا وقتی در تلویزیون شما شیطان و جن و روح را میبینید یعنی میخواهید مردم را از واقعیتها دور کنید؟
طالبی نژاد در مورد سهم هنر پیشهها ی معروف در فروش خوب فیلمهای فاقد ارزش سینمایی میگوید: این طور نیست که همیشه ستارهها باعث فروش خوب فیلمها، حالا با هر کیفیتی بشوند. گاهی اوقات حتی ستارهها هم نتوانستهاند ضامن موفقیت فیلمها باشند.
این اتفاق در بعضی دورهها برای هنر پیشههای مطرح و خوبی هم چون پرویز پرستویی و رضا کیانیان رخ داده است.اما شاید در مورد بعضی از هنر پیشههای تازهتر این حرف صحیح باشد.هنر پیشههایی که گاه مخاطب را به یاد هنرپیشههای هندی میاندازند و باعث جذب مخاطب میشوند.
اما در نهایت باید گفت که مردم ما خسته هستند و ما هم نمیتوانیم با برنامههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی آنها را خستهتر کنیم.هر چند که فیلمهای خوب مشتری خودشان را پیدا میکنند و کم کم به ارتقای سطح سلیقه تماشاگر کمک میکنند. اما باید فیلمهایی ساخته شود که نه به ابتذال دامن بزنند و نه بیانگر روشنفکری مطلق باشند حالا پیدا کردن فرمول ساخت این فیلمها به عهده سینماگران است.
هرچه بیمحتواتر، بهتر
فرزاد مؤتمن کارگردان نیز معتقد است مسئله استقبال تماشاگران از برخی فیلمهای فاقد ارزشهای هنری اصلا مسئله تازهای نیست.
او میگوید: در همه جای دنیا این اتفاق میافتد و غالبا این گونه فیلمها در گیشه موفق هستند. فرهنگ عمومی همیشه گرایش بیشتری به فیلمهای بیمحتوا و کم مایه دارد.البته همیشه فیلمهای خوب هم وجود دارند و فیلم سازان تلاش میکنند فیلمهای متفاوتی خلق کنند. حتی کارگردانهای بزرگ و مطرح هالیوود هم همیشه فیلمهای خوب و آثار شاخص شان کمتر از فیلمهای تجاریشان میفروشد. این مسئله اصلا تعجب برانگیز نیست.
اما به اعتقاد این کارگردان مسئله فروش خوب فیلمهای فاقد ارزشهای سینمایی به شکل
غلیظ تری در کشور ما اتفاق میافتد. او میگوید: شاید نظارت بیش از حد، برخی از سینماروها را به سینما بیاعتماد کرده است.لابد چون احساس میکنند یک فیلم هر چه بیمحتواتر باشد بهتر است! اگر شرایط ساخت فیلمهای جدیتر فراهم شد مردم هم علاقه بیشتری نشان میدهند. وگرنه مردم هم با همین موج جلو میآیند.
مؤتمن درخصوص تأثیر گذاری چهرههای شاخص بازیگری در فروش خوب فیلمها نیز معتقد است:بازیگران البته تأثیرگذار هستند اما در کشور ما به تجربه ثابت شده که حضور ستارهها تضمینکننده موفقیت فیلم در گیشه نیست. هر چند من معتقدم اگر فیلمی بسازیم که ستاره نداشته باشد خطر کردهایم و من بهعنوان یک کارگردان ترجیح میدهم با ستارهها کار کنم چون هم فروش فیلمم بیشتر میشود هم معتقدم ستارهها بهترین هنرپیشهها هستند.
اما از سویی دیگر باید گفت جامعه ما جامعه جو زدهای است و چند سالی است که جو سینمای ما به سمت فیلمهایی شبیه به همین طنزهای شبانه تلویزیونی گرایش پیدا کرده است.مردم این جو را از تلویزیون میگیرند و این فرمول در سینما هم جواب میدهد یعنی سلیقه تماشاگر با این برنامههای تلویزیونی تربیت میشود.
نیاز به سینمای استاندارد
در کشورهای صاحب سینما، جز در مواردی استثنایی، به ندرت پیش میآید که محصولی زیر استاندارد، قادر به فتح گیشه شود. فنآوری در سینمای معاصر، حرف اول و آخر را میزند و برای جذب تماشاگر باید به سمت«حرفهای»شدن رفت. در اینجا اما فتح گیشه قواعد دیگری دارد. گاهی اوقات کافی است دو ستاره پولساز در فیلمی حاضر شوند تا فروشش تضمین شود.
در حالیکه در هالیوود فیلمی چون «تهاجم» با بازی نیکول کیدمن و دانیل کریک(جیمز باند تازه سینما) چون فیلم ضعیفی از کار در میآید، به شدت هم در گیشه شکست میخورد.در اینجا اما هر فیلمی خوب بفروشد «حرفهای» و معمولا هر فیلمی که قادر به جذب مخاطب نباشد، به غلط هنری نامیده میشود.
سالها پیش زنده یاد جلال مقدم جملهای گفته بود که هنوز هم کاربرد دارد:«حرفهای بودن مانع فکر کردن نیست.»با رسیدن به سینمایی استاندارد میتوان امیدوار بود که فیلمهای موفق در گیشه، اگر واجد نوآوری و خلاقیت نیستند،دست کم حرفهای باشند.