كاملا پيداست كه نويسنده شناخت دقيق و درستي از فضاي جامعهاش داشته وخواننده را با بخشي از تاريخ آمريكا آشنا ميكند كه دوره حساس و مهمي نيز بهشمار ميآيد. ميشود گفت در رمان خشم يك نوع زاويه ديد سياسي - اجتماعي به چشم ميخورد و اين موضوع عمق و تأثيرگذاري داستان را بيشتر كرده است.
خوشبختانه نويسنده در اين مسير به ورطه شعار دادن نيفتاده و پيداست كه بيش از هر چيز روايت درست و فصيح داستان را مد نظر داشته است. توانايي فيليپ راث باعث شده تا با رماني بسيار خوشخوان مواجه باشيم. اين كتابي است كه از همان فصل اولش خواننده را جذب و علاقهمند به مطالعه ادامه داستان ميكند.
خشم، روايتگر زندگي جواني بهنام ماركوس است؛ پسر يك قصاب يهودي كه روحيه عصيانگرش باعث ميشود از كالج اخراج شده و عازم جنگ كره شود. داستان از زبان ماركوس روايت ميشود، آن هم در شرايطي كه بهشدت مجروح شده و آخرين ساعات زندگياش را ميگذراند. ماركوس در نفسهاي آخر بهنوعي كل زندگياش را مرور ميكند؛ زندگي مردي كه با روحيه شورشي و عصيانگرش مقابل بيعدالتي و سنتهاي بيهوده ميايستد.
- مدير فيلمبرداري سينما
نظر شما