یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶ - ۱۵:۲۴
۰ نفر

فرانسیس فوکویاما: حملات پیشگیرانه در برابر تروریست‌های بدون دولت که سلاح خطرناک دارند، توجیه پذیر است.

اما نمی‌توان آن را کانون سیاست‌های کلی عدم تکثیر هسته‌ای قرار داد که آمریکا با توصل به آن در هر جا که بخواهد مداخله نظامی می‌کند.

20 سال پیش وقتی من درباره پایان تاریخ نوشتم، نکته‌ای که آن را پیش‌بینی نمی‌کردم این مقدار احساسات ضدآمریکایی بود که رفتار واشنگتن در سراسر جهان ایجاد کرده است.

به ویژه بعد از حملات 11 سپتامبر 2001، 4 اشتباه دولت بوش موجب شد که شرایط برای آمریکا وخیم‌تر شده و احساسات ضدآمریکایی در سراسر جهان دامن زده شود.

اولین اشتباه، دکترین و نظریه  حملات پیشگیرانه  بود که در پاسخ به حملات سال 2001 به آمریکا پدید آمد و به صورتی نامناسب گسترده شد و عراق و دیگر کشورهایی که آمریکا آنها را سرکش می‌خواند دربر گرفت.

منظور از کشورهای سرکش کشورهایی بودند که سلاح‌های کشتار جمعی داشتند. درست است که پیش دستی دربرابر گروه‌های تروریست بدون کشور و دولتی که سلاح کشتار جمعی دارند توجیه دارد اما این شیوه سیاست مناسبی برای آمریکا نبود که با استفاده از آن در هر کجا برای جلوگیری از تولید سلاح هسته‌ای مداخله نظامی کند.

هزینه اجرای چنین سیاستی بسیار بالاست، صدها میلیارد دلار پول و ده‌ها هزار قربانی در عراق که البته هنوز هم ادامه دارد، نمونه خوبی از این هزینه‌ سنگین است. به‌دلیل همین هزینه سنگین است که دولت بوش از رویارویی نظامی به کره شمالی و ایران خودداری کرد.

حتی اتفاقی شبیه حمله اسرائیل به نیروگاه هسته‌ای عراق در سال 1981 هم روی نمی‌دهد زیرا آن تجربه هم در درازمدت موفقیتی به‌دنبال نداشت. دومین اشتباه محاسباتی بزرگ آمریکا، دست کم گرفتن واکنش جهانی به اعمال قدرت سلطه‌گرانه این کشور بود.

درون دولت بوش بسیاری در این باور بودند که حتی بدون تأیید شورای امنیت سازمان ملل و ناتو هم قدرت آمریکا مشروعیت دارد. این الگوی کار بسیاری از ابتکارات و اقدامات آمریکا در جریان جنگ سرد و بالکان در دهه 1990 بود.

در آن زمان این سیاست آمریکا به جای یک‌جانبه‌گرایی، رهبری خوانده می‌شد. در زمان جنگ عراق شرایط تغییر کرد. آمریکا به نسبت بقیه دنیا بسیار قدرتمند شده‌بود و عدم توانایی انجام مقابله به مثل، خشم دنیا را نه تنها نسبت به آمریکا که نسبت به متحدان نزدیک این کشور هم برانگیخت.

نوعی جنبش ضدآمریکایی ساختاری در سراسر جهان برخاست که البته شروع این جنبش به قبل از جنگ عراق برمی‌گشت. پیشرفت پرشتاب روند جهانی شدن به رهبری دولت کلینتون ریشه این جنبش را بنا گذاشت. ما این روند جهانی شدن بعد از به قدرت رسیدن جورج بوش و با بی‌اعتنایی آشکار او نسبت به نهادهای بزرگ بین‌المللی کند شد.

اشتباه سوم آمریکا تکیه و حساب بیش از حد روی قدرت متعارف نظامی در مقابله با کشورهای ضعیف و سازمان‌های فراملیتی بود که ویژگی سیاست بین‌الملل است، آن هم دست کم در خاورمیانه بود.

توجه به این نکته جالب است که چرا کشوری که بیشتر از هر کشور دیگری در تاریخ بشر قدرت نظامی دارد و به اندازه مجموع کشورهای جهان برای ارتش و قوای نظامی‌اش هزینه می‌کند، نتوانسته بعد از 3 سال اشغال، کشوری کوچک با 24 میلیون نفر جمعیت را امن و کنترل کند.

بخشی از این مشکل این است که آمریکا در عراق با نیروهای اجتماعی پیچیده‌ای روبه‌روست که سازمان یافته و متمرکز نیستند و نمی‌توانند اعمال حاکمیت کنند و نمی‌توان آنها را از این کار بازداشت و از طریق نیروی متعارف مهار کرد.

اسرائیل هم با فکر اینکه می‌تواند حزب‌الله لبنان را با قوای نظامی‌اش مهار کند، تابستان گذشته وارد جنگ شد و در حقیقت مرتکب همین اشتباه شد. اسرائیل و آمریکا هر 2 هنوز در توهم دوران قرن 20 به سر می‌برند.

قدرت نظامی و متعارفی که این کشورها دارند تنها به درد آن زمان می‌خورد. همین توهم موجب شد تا این کشورها با چالش‌های کنونی روبه‌رو شوند. آنها با وصل کردن القاعده به عراق و حزب‌الله به ایران و سوریه سعی کردند تا سیاست خود را به پیش ببرند. اما این نکته را نادیده گرفتند که این نیروها تنها ارتباطات منطقه‌ای ندارند و ریشه اجتماعی داخلی هم دارند.

به همین دلیل است که اعمال قدرت متعارف در برابر آنها جواب نمی‌دهد و چاره‌ساز نیست. و بالاخره اشتباه آخر این است که استفاده دولت بوش از زور نه تنها فاقد راهبرد و دکترین لازم است بلکه قدرت و قابلیت و توانایی لازم را هم ندارد.

در همین عراق، دولت بوش درگیر بزرگنمایی خطر سلاح‌های کشتار جمعی شد و نتوانست به اندازه کافی برای دوران اشغال برنامه‌ریزی کند. به همین دلیل در شرایط دشوار این 3 سال بسیار ناتوان ظاهر شد. هنوز هم به جای رسیدن به ریشه این مشکل از تأمین بودجه ارتقای دمکراسی در عراق سخن می‌گوید.

اما مشکل اصلی در این میان توزیع نامتعادل قدرت در نظام بین‌الملل است. هر کشوری در موضع آمریکا حتی اگر یک دمکراسی باشد، وسوسه خواهد شد تا بدون خویشتن داری، قدرت سلطه‌گر خود را به کار بگیرد. بنیانگذاران آمریکا با اعتقاد به اینکه قدرت بدون نظارت حتی در یک دمکراسی مشروع، خطرناک است، نظام قانونی‌ای  را تعبیه کردند که قدرت در داخل آن به خوبی تفکیک شده‌باشد و نظارت و محدودیت وجود داشته باشد.

چنین نظامی اکنون در عرصه جهانی وجود ندارد. به همین دلیل است که آمریکا اکنون خودش و جهان را دچار مشکل کرده‌است. توزیع مناسب و عادلانه قدرت در عرصه جهانی حتی اگر کاملا دمکراتیک نباشد، وسوسه کمتری برای اعمال قدرت تام و تمام ایجاد می‌کند.

طبل جنگ با ایران

بسیاری از صداهایی که مداخله نظامی در عراق را درخواست می‌کردند اکنون از جنگ با ایران حمایت می‌کنند.چرا دنیا اکنون باید فکر کند که درگیری با کشوری بزرگتر از عراق که در برابر واشنگتن نیرومندتر به شمار می‌آید، نتایج بهتری خواهد داشت؟

Dailytimes.com
26  اکتبر
ترجمه: نیلوفر قدیری

کد خبر 35154

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز