ردیف تاکسیهای ابتدای خیابان، آدمها که قدمهای تند و بلند برمیدارند. اصلاً انگار نه انگار روزگاری نه چندان دور، این جا بخش اصلی و زیبای تهران بوده است؛ با خانههای زیبای خوش ساخت قدیمی و نزدیک به عمارتهای اصلی شهر.
کوچه «صبا» 10 قدم بیشتر نیست. اما همین 10 قدم کافی است تا ردیف موتورها چیده شوند و تکیه دهند به دیوار خانه قدیمی. اصلاً حصار شوند برای خانه «ابوالحسن صبا» و انتهایش چاپخانه باشد و کارگرهای کارگاه که محصور در میان هوای پرسرب نفس بکشند و هیچ کس یادش نیفتد تمام روزش را دیوار به دیوار خانه چه کسی میگذراند.
آنچه میخوانید بخشهایی از گفتوگوی ما با «رضا موسوی» است درباره 5 سال تلخی که بر موزه صبا گذشته و ما هم شبیه همه دوستدارانش دلمان نمیخواهد بیش از این طول بکشد.
صبا، نخبه موسیقی که خیلیها او را نمیشناسند. لابد خیلیها هم یادشان نمیآید خانهاش موزه بوده و حالا 5 سالی میشود که موزه تعطیل است. روی در اصلی خانه برگهای چسبانده و ذکر کردهاند: «موزه صبا به علت تعمیرات تا اطلاع ثانوی تعطیل است.»
داخل خانه تنها نشانی هست از رفتوآمد نگهبانی به نام «تهرانی» به ساختمان و مردی که «حمیدرضا شبابی» نام دارد و به عنوان مدیر موزه مشغول به کار است.
از 5 سال قبل «رضا موسوی» کارشناس مرمت ابنیه تاریخی مسئول مرمت بناست و حالا بعد از 5 سال، درست که کارهای ابتدایی بنا انجام شده، اما هنوز امیدی به بازگشاییاش نیست. هر چند «شبابی» میگوید: «ساختمان در پنجاهمین سالگرد فوت صبا در همین آذر ماهی که در پیش است، افتتاح میشود.»
خانهای که خاطرش هنوز سرشار است از انواع سازها و صدای آلات موسیقی، این روزها دلخوش است به شنیدن صدای موسیقی از رادیوی قدیمی «تهران» و گهگاه نوای ساز «سبابی». خانه خاموش است در میان صدای بوق مداوم ماشین و موتور، فریادهای آدمها. خانه دیروز صبا و موزه امروزش تنهاست.
- خانه صبا تقریباً دارای هیچ ویژگی معماری خاصی نیست، با این حال در فهرست سازمان میراث فرهنگی ثبت شده است. به نظر میرسد تنها شهرت «ابوالحسن صبا» باعث ثبت بناست.
-دقیقاً همین طور است. هر چند صبا را خیلیها، البته به جز گروه علاقهمند و یا کارشناس در زمینه موسیقی کلاسیک نمیشناسند، اما آدم بزرگی است. شاید جالب باشد برایتان تعریف کنم که چند سال قبل بین جامعه انتخابی- اتفاقی حدود 700 نفر از هر گروه و سنی غیر از دانشجویان و کارشناسان موسیقی آماری درباره میزان شناختشان نسبت به صبا گرفتم.
از 700 نفر تقریباً 50 و چند نفر او را میشناختند. اما تمام اینها فعالیت و پیشرفتهای او را زیر سؤال نمیبرد. ببینید صبا حتی در زمینه نقاشی، شاعری، نجاری، خیاطی، جواهرسازی و ساز سازی و غیره فعال بوده است.
- اما شهرتی که حالا حتی در بین همان جمعیت کوچک دارد، به خاطر موسیقی است.
-بله. او که از نوادگان «محمدخان ملکالشعرا» شاعر دوره ناصری و فرزند «کمالالسلطنه» پزشک بوده، در سال 1281 شمسی به دنیا آمده و از دوران کودکی موسیقی را شروع کرد. تحصیلات مقدماتیاش در علمیه و بعد در کالج آمریکایی آن روزها که دبیرستان البرز کنونی است، گذشت و نزد اساتیدی مثل «درویشخان» و «میرزا اکبر خان شاهی» و بعدتر «کلنل وزیری» شاگرد بوده است.
«ابوالحسن صبا» در دوره جوانی نوازنده و رهبر ارکستر رادیو بوده و مسئولیت تشکیل کلاسهای هنری و همچنین اداره کلاسهای شبانه هنرستان عالی موسیقی را داشته است.
او در تمام عمر کوتاه 55 سالهاش مدعی بوده که میخواهد نوازنده خوبی باشد و آهنگساز نیست. به هر حال آثار به جا مانده از او یا نوارها و صفحات ضبط شده از اجراهاست یا آثار مکتوب درباره تصنیف و آهنگهای فولکوریک و آثار تئوری. موسیقی ایران بخشهای زیادی را وامدار اوست. نمیشود نادیدهاش گرفت، هر چند که به او اهمیت شایانی داده نمیشود.
- خب برگردیم به موضوع خانه. ماجرای ثبت شدنش چه بود؟
-یادم هست حدود 20 سال قبل وقتی دانشآموز سوم راهنمایی بودم خانه، مرکز «حفظ و اشاعه موسیقی» و «سرود و آهنگهای انقلابی» بود و کلاسهایی آن جا تشکیل میشد.
آن دوره پاتوق خیلی از آدمهای سرشناس موسیقی بود. اما حالت همان خانههای قدیمی با پنجرههای بزرگ چوبی و اتاقهای چند دری را داشت. چند سال بعد خانه تعطیل شد و در بازگشایی دوباره به موزه تبدیل شد. خانه این بار غبار گرفته و تاریک بود و شرایط نامناسبی داشت.
همان زمانها یعنی حدود آذرماه سال 1380 با آقای «دکتر مختاری» معاون آن زمان حفظ و احیای اداره میراث، درباره بنا حرف زدم. او که از علاقهام به موسیقی خبر داشت، خواست که پیگیری ثبت و بعد مرمت بنا را به عهده بگیرم.
- مرمتی که حدود 5 سال است ادامه دارد و اصلاً به نظر میرسد موزه صبا قرار است همچنان خاموش بماند.
-قبل از انقلاب خانه در تملک وزارت فرهنگ آن دوره بوده و بعد از انقلاب اسلامی به وزارت ارشاد اسلامی منتقل شده است. مسئولیتش هم واگذار شده به مرکز موسیقی وزارت ارشاد.
سال 80 آقای مرادخانی رئیس مرکز موسیقی بود. همان سال طی جلساتی که اداره میراث فرهنگی با مرکز موسیقی داشت، قرار شد مرمت بنا به صورت مشارکتی و با حضور کارشناس میراث انجام شود.
- هزینه کار چهقدر تخمین زده شد؟
-حدود 50 میلیون تومان. سال 81 کار را شروع کردیم. قرار بود 5 میلیون میراث و بعد 5 میلیون وزارت ارشاد، بخش موسیقی هزینه کند تا 50 میلیون تومان بنا مرمت شود. اما این اعتباری که ذره ذره به کار تعلق میگرفت، حتی اعتبار من را زیر سؤال برد. مرمت خانه صبا به خاطر اتمام بودجه مدام تعطیل میشد و همین ضربههای زیادی را به کار وارد میکرد.
- یعنی هیچ ضمانتی از 2 سو برای تأمین هزینهها نبود؟
-نه. بین ما تنها توافقنامهای امضا شده بود. در کل این طور نبود که کسی در روند کار سنگاندازی کند. اما انگار مرکز موسیقی، اعتباری برای کارهای عمرانی نداشت. آن ابتدای کار وقتی میراث 2 بار 5 میلیون تومان را پرداخته بود هنوز از طرف وزارت ارشاد و مرکز موسیقی سهمی پرداخت نشده بود. به هر حال کار به سختی پیش میرفت.
ما به قدری با کمبود اعتبار روبهرو بودیم که روزهای آخر سال 83 از طلب 2 میلیون و 700 هزار تومانی کارگرها، 2 میلیون تومانش را من پرداختم و اداره میراث تقریباً حدود یکسال بعد مبلغ را به من برگرداند.
- وسایل صبا، آلات موسیقی باارزشی که آنجا بود، چه سرنوشتی داشتند؟
-وقتی ما خانه را برای مرمت تحویل گرفتیم، به خاطر رطوبت و آلودگی هوا سازها در وضعیت خوبی نبودند. یادم هست نزدیک همان عید 1383، نگهبان خانه، بازنشسته شدند. در نتیجه خانه در عید بدون نگهبان بود.
«جمعدار» مرکز موسیقی هم نیامده بود و نمیآمد که سازها را از ما تحویل بگیرد. چند تا کارگر آوردم. همه وسایل را در کارتن چیدم و به کمک کارگرها گذاشتم در آشپزخانه باریک خانه. بعد من و معمار خانه، جلوی آشپزخانه دیوار چیدیم.
دیوار را سیمان و رنگ کردیم. به طوریکه اصلاً معلوم نبود آن جا فضایی هست. البته مسئول آن دوره موزه «آقای ایرانی» هم از موضوع مطلع بود. یکسالی وسایل همان جا ماند. سال 83 کار مرمت بنا تعطیل بود تا سال 84 که اعتبار محدودی به آن جا تعلق گرفت و بعد سال 85 آقای «احمدی» رئیس مرکز موسیقی شد.
- آمدن آقای احمدی اوضاع را بهتر کرد؟
-ایشان در ابتدا واکنشی نسبت به ماجرا نشان دادند و نماینده معرفی کردند. جلساتی تشکیل شد و حتی اداره کل موزهها اعلام کرد که برای موزه صبا هزینه میکند، اما بعد به دلیل این که موزه در تملک سازمان دیگری است، کاری نکرد.
به هر حال آقای احمدی هم با هزینه کم و بدون حضور کارشناس، پنجرهها را شیشه انداخت و رنگ کاری خانه را انجام داد. در حالی که رنگ ساختمان باید بعداز انجام تمام کارها مثل نصب سیستمهای گرمایش و سرمایش و همچنین ظریفکارییها انجام میشد.
- با حضور شما به عنوان کارشناس اداره میراث چه کارهایی انجام شد؟ و بعد اضافه کردن سن به خانه چه دلیلی داشت؟
-ما تمام سیستم برق، لولهکشی آب و فاضلاب خانه را تعویض و چاه و کانال دفع رطوبت ایجاد کردیم. دیوارهای تمام ساختمان را از خارج و داخل ماده ضدرطوبت پوششی زدیم تا به شکل اول باقی بماند. اما سعی کردیم تغییری در معماری خانه که به دوره پهلوی اول برمیگردد و بسیار با معماری سنتی فاصله دارد، ایجاد نشود.
اما سن که میگویید به خاطر برنامهریزیهای انجام شده به خانه اضافه شد. در جلسات مقدماتی طبق نظر ما و تائید آقای «مرادخانی»و بعدتر «همافر» رؤسای مرکز موسیقی، تصمیم داشتیم موزه به محل رفت و آمد، برگزاری پایاننامههای دانشجویان موسیقی، کنسرتهای کوچک30 نفره، برگزاری دورههای آموزش موسیقی صبا تبدیل شود.
تا به این طریق هم «ابوالحسن صبا» به جامعه ایرانی شناخته شود و هم خانه به خاطر رفتوآمد پویا و زنده بماند. اما متأسفانه آقای احمدی با این برنامه مخالفت کرد. حتی در این دوره جدید، تماسی از جانب مدیریت جدید نداشتیم.
- مدیریت جدید از بازگشایی موزه در آذرماه امسال صحبت میکنند. اگر این اتفاق با وجود تکمیل نشدن مرمت خانه و سازها و مثلاً سیستم گرمایشی و سرمایشی نامناسب اتفاق بیفتد اداره میراث واکنش نشان میدهد؟
-البته. بهترین اتفاق برای موزه صبا، بازگشایی آن و رفت و آمد به آن جاست، اما نه در هر شرایطی. سیستم گرمایشی مثل بخاری و سرمایشی مثل کولر باعث وارد آمدن لطماتی شدید به بنا و سازها میشود.
نمیشود به راحتی از این ضربهها گذشت. ببینید درست است که خانه ارزش معماری ندارد و به نظر میرسد بخشی از باغ «مظفرالملک» در دوره صفوی باشد که در دوره قاجارها از بین رفته است. اما انکار بزرگی صبا ممکن نیست. در کل فکر میکنم تمام کسانی که از ارزش صبا و تأثیر او در موسیقی ایرانی باخبر باشند، دلشان نخواهد شرایط خانه بدتر شود.