اصلا نميتوانيد ابعاد اتاق را فرض كنيد و با حدس و گمان گام برميداريد. حالا اگر از گوشهاي از اتاق صدايي بلند شود، حتما ضربان قلب شما بالا خواهد رفت. چرا حضور در اتاق ناشناس اينقدر سخت است؟! پاسخ ساده است. چون از محيط و ابزارها و وسايل درون آن «شناخت» نداريد. اگر يكبار ديگر همراه با چراغ قوه وارد اتاق شويد ترس شما به پايان ميرسد و ميتوانيد جايگاه حدودي هر چيزي را بشناسيد تا درست و حسابشده قدم برداريد و حتي اگر صدايي هم بلند شود ميدانيد كه حاصل از افتادن يكي از كتابهاي كتابخانه كنج ديوار است يا تابلوي كوچكي كه روي ميز سمت چپ شما قرار گرفته است. ميتوانيد حالا اين مثال را به محيط بزرگتري تعميم دهيم؛ دنيايي كه در آن قرار گرفتهايم. جنس اتفاقات دنيا را بايد بشناسيم تا در مواجهه با شاديها يا غمها و سختيهاي آن برخورد صحيحي داشته باشيم. اگر شناخت ما از دنيا كامل نشود، مدام در نوسان خواهيم بود و زندگي ما شبيه يك نمودار سينوسي حال و روز ما را تحتتأثير خوشيها و سختيهاي خود قرار خواهد داد. اين بار ميخواهيم بهدست و پنجه نرم كردن با سختيهاي زندگي از زاويه ديگري نگاه كنيم.
- راه را اشتباه نرويم
دنيا محل آسايش و امان نيست. پس اگر بهدنبال چيزي بگرديم كه وجود ندارد، باعث مشقت براي خودمان خواهد شد. از همان ابتدا آدمي درگير سختيهاست. در كلامي از پيامبر(ص) نقل شده است كه «آسودگي مطلق در دنيا براي مومن، محال است». انسان وقتي انتظار رسيدن چيزي را نداشته باشد، با شرايط موجود كنار ميآيد. وضعيت جامعه امروز را تصور كنيد كه در مواجهه با مشكلات، راهحل بعضي از اطرافيان ما اين است كه ترك وطن ميكنند و در كشورهاي غريب، بساط زندگيشان را پهن ميكنند. اما آيا واقعا آنجا زندگي بهتري خواهند داشت يا اينكه ميخواهند به اين روش فقط صورت مسئله را پاك كنند. اگر شرايط و ويژگيهاي زندگي دنيايي را به خوبي بشناسيم متوجه ميشويم كه آسمان همه جا يك رنگ است و درون همه مرزهاي جغرافيايي سختيها و مشكلات، انتظار ما را ميكشد و فقط ممكن است جنس و شكل سختيها تغيير كند اما اصل وجود آنها نه!
- در كوچههاي بن بست اسير نشويم
همه ما ميدانيم كه يكي از سنتهاي خداوند، تقدير است كه ريشه در حكمت الهي دارد و بنا به مصلحت افراد، همه اتفاقات وابسته به تقدير و حكمت، رقم ميخورند. اغلب افراد تلاش ميكنند تا صورت مسئله را پاك كنند تا ذات سختيها و مشكلات را از زندگي خودشان حذف نمايند؛ چون گمان ميبرند خوشبختي يعني اينكه هيچ سختي و مشكلي در زندگيشان وجود نداشته باشد اما آيا واقعا چنين چيزي ممكن است؟ خير. سختيها راه خود را پيش ميگيرند و بدون توجه به تلاشهاي افراد، به سراغ اهداف تعيين شده خود ميروند. اگر فقط و فقط به حذف يك دفعهاي مشكلات فكر كنيم، ديگر بخش آزادي در فكر و ذهن ما باقي نميماند تا بتوانيم مشكل بهوجود آمده را مديريت كنيم. ابعاد مثالها را ميتوانيد تا آنجا كوچك كنيد كه به يك امتحان ساده در دوران مدرسه برسيد. مثلا در برنامه درسي ما دوشنبه ساعت دوم را به املا اختصاص داده بودند. برخورد ما در روز يكشنبه عصر، چگونه بوده؟! مينشستيم گريه ميكرديم كه چرا بايد فردا املا بنويسم يا از روي درسهاي مشخص شده تمرين ميكرديم؟! صورت مسئله را پاك نميكرديم بلكه براي آن برنامهريزي داشتيم. حالا اتفاقات زندگيمان هم همراه با ما قد كشيدهاند و چهره و اندازهشان تغيير كرده است. اما جنسشان شبيه همان امتحان املاي دوران دبستان است.
- هرچه هست در گذر است
اگر مدام با خودمان زمزمه كنيم كه سختيها و مشكلاتمان قرار است تا هميشه ما را در خود غرق كنند چيزي جز افسردگي و احساس بدبختي در ما باقي نميماند. مشكلات ما هيچگاه به همين شكل، در زندگيمان باقي نميمانند بلكه آنها همانطور كه در يك روز خاص شروع ميشوند، در زمان مشخصي نيز به اتمام ميرسند. اگر مسير حركت مشكلات شناخته شود، ديگر با آنها بهگونهاي برخورد نميكنيم كه انگار قرار است براي هميشه در زندگي ما ريشه داشته باشد يا منشأ همه افسردگيهاي شخص باشد. يك خانم باردار، در دوره نهماهه بارداري خود سختيهاي زيادي را تحمل ميكند؛ از بيخوابيهاي شبانه گرفته تا تغييرات فراواني كه در هورمونها و ظاهر او ايجاد ميشود. اما براي همه اين تغييرات ناگهاني در وجود خود، محدوده زماني را متصور ميشود كه نهايتا ميتواند 9ماه يا 40 هفته باشد. بعد از گذشت اين زمان او با خيالي آسوده فرزند شيرين خود را در آغوش خواهد داشت. همين مشخص بودن انتهاي مسير، باعث ميشود تا يك خانم باردار مانند يك آهنربا كه برادههاي آهني را جذب خود ميكند، همه مشقتهاي گذشته و آينده را در لحظه حال به روح و جسم خود وارد نكرده و چهره آينده را زشت و ناپسند نبيند. زيرا او به آينده اميدوار است.
دالان تنگ و تاريك مشكلات قرار است چقدر از روح ما را مسخر خود كند؟ تا چه قسمتي از ظرف روحمان را ميتوانيم به تحمل يك سختي اختصاص دهيم؟! بهترين راه نجات ديدن نور اميدي در انتهاي مسير است. يعني بدانيم جايي ميتوان مشكل تمام ميشود گشايش وجود دارد. در نگاهي بالاتر، نهتنها در انتهاي مسير ميتوان گشايش را همراه با خود سختي تصور كرد بلكه خود اين سختي سكويي براي رسيدن به خواستههاي ديگر ميشود. اينها يعني آب دادن به بذر اميد و اميدواري. اگر در زندگي خانوادگيتان دچار مشكل شدهايد، با همسر يا خانواده او به بن بست رسيدهايد، بهمعناي اين نيست كه هميشه اوضاع شما به همين شكل باقي خواهد ماند. با اين زاويه ديد جديدي كه مطرح شد، شما اميدوار ميشويد كه انتهاي اين مسير، يك تغيير بزرگ و مثبت چه در روح شما و چه در ظاهر زندگي، در انتظارتان خواهد بود. اين رمز پيروزي را به خوبي به ياد داشته باشيد كه اميدواري به اتفاقات خوب بعد از سختيها، كوچههاي بنبست را باز ميكند.
نظر شما