خدا نزدیک است اولین ساخته بلند علی وزیریان این روزها در اکران سینماهای تهران است. وزیریان را در حوزه سینما بجز با فعالیتهایی که در زمینه طراحی پوستر فیلم انجام داده؛ با فیلم کوتاه باز باران میشناسیم.
اما او در خدا نزدیک است که در دسته فیلمهای معناگرا قرار میگیرد، داستان پسری به نام رضا را روایت میکند که در نگاه اهالی روستا شیرین عقل بهنظر میرسد. در نزدیکی محل زندگی رضا روستای کوچکی هست که اهالی برای رفتن به آنجا مجبورند با موتور از راه جنگل عبور کنند.
رویارویی او با لیلا معلم جدید روستا ماجراهای تازهای را به وجود میآورد.وزیریان در این گفتوگو علاوه بر صحبت در مورد فیلم از مشکلاتی گفت که سر راه اکران گریبان گیر این فیلم شده بود، مشکلاتی که به گفته وزیریان حل شدنی بود.
- تعریف شما از معنا گرایی در سینما چیست؟
احساس میکنم این سؤال شما به این دلیل است که فیلم من از دید گاه تعاریف رایج در سینمای ایران در این حوزه (سینمای معنا گرا) تعریف شده است و از منظر یک اثر معنا گرا مورد قضاوت و تحلیل گرفته است.
شاید بخواهید این طور نتیجه گیری کنید که من با اولین فیلم بلندم راه خودم را مشخص کردهام و قصد دارم تا به انتها آن را ادامه بدهم. ولی در واقع این چنین نیست. من تصمیم ندارم در گونه یا حوزهای خاص خودم را محدود کنم اما کتمان نمیکنم که سینمای مذهبی یکی از گونههای مورد علاقه من است.
ظاهرا در تقسیم بندیهای سینمای ایران فیلمهای مذهبی در رده سینمای معنا گرا قرار میگیرند و البته تعریف غلطی هم نیست. معنا و معنویت از مذهب جدا نیستند. اگر در همین حد مختصر هم این تعریف را بپذیریم باید در جواب سؤال غیرمستقیم شما بگویم بله، فیلم من یک فیلم معنا گرا ست.
- چرا این حوزه (سینمای معنا گرا) را برای اولین تجربه بلند خود انتخاب کردید؟
من با نگاهی مذهبی وارد سینما شدم. مذهب یکی از نیات مهم من برای ورود به عرصه فیلمسازی بود. من آدم مذهبی و معتقدی هستم. ممکن است روزی اثری را خلق کنم که نسبت آن با معنا و مذهب ضعیفتر و کم رنگتر از دیگر آثارم باشد. من کارم را از گرافیک شروع کردم.
در هنر گرافیک با تکیه بر عناصر بصری منظور هنرمند رسانده میشود. من در حوزه گرافیک هم نگاه مذهبی خودم را داشتم اما این عرصه از هنر یعنی گرافیک، قادر نیست بسیاری از ذهنیتها و افکار ما را به عینیت تبدیل کند. من برای عرضه افکارم سینما را عرصه کاملتری یافتم و باز هم تکرار میکنم در این حوزه چیزی که برای من اصل است صحبت از مذهب است.
- هنگام نوشتن فیلمنامه خدا نزدیک است و همچنین در مرحله انتخاب بازیگر لحظهای به این فکر نیفتادید که ممکن است فیلم شما را با فیلم قدمگاه مقایسه کنند؟
شاید تا حدی شباهتهایی بین این دو فیلم وجود داشته باشد، اما باید این مهم را هم در نظر داشت که اصولا در حوزه نمایش گونههای نمایشی یک تعداد مشخصی هستند. در تمام عرصههای هنری آثاری وجود دارند که متهم به الگو برداری از آثار پیشین خود هستند. ممکن است ما قصهای را تعریف کنیم که خط اصلی آن در بسیاری از قصهها تکرار شده باشد اما چیزی که در این میان شباهت بردار نیست معنا، مفهوم و قالب اثر است.
- اما وجود بازیگر مشابه (بابک حمیدیان)، شخصیت پردازی مشابه (جوان ساده دل) و حتی گره گشایی مشابه (وقوع معجزه) این دو فیلم را دارای نقاط تشابه بسیاری کرده است. این طور نیست؟
قصه خدا نزدیک است فاصله زیادی با قصه فیلمی که شما عنوان کردید دارد. موضوع اصلی قصه خدا نزدیک است عشق است که در فیلم به شکل پررنگی به آن پرداخته میشود. حتی این عشق نیز دغدغه اصلی فیلم نیست و من بهعنوان خالق اثر از عشق محملی ساختم تا به وسیله آن از عاشورا صحبت کنم.
قصد نداشتم از پیام عاشورا حرف بزنم بلکه فقط میخواستم به نوعی طرح مسئله کرده باشم و همه سعی خود را کردم تا این طرح موضوع و قصهای که میخواهم تعریف کنم متفاوت باشد از آنچه تا به حال در سینمای ما گفته شده است. در خدا نزدیک است از عشق مجازی و عشق حقیقی صحبت میشود در حالی که در قدمگاه ما چنین چیزی را نمیبینیم. شباهتهای صوری در بسیاری از فیلمها وجود دارند.
نزدیک به ده سال قبل فیلمی ساخته شد به اسم در اولین نگاه با بازی وال کیلمر که فیلمی هالیوودی و خوش ساخت است. موضوع این فیلم درباره نابینایی است که بعد از سالها بینایی خودش را به دست میآورد. اگر این فیلم را ببینید سیر داستان به گونهای است که شما را بیتردید به یاد فیلم بید مجنون خواهد انداخت. اما در بید مجنون معنایی است که فیلم در اولین نگاه فاقد آن است.
به همین دلیل است که روزنامه نیویورک تایمز راجع به فیلم بید مجنون مطلب چاپ میکند بدون آن که کوچکترین اشارهای به فیلم در اولین نگاه داشته باشد در حالی که خط قصه این دو فیلم بسیار به هم نزدیک است. ما در روزگاری هستیم که قصهها بسیار تکرار میشوند اما کار هنرمندانه آن است که قصه را با قالب و معنایی جدید برای مخاطب طرح کنید.
- چرا فیلم شما در تعداد محدودی سینما اکران شد؟
قطعا هر فیلمسازی دوست دارد که فیلمش دیده شود. حتی کارگردانهای فیلمهای خاص نیز از این قاعده مستثنی نیستند. البته من فیلم خودم را در دسته فیلمهای خاص طبقه بندی نمیکنم ولی در کل جذب مخاطب و فروش بالا آرزوی هر فیلمسازی است.
در حال حاضر من دو احساس متضاد نسبت به فروش فیلم خدا نزدیک است دارم. خوشایند و ناخوشایند! احساس خوشایند من از آن جایی ناشی میشود که همزمان با اکران فیلم خدا نزدیک است دو فیلم دیگر با در اختیار داشتن 16 سینما روی پرده رفتند اما فیلم من فقط در 7 سینما پا به عرصه اکران گذاشت.
مدتی که از نمایش این فیلمها گذشت طبق جداولی که توسط روزنامهها ارائه شد فیلم خدا نزدیک است با در اختیار داشتن 7 سینما روزی 900 هزار تومان میفروخت و فیلمهایی که 16 سینما در اختیار داشتند روزی 2 میلیون تومان بلیت میفروختند.
این فروش برای فیلم خدا نزدیک است با توجه به نسبت سالنهایی که در اختیار داشت یک موفقیت به حساب میآید. این فروش حتی میتوانست بیشتر هم بشود و این منوط به همکاری مراکزی بود که میتوانستند سینماهای بیشتری در اختیار ما قرار دهند. بهطور مثال وزارت ارشاد میتوانست در این زمینه همکاری بیشتری از خود نشان دهد.
متأسفانه نگاه اقتصادی به فرهنگ در مناسبات فرهنگی ما ریشه دوانده است. یک عده سینما را بهعنوان بازاری برای کاسبی، مصادره به مطلوب کردهاند و متأسفانه از طرف متولیان فرهنگ کشور تشویق هم میشوند. نمیگویم در سینما نباید به سود چشم داشت ولی شرایط باید به گونهای باشد تا کسانی که به دغدغههای مالی نمیاندیشند هم مجال عرضه متاع خود را بیابند.
- حوزه هنری بهعنوان سرمایهگذار فیلم خدا نزدیک است در این میان چه کرد؟
متأسفانه عملکرد حوزه هنری به نحوی بود که من احساس کردم زیاد مایل نیستند این فیلم اکران موفقی داشته باشد. بهعنوان مثال، صدا و سیما این فیلم را در ردیف فیلمهای مورد حمایت فرهنگی قرار داده بود به این شکل که تخفیفی بالغ بر 90 درصد در زمینه پخش تیزر شامل حال این فیلم شد.
اما با کمال تعجب حوزه هنری حاضر نشد آن 10 درصدی را که صدا و سیما برای پخش تیزر مطالبه کرده بود پرداخت کند. آن تعداد تیزری هم که در تلویزیون پخش شد صدا و سیما به شکل رایگان برای فیلم در نظر گرفته بود. البته حوزه هزینه ناچیزی را برای پخش تعداد اندکی تیزر پرداخت کرد اما زیر بار آن هزینه 10درصدی نرفت. همه ما میدانیم که بهترین حربه و ابزار تبلیغات برای یک فیلم پخش تیزر آن از تلویزیون است.
ابزار تبلیغاتی فیلم خدا نزدیک است فقط و فقط وجود 11 بیلبورد در سطح شهر تهران بود و بس. چند روز بعد از شروع نمایش حتی تبلیغات روزنامهای ما هم قطع شد و این فقط بر میگردد به عملکرد ضعیف و در عین حال عجیب حوزه هنری.
- یعنی حوزه هنری بهعنوان سرمایهگذار و صاحب اثر زمینه شکست تجاری محصول خود را فراهم میکند؟
این سؤالی است که من هم برای آن جوابی ندارم. شاید انتظار داشتند فیلم به یک فروش نجومی دست پیدا کند تا بعد از آن دست به کار شوند و حالا که این طور نشده قید تبلیغات و معرفی فیلم را زدهاند. البته اگر این نظریه درست باشد هم خیلی کوته بینانه است چون فیلمی که خوب میفروشد دیگر احتیاجی به تبلیغ ندارد. حوزه هنری در این زمینه کوتاهی کرد در حالی که میتوانست خیلی بهتر از این عمل کند.
- هزینه ساخت این فیلم چه مقدار بود؟
در بین فیلمهایی که طی 5 سال گذشته سرمایه آن توسط حوزه هنری تأمین شده است، فیلم خدا نزدیک است کمترین هزینه را روی دست حوزه گذاشت. من نمیخواهم اسم ببرم ولی در همین حوزه هنری فیلمهایی ساخته شدند که هزینه تمام شده آنها 2 برابر هزینهای بود که در ابتدا برایشان برآورد کرده بودند.
هزینه فیلم خدا نزدیک است تنها 10 درصد از برآورد اولیه بالاتر رفت که آن هم به خاطر تغییر ناگهانی آب و هوا در هنگام فیلمبرداری بود. در کل رقمی که برای این فیلم هزینه شد فراتر از استانداردهای سینمای ایران نیست.
- عملکرد متولیان کنونی عرصه فرهنگ کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟ با توجه به این حقیقت که اکثر ایشان در گذشته از منتقدان جدی وضعیت فرهنگی کشور بوده اند، آیا حالا که این عرصه را خود به دست گرفتهاند توانستهاند عرصههای گوناگون فرهنگ بهخصوص سینما را به آرمانهای مطلوب انقلاب نزدیک کنند؟
ترجیح میدهم در برابر این سؤال سکوت کنم.