حادثه دلخراش است و دردزا، از هر نوعش، با هر شكلش و در هر زمينه و شغلي كه باشد؛ بهويژه آنكه نمادش هر روز چون آيينه اي در برابرت قد افراشته و تاريخي داشته باشد بيش از نيم قرن، در ذهن با تجربه شهري كهن چون تهران و از لحظههاي شيرين مردمي بگويد كه چقدر ذوق كرده بودند از ديدن نخستين آسمانخراش شهرشان، همان كه 54سال پيش قد كشيد و چقدر خاطره در ذهنشان نشاند؛
خصوصاً آنكه روزي قهرمان ناميراي كشتي شهرشان، جهان پهلوان تختي، در هنگامه زلزله بوئين زهرا از پايش گذشت و مردم به پاس امانتداري او در گلريزاني كه به راه انداخته بود، از پنجرههاي اين ساختمان كه در آن روزگاران بلندترين سازه شهر بود، برايش اسكناس به پايين انداختند و.... و بسي از خاطرههاي ديگركه اكنون نه از آن تاك نشان هست و نه از تاكنشان.
و چه خوب بود كه دفتر اين همه خاطره به خوبي و خوشي ختم ميشد اما حالا كه نشاني از آن همه خاطره و خبر خير نيست، ما هستيم و جوانمردي هاي آتش نشانان جسور و باغيرت كه رزمندگان اين روزهاي صحنههاي خون و خطرند؛ جاننثاراني كه فداكاري ميكنند تا مردم شهرشان فدايي اين ضربت هاي ناگهاني و ناپروا نشوند و نيز ما هستيم و مردمي كه موقعيت شناسند و مهربان، همان ها كه بيدرنگ آستين هاي همت و ايثار را بالا زدند تا خون خود را نثار هموطناني كنند كه به زخم اين وحشت گرفتار آمده اند.
بايد ستود فرزندان فداكار و كاري اين سرزمين را در هنگامههاي هول و هراس و ستايش كرد مردماني را كه از سر عطوفت و مهر و گذشت در انديشه جانبخشي به همنوعانشان هستند و بزرگ داشت آنهايي را كه هنوز و تا هميشه و تا هر جا و هر وقت پاي كارند تا روزهاي آفتابي آرامش و آبي آسايش در هر صبح و شام بر دامن شهر بنشيند؛ پر بار و پايدار. اينان كيانند؟ بهترينهاي زمانه خود.
- پژوهشگر حوزه فرهنگ و ادبيات
نظر شما