که ضمن توضیح مجموعه آثار در دست انتشار« روان و زندگی»، درباره نوشته بهاءالدین خرمشاهی هم نکاتی را قلمی کرده است. این نوشته را مدیرنشر قطره پیش از انتشار کتاب افسردگی دراختیار همشهری قرار داده است.
یکى از مشکلات بیماران روانى و موانع ارتقای بهداشت روانى و بهداشت عمومى، مسئله انگ نهادن بر بیماران است. بیماران و خانواده آنها همیشه از اینکه در جامعه به آنها به چشم دیگرى نگاه شود رنج مىبرند و یکى از دلایل عدم مراجعه به موقع براى درمان بیماران، باورهاى باطلى است که درباره مفهوم بیمار روانى در ذهن مردم ایجاد شده است و یکى از اهداف روانپزشکان و همه کسانى که در امر بهداشت روانى دستى از نزدیک بر آتش دارند، مبارزه با انگ نهادن بر بیماران است. مهمترین گام در این زمینه این است که واقعیت بیمارىها را به جامعه بشناسانیم.
افراد جامعه باید بدانند که بیمارىهاى روانى هم مانند سایر بیمارىها منشأ عضوى دارند و ابتلا به آنها براى مبتلایان و خانوادههاىشان عار و ننگ نیست.
در ماه مى گذشته در یکصد و چندمین همایش انجمن روانپزشکان آمریکا یکى از سخنرانان، پروفسور «جان نش» بود. پروفسور «نش» در سال 1960 جایزه نوبل ریاضیات را دریافت کرد و بعدها بر مبناى زندگى او کتابى به نام «ذهن زیبا» نوشته شد و این کتاب به صورت فیلم درآمد و چند جایزه اسکار را از آن خود کرد.
نکته اصلى این است که پروفسور «جان نش» مبتلا به وخیمترین بیمارى روانى یعنى اسکیزوفرنى است و آن فیلم فراز و فرودهاى زندگى او را از سیر درمان و برنده شدن جایزه نوبل حکایت مىکند.
سخنرانى پروفسور «نش» در انجمن روانپزشکان آمریکا، گذشته از محتواى آن، که نشاندهنده نگرش علمى ایشان به بیمارىهاى روانى بود، یک پیام بىنظیر و ارزشمند را با خود داشت و آن اینکه ابتلا به این بیمارى عیب نیست و آدم مىتواند بیمار روانى باشد و جایزه نوبل را هم بگیرد و در یک سالن 10 هزار نفرى در حضور روانپزشکان و رسانههاى جهان بایستد و بگوید که من به اسکیزوفرنى مبتلا بودهام و درمان شدهام.
جناب آقاى فیاضى نوشتهاى از استاد بهاءالدین خرمشاهى را که یکى از سرآمدترین نویسندگان و محققان معاصر ایران هستند به اینجانب دادند، که در مورد بیمارى افسردگى دوقطبى به خوبى بحث کرده بودند و در کنار این بحث عالمانه با انتخاب عنوان «نگاهى از درون» شرح داده بودند که خود ایشان نیز به افسردگى 2 قطبى مبتلا هستند.[خرمشاهی؛ افسردگی دوقطبی و دیددرمانی]
دیدن این مقاله من را بسیار شادمان کرد و در جهت انگزدایى از بیماران، آن را اقدامى همردیف کار پروفسور «جان نش» و بلکه برتر از آن دانستم، چون پروفسور «نش» در جامعه آمریکا که مسئله انگ نهادن کمتر از ایران مطرح است به آن اقدام دست زد و استاد بهاءالدین خرمشاهى محقق، نویسنده، مترجم و شاعر گرانقدر معاصر در جامعهاى که هنوز بسیارى از رودربایستىها مطرح است به این عمل شجاعانه دست زدهاند.
برای همین از ایشان خواستم و از استاد اجازه گرفتم که این مقاله که از هر جهت نقطه عطفى در کار انگزدایى است زینتبخش این کتاب مختصر شود. باشد که هرچه زودتر سطح دانش جامعه به اندازهاى برسد که مردم نگرش صحیحى از بیمارىهاى روانى داشته باشند و بیمارى هیچ کس، به دلیل تعلل و ملاحظهکارى خود و اطرافیانش، درمراجعه نکردن بهموقع به پزشک مزمن نشود.