درک در زمان خودش آنقدر گل کرد که به بارانیهای بلند میگفتند «مدل درکی» و رضا شفیعیجم، معروفترین کاراکتر برنامه «ساعت خوش» (محبوبترین برنامه تمام آن سالها) را، با ترکیبکردن درک و چند شخصیت دیگر مجموعههای پلیسی آلمانی خلق کرد.
درک از لحاظ پلیسی، مجموعه سادهای به نظر میرسید اما این سادگی به هیچوجه از روی ضعف نبود. در حقیقت «کارآگاه ویژه بخش جنایی»، روش کار جالبی را برای بهدامانداختن قاتلین به کار میبرد. در مجموعههای درک، برخلاف تمام مجموعههای پلیسی دیگر، مخاطب از همان اول چهره قاتل را میدید و حتی در همان پلانهای ابتدایی از انگیزه و نسبت قاتل با مقتول کاملا مطلع میشد.
با این حساب، به طور کلاسیک هیچ لذتی نمیبایست برای مخاطب باقی بماند. اما تمام جذابیت سریال درک در همین نکته بود؛ اینکه ما متوجه اشتباهات او و گروهش میشدیم و حرص میخوردیم؛ اینکه میدانستیم موقع بازجویی چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ؛ اینکه علت خستگی و پریشانی درک را که در حل معمایی درمانده بود، میفهمیدیم.
در حقیقت سریال درک- دقیقا برعکس کارهای پلیسی مشابهاش- به جای اینکه جذابیتش را از معما و حل پازلگونه آن به دست بیاورد، بیشتر به سمت یک درام روانکاوانه متمایل میشد و از این حیث قطعا انسانیتر و در بسیاری از مواقع جذابتر مینمود.
درک از چین تا ماچین
این جذابیت پنهان، نه تنها ایرانیها را تحتتاثیر قرار داد بلکه یک جورهایی کل جهان را تسخیر کرد. مجموعه درک که از سال 74 تا 98 میلادی به طور مرتب پخش میشد، در بیش از 100 کشور جهان به نمایش درآمده و تنها چند کشور نه چندان مشهور، شمایل این پیرمرد صورتسنگی را در تلویزیونهایشان ندیدهاند.
این مجموعه در زمان آپارتاید، محبوبترین و معروفترین سریال آفریقای جنوبی بود و به قول معروف، خیابانها را خلوت میکرد. استقبال شگفتانگیز و بینظیر چینیها از این سریال (که در تاریخ کشور پرجمعیت چین بینظیر است)، باعث شده که آکادمی پلیس چین برای آموزش پلیسهای جوان از این مجموعه استفاده کند و به وسیله آن، راه و روشهای پیشرفتهتر تعقیب مجرمین و بازجویی را به دانشجویاناش آموزش بدهد.
اینطور که میگویند بیش از 350 میلیون چینی، هر هفته پای گیرندههایشان مینشستند تا «دل لی ک»(درک) و «هاو» (هری؛ اسم واقعی دستیار درک، هری بود، نه به قول ما هنری!) را ببینند.
غیر از این، هارست تاپرت (بازیگر نقش درک) تنها بازیگر آلمانیای است که خارج از مرزهای آلمان برای خودش کلوپ هواداران دارد. درحالی که در کشورهایی مثل فرانسه، ایتالیا، هلند، اسپانیا و... آدمهای معروفی مثل مارادونا، فیدل کاسترو، اسپیلبرگ و اینشتین برای خودشان طرفداران پروپاقرصی دارند که سعی میکنند با گفتوگوهای هفتگی در محل میتینگ و اظهارنظر راجع به فرد محبوبشان، کمی از عشقشان نسبت به او بگویند، «هارست تاپرت» شاید تنها غریبه این وسط باشد؛ کسی که کلوپ طرفدارانش در همه جای دنیا به «کلوپ طرفداران درک» معروف است و نه «هارست تاپرت!».
رکورد نوشتن به طور یک نفس
اگر ما میتوانستیم تمام 281 اپیزود 60 دقیقهای درک را ببینیم، قطعا یک نکته شگفتانگیز فکمان را میانداخت؛ اینکه فیلمنامه تمام این اپیزودهایی که به طور مرتب و هر هفته روی آنتن میرفت را فقط و فقط یک نفر نوشته است. معلوم نیست «هبرت رینکر» - تنها نویسنده مجموعه درک – این همه ایده را، هر هفته و به مدت 24 سال از کجا گیر آورده.
اما اگر از این شگفتی بگذریم، میفهمیم چیزی که باعث تثبیت شخصیت درک و هری در طول همه این سالها بوده، همین ثابت بودن نویسنده است؛ به طوری که بعد از تعقیب طولانی مدت سریال، دقیقا متوجه میشدیم که این کارآگاه مونیخی (درک فقط در حوزه استحفاظی مونیخ کار میکرد)، نسبت به یک عمل خاص چگونه عکسالعمل نشان میدهد؛ انگار که یکی از اعضای بسیار نزدیک خانوادهمان باشد. در یک نظرسنجی عجیب و غریب که توسط شبکه ZDF (یکی از شرکای شرکت «تله نوا فیلم» که درک را میساخت) انجام شد، از مخاطبان پرسیده شده بود که به نظر شما درک چایش را چگونه سرو میکند یا آیا او تا حالا شکست عشقی خورده است یا نه یا اینکه درک مونیخ را چقدر دوست دارد؟!
جالب اینجاست که درصد قابل توجهی از مخاطبان سریال، تمام پرسشها را بهدرستی پاسخ داده بودند. این فقط یک دلیل میتواند داشته باشد؛ اینکه «رینکر» کارش را واقعا درست انجام داده است.
کارآگاه غروب میکند
سریال درک در سال 98 درش تخته شد. علتش چندان مشخص نیست اما اینطور که میگویند عدم استقبال از آخرین سری مجموعه درک و همچنین خسته شدن عوامل آن از این شکنجه 24 ساله، بدون تاثیر نبود. در کل این 281 قسمت، درک فقط از حل 3 پرونده عاجز ماند. همین 3قسمت باعث شد تا در کلوپ هواداران کلی بحث و جدل در بگیرد و طرفداران درک در مورد علت آن بحث کنند.
در حقیقت پس از اتمام سریال، بیشترین بحث و گفتوگو در مورد مجموعه راجع به همین موضوع بود. بعدها بسیاری از هنرمندان مشهور آلمانی که در هر قسمت به عنوان مهمان به جمع بازیگران ثابت اضافه میشدند، تجربه بازیشان در این مجموعه را با صفتهای «فوقالعاده» و «باورنکردنی» برای بقیه بازگو میکردند. دوری از درک برای طرفداراناش بسیار سخت بود.
به همین دلیل ZDF، یک انیمیشن طنز را با محوریت درک و هری روی آنتن فرستاد؛ انیمیشنی که در آن، موقعیتهای آشنای سریال درک، هجو میشد و تکیهکلامهای موجود در آن، چپ و راست و در جاهای بیربطی به کار میرفت؛ تکیهکلامهایی مثل «هری، ماشین رو آتیش کن».
معمای بزرگ
اما این تکیهکلام آخری، خودش قصه بسیار عجیبی دارد. این اصطلاح در 2کشور چین و آلمان به شدت همهگیر شد و تقریبا الان به صورت ضربالمثلی رایج استفاده میشود. اما نکته بسیار شگفتانگیز و گیجکننده ماجرا اینجاست که درک در هیچکدام از 281 قسمت سریال، حتی برای یک بار هم نگفته است «هری، ماشین رو آتیشن کن!».
حالا اگر این تکیهکلام در یک کشور استفاده میشد، میتوانستیم یک دلایلی برایش بتراشیم اما وقتی که این تکیهکلام در 2 کشور متفاوت ـ آن هم با این همه فاصله مکانی و زبانی نسبت به هم ـ همهگیر میشود، دوز معمایی قضیه را بسیار بالا میبرد.
یکی از تئوریهایی که خیلیها برای توجیه این پدیده نادر بیان میکنند، این است که همزمانی پخش سریال «درک» و «کمیسر» در هر دو کشور، میتواند به عنوان دلیل این قضیه بیان شود. در سریال «کمیسر»، قهرمان قصه دستیاری به اسم هری داشت که در یکی از قسمتهای آن (توجه کنید، در یکی از قسمتها!) عبارتی شبیه به آن چیزی که گفته شده را به زبان آورده. این دلیل چندان موجهی به نظر نمیرسد.
اگر به کشور خودمان هم دقت کنید میبینید که یک تکیهکلام عجیب بعد از دیدن مجموعه درک بین مخاطبان جاافتاد؛ «هری، تعطیلات کجا میروی؟»؛ اصطلاحی که برنامه «ساعت خوش» بین مردم جاانداخت و جالبتر اینکه درک هیچوقت یک همچین چیزی را در هیچکدام از قسمتها نگفته بود!
به هر حال درک در تمام دنیا آنقدر معروف شده است که تا حالا 8 کتاب با محوریت شخصیت او نوشته شده؛ کتابهایی که هیچکدامشان را «رینکر» ننوشته است. در میان این کتابها یک کتاب فرانسوی به چشم میخورد و یک کتاب که عنوانش این است: «هری، ماشینرو آتیش کن!».
پیرمرد نمیمیرد
قدیمترها که مجموعههای تلویزیونی پلیسی (مخصوصا از نوع آلمانیاش) تلویزیونمان را تسخیر کرده بودند، 2 مجموعه تلویزیونی با فاصله زمانی کمی نسبت به هم پخش شدند که اتفاقا جفتشان هم جزء پرمخاطبترین سریالهای آن سالها بودند؛ مجموعه «کارآگاه کاستر» و «بازرس» که با حال و هوایی تقریبا متفاوت، جرم و جنایت از نوع آلمانیاش را بهمان نشان میدادند.
اما نکته جالب اینجاست که هر دوی این مجموعهها در حقیقت یک سریال واحد هستند؛ سریال عجیب و غریبی با اسم آلمانی «der Alte» که از سال 1976 تا بهحال هر هفته روی آنتن رفته است و مثل اینکه حالا حالاها هم قصد تمام شدن ندارد.
ماجرا اینطوری است که «der Alte» ابتدا با حضور زیگفرید لوتز در نقش «اروین کاستر» تولید شد. کاراکتر کاستر در این مجموعه پیرمرد بسیار آرامی بود که با هوش سرشار و متانت عجیبش به طرز مارپل گونهای قاتلها را دستگیر میکرد. کاستر تنها بود و دستیار خاصی نداشت، معمولا پیپ میکشید و کلاه شاپوی غریبی روی سرش میگذاشت.
در حقیقت تیریپ کارآگاه کاستر یادآور یک کارآگاه کاملا کلاسیک بود. همکاری لوتز با این مجموعه تا سال 85 بیشتر دوام نیاورد. آن سالها در ایران شایعه بود که زیگفرید لوتر یا همان کارآگاه کاستر به خاطر کهولت سن بیش از حد مجاز، رفته آن دنیا. اما حقیقت این است که لوتز در سال99، در 82 سالگی و در نورنبرگ از دنیا خداحافظی کرده است.
به هر حال دستاندرکاران سریال به سرعت یک جانشین برای لوتز پیدا کردند. این بار «الف شیپ» از نقش سربازرس «لئو کرس» در ادامه مجموعه «der Alte» – که این بار باز هم با اسم عجیب بازرس برایمان پخش میشد – ظاهر شد و با تیم 3 نفرهاش به دنبال حل ماجرا میگشت.
شاید یکی از خاطرات ماندگارمان، دوبله این سریال با صدای پرطنین «پرویز بهرام» روی صورت «لئوکرس» باشد؛ صدایی که جان عجیبی به این شخصیت داد و آن را به شدت محبوب کرد. اما سریال «der Alte» به «رالف شیپ» هم وفا نکرد. اینطور که میگویند مجموعه جدید «der Alte» قرار است با بازی والتر کریر در نقش کارآگاه «رالف هرتزوگ» از اواخر سال 2007 روی آنتن برود. «Der Alte» مجموعه سمج و بلندی است و به اندازه اسمش مسن؛ ترجمه دقیق «der Alte» به زبان فارسی میشود «پیرمرد»!
این ماشین را هم بترکان
احسان ناظم بکایی: «حیف این ماشینها که بیخود روی هوا معلق میزنند و میترکند. یکی از این ماشینها را به ما میدادند، دیگر غمی نداشتیم».
اتفاقا سازندههای سریال با همین ترفند و پیچاندن ماشینهای گرانقیمت در هوا توانستهاند ملت را پای تلویزیون آچمز کنند. در هر قسمت که بین 45 تا 60دقیقه طول میکشد، اول چند تا ترکیدگی ماشین پیش میآید تا حواسها جمع شود.
وسطهای کار هم در جایی که ممکن است ملت حوصلهشان سر رفته باشد، چند تا ماشین خرد و خاکشیر میشوند و فصل نهایی هم با تعقیب و گریز خلافکار و زوج تام – سمیر و چپ کردن خلافکار تمام میشود تا آخرین چیزی که در ذهن مخاطب میماند هیجان باشد.
ضمن اینکه در صحنههای تعقیب و گریز هم سمیر و تام از ارتفاعات خفنی روی زمین و ماشین میپرند که آدم معمولی بعد از اصابت به زمین قاعدتا باید بترکد اما به لطف پیمان ابدی و بچههای بدلکار این اتفاق نمیافتد. تمام این جنگولکبازیها باعث شده تا هشدار برای کبرا 11 همچنان بعد از 11سال توسط شبکه ارتیال ساخته شود و تمام 172 قسمت آن چیزی بین 6 تا 8 میلیون آلمانی را پای تلویزیون بکشاند و در 67 کشور مشتری داشته باشد. (این سریال همیشه جزء 3 سریال پربیننده خارجی ما هم هست.) کل ماجراهای مجموعه در یک پاسگاه پلیس اتوبان میگذرد.
2 شخصیت اصلی سمیر گرکان (اردوگان آتالای) و تام کرانیش (نه اشتینک) هستند که دستفرمان توپ و شجاعت غیرعادی دارند و خرشانسند. (در بعضی قسمتها جای تام، یان (کریستین اولیوار) همکار سمیر بود.) رئیسشان انگل هارت (شارلوت شوات) است که وظیفه مالهکشی قانونی روی بزنبزن 2 زیردستش را دارد. آندره (کاترینا ویس) با کامپیوتر اطلاعات خلافکارها را بهدست میآورد و همسر سمیر معرفی شده. (معمولا تصاویر هنگام پخش دچار کشیدگی میشود!)
بونراد و هرزبرگر هم 2 پلیس چاق و لاغر و دست و پا چلفتی هستند که محض خنده و نمکریزی حاضرند (البته نمک از نوع آلمانی که همچین خوشخوراک هم نیست). این جمع 6نفره شخصیتهای ثابت کبرا 11 هستند. بین این جمع اردوگان آتالای 41 ساله با پدری اهل ترکیه و مادری آلمانی پای ثابت همه قسمتهای سریال بوده و شمایل شرقی و تا حدی ایرانیاش احساس همذاتپنداری بیشتری برای ما به بار آورده.
هرچند دوبله فوقالعاده جلالمقامی که انگ سمیر است هم خیلی مؤثر است. بعضی بداههها و مزهپرانیهای مقامی، فضای سرد متداول سریالهای آلمانی را گرمتر میکند. مجموعه کبرا 11 بیشتر از آنکهمثل درک و کاستر متکی به هوش و معماهای پلیسی باشد، بر پایه هیجان، تصادف و شانس جلو میرود و خلافکارها خودشان، خودشان را لو میدهند. در موقع دیدن کبرا 11، ضربان قلبتان بالا میرود ولی فشاری به سلولهای خاکستری مغزتان وارد نمیشود.