نقش مارگو را در فیلم، کیدمن بازی میکند.کیدمن قبل از نمایش عمومی کار تازهاش گفته بود: «اگر میخواهید یک کانون گرم خانوادگی داشته باشید، به دیدن «مارگوت در مراسم عروسی» بروید و سعی کنید جایگاه خودتان را در جمع خانوادگی پیدا کنید.»
در گفتوگوی زیر، این بازیگر استرالیایی تبار درباره مارگوت، هالیوود، استرالیا و فیلم نوجوانانه تازهاش «قطبنمای طلایی» صحبت میکند.
- خواهر مارگوت (با بازی جنیفر جیسونلی) او را به عنوان آدمی توصیف میکند که در زندگی خیلی زیاد تغییر عقیده داد و تلاش کرد تغییراتی هم در زندگی دیگران به وجود بیاورد.
در صحنههای زیادی از فیلم هم شما در حال خوردن قرص هستید. آیا مارگوت از نظر احساسی ناتوان است یا این که باید او را آدمی نامتعادل بدانیم؟
احساس میکنم او در آستانه یک درهم ریختگی عصبی است. کاملا مشخص است که او بحران دارد و به همین دلیل است که دست به کارهایی ویژه میزند. او میخواهد خودش را با شرایط هماهنگ کند و کارهایی که انجام میدهد باعث میشوند تا وضعیت تبدیل به چیزی غیرقابل تحمل شود.
چند سال پیش فیلمی بازی کردم به نام «مردن برای... »، که مضمونی جدی و سیاه داشت، اما این مضمون به زبانی شوخ مطرح شده بود. باک هنری نویسنده فیلمنامه این فیلم هم خیلی خوب، تعادل بین سیاهی و شوخ طبعی را حفظ کرده بود و نوآ هم خیلی شبیه او کار کرده است. فکر میکنم هر دوی آنها نویسندگان بزرگی هستند.
- سر صحنه فیلمبرداری بداهه هم کار کردید؟
آنچه را که نوآ در فیلمنامهاش نوشته بود فیلمبرداری میکردیم. شما وقتی با کارگردان– فیلمنامهنویسی کار میکنید که کارش را خیلی خوب بلد است، خیالتان کاملا راحت است. او هنر کار را میداند و با جنبههای مختلف آن آشناست.
نوآ آدمی متفکر است که دانستههایش را در قالب نوشتههایش به شکلی زیبا ارائه میکند.
همه چیز را لایهلایه کار میکند و در زیر هر لایه یک لایه تازه از حرفها و نکات تازه است. به همین دلیل وقتی نوبت فیلمبرداری میرسد، فیلمنامه به قدری کامل و دقیق است که دیگر نیازی به دوبارهنویسی صحنهها یا کم و زیاد کردن آن نیست.
از همینرو، دیگر کسی به بداههسازی احتیاج ندارد. البته در طول فیلمبرداری، ما یک صحنه را به کل فیلمنامه اضافه کردیم. در این صحنه من و جنیفر قبل از خواب با هم کمی حرف میزنیم.
نوآ بدون این که ما متوجه باشیم، در نوع ارتباط متقابل من و جنیفر در پشت صحنه دقت کرده بود و این صحنه را بعدا به کل فیلم اضافه کرد. او عقیده داشت این صحنه رابطه خواهری ما را خیلی بهتر به نمایش میگذارد و خیلی خوشحالم که این صحنه به فیلم اضافه شد.
- آیا میخواهید چنین نتیجهای را در رابطه با مارگوت بگیرید که مثلا او بالاخره دوست داشتنی به نظر برسد و یا این که حداقل به نوعی رهایی برسد؟
به نظرم این سادهترین روش برای نگاه کردن به فیلمسازی است. مردم همیشه انتظار دارند هنگام تماشای یک فیلم با یک آغاز، یک اوج و یک پایان روبه رو شوند.
اما خود زندگی هیچ وقت به شما پایانی را پیشکش نمیکند. همه ما به دنیا آمده و میمیریم و در بین این2، اتفاقات و حوادث متعددی رخ میدهد. در حقیقت این وسط هر جور اتفاقی میتواند بیفتد.
پس میبینیم که در زندگی همیشه با یک شروع، میانه و پایان سر وکار نداریم و اینطوری نیست که یک خط مستقیم را بگیریم و برویم تا به هدف برسیم.
به همین جهت است که میگویم «مارگوت در مراسم عروسی» با آن پایان همیشگی اکثریت فیلمهای سینمایی سر و کار ندارد. آنچه فیلم با آن روبه روست یک آغاز احتمالی است و نه هیچ چیز دیگر.
- مطمئن هستم که در زندگی واقعی هیچ شباهتی به کاراکتر مارگوت ندارید، اما کلید راهیابی به درونیات این شخصیت را چگونه پیدا کردید؟
نوآ خیلی خوب میدانست چه چیزی نوشته است و کاراکترهای قصهاش از یک شخصیتپردازی قوی برخوردارند.
به همین دلیل وقتی فیلمنامه را خواندم، دیگر هیچ مشکلی با کاراکتر مارگوت نداشتم. از طرف دیگر همکار شدن دوباره با آن روث هم از امتیازات کار بود. با او قبل از این در «ساعتها» و «کوهستانسرد» کار کرده بودم.
روث یکی از بهترین طراحان لباس جهان است و با من خیلی خوب کار میکند. نوع لباسها و پوششهایی که او پیدا میکند، کمک خیلی خوبی است تا به مدد آنها بتوانم بهتر و بهتر در قالب کاراکترها رخنه کنم و شاهد تغییرات تدریجی در درونم باشم.
وقتی لباسهای طراحی شده توسط او را به تن کردم، خودم را به مارگوت نزدیکتر احساس کردم. از آنجا که مارگوت یک نیویورکی است، با یک مشاور روانی اهل این شهر هم چند گفتوگو داشتم.
- کلاه قرمزی که در پوستر فیلم به سر دارید هم انتخاب آنروث است؟
بله، آن کلاه را او پیدا کرد. وقتی آن را سر من گذاشت، گفت: «عالیه»! همیشه دوست داشتهام با همکاران قدیمیام کا رکنم، این طوری راحتتر هستم.
هماکنون مشغول بازی در فیلمی در استرالیا به کارگردانی بازلوهرمن هستم که چند سال قبل با او «مولنروژ» را کار کردم. بسیاری از همکارانم همان کسانی هستند که از نوجوانی با آنها کار کردهام. آنها را از 16 سالگی میشناسم. این مسئله کمک میکند تا جلوی دوربین راحتتر ظاهر شوم.
- کار با جنیفر جیسونلی چگونه بود؟ به ویژه آن که باید نقش خواهرانی را بازی میکردید که رابطهای تنگاتنگ با هم دارید.
من و جنیفر کارهای زیادی با هم داشتهایم و همیشه مشتاق همکاری مجدد بودهایم. نسبت به آنچه انجام میدهیم هم حساس هستیم.
هنگام تمرینات قبل از شروع فیلمبرداری ما فقط 2 هفته وقت داشتیم. به همین دلیل با صداقت تمام با یکدیگر برخورد کردیم و رازها و خواستهای درونیمان را برای هم بازگو کردیم. کار کردن با کسی که تو را درک میکند لذتبخش و دوست داشتنی است.
این مسئله باعث میشود از ته دل کار کنی و بهترین کار خود را ارائه بدهی. بده و بستانی که در این ارتباط صورت میگیرد خیلی خوب است. میدانید، به ندرت پیش میآید که در فیلمی 2 کاراکتر زن نسبت به یکدیگر یک چنین تعهدی داشته باشند. تماشای بازی جنیفر سر صحنه خیلی جالب و جذاب بود.
او بازیگر بسیار مستعدی است و کارگردان فیلم نقش خیلی خوبی برایش نوشته بود. نوآ همسر او است و هنگام فیلمبرداری خیلی به او کمک کرد. احساس میکنم آنها در آینده با یکدیگر فیلمهای فوقالعادهای کار کنند. این 2 مرا به یاد جان کاساویتس و جینارولندز و فیلمهایشان میاندازند.
- تا به امروز با تعدادی از بهترین فیلمسازان کار کردهاید. آیا کارگردانی وجود دارد که هنوز با او همکاری نکردهاید و دوست داشته باشید در فیلمی از وی بازی کنید؟ و آیا فکر میکنید «بانویی از شانگهای» به کارگردانی وونگ کاروای بالاخره جلوی دوربین میرود یا خیر؟
میدانید، هیچ تمایلی ندارم که برای یکسال در یک کشور خارجی زندگی و کار کنم. من تازه ازدواج کردهام و باید به امور خانهام هم برسم. در حال حاضر برای خودم و زندگیام تصمیم پسندیدهای نیست که چنین کاری کنم.
برای همین، تکلیف «بانویی از شانگهای» فعلاً معلوم نیست. در مورد فیلمسازان هم باید بگویم همیشه در جستوجوی کار با کارگردانی هستم که صدایی رسا داشته باشد و بخواهد با آن، حرف خوب و مقبولی را بزند.
در همین حال، خیلی دوست دارم با استاد اسکورسیزی کار کنم و دلم میخواهد او فیلمی بسازد که قصهاش درباره یک زن باشد. این خواهش من از او است که بارها تکرار شده است.
خیلی دوست دارم چنین فیلمی را از او ببینم، حتی اگر بازیگرش نباشم. همکاری با استیون اسپیلبرگ را هم خیلی دوست دارم. او از دوستان قدیمی خانوادگیام است و طبیعی است انتظار داشته باشم فیلمی را با من کار کند. کار کردن در سطح بینالمللی را هم دوست دارم.
اگر وونگ کاروای بتواند کمی از وطنش فاصله بگیرد و فیلمش را در نقطه دیگری فیلمبرداری کند، میتوانیم «بانویی از شانگهای»را جلوی دوربین ببریم. خیلی مایلم دوباره به حال و هوای «داگویل» برگردم.
- به عنوان بازیگری درجه یک، در رابطه با فشار گیشه نمایش و میزان موفقیت مالی فیلمها چه فکر میکنید؟ در ضمن کار کردن دوباره در استرالیا و با باز لوهرمن چگونه است؟
به عنوان یک بازیگر زن خیلی خوب است که دستمزد خوبی برای کارهایم میگیرم. برای فیلمی مثل «مارگوت در مراسم عروسی» به دنبال دریافت دستمزد نیستم. در کنار فیلمهای پر سر و صدا، کار کردن در آثار مستقل را هم دوست دارم. از این که دوباره در استرالیا هستم، احساس خوشحالی میکنم.
به فیلم لوهرمن امید خیلی زیادی دارم. فیلم کیفیتی جادویی دارد و عمیقاً رومانتیک است. زمانی که وارد استرالیا شدم به خودم گفتم باید تلاش کنم تا کاری ویژه و غیرمعمول انجام دهم.
- کارکردن در «قطب نمای طلایی» چطور بود؟
زمانی که در مدرسه درام درس میخواندم کلاس پانتومیم هم داشتیم. در آنجا بدون این که حرف بزنیم باید حرفهایمان را با حرکات دست و بدن انجام میدادیم، اما حالا هنر جلوههای ویژه و پرده سبز کارها را خیلی راحتتر کرده است.
«قطب نمای طلایی» اولین فیلم من است که حال و هوایی ماجراجویانه و فانتزی دارد و از جلوههای ویژه بهره زیادی گرفته است. بازی در آن تجربه خوب و ارزندهای بود.
movieweb.com
نوامبر 2007