روزنامه شرق نوشت: سؤالات اصلی را که پرسیده بودم، باز هم با همان حوصله میگوید، خب چه سؤالات دیگری باقی مانده؟ و من اجازه پیدا کردم بیشتر از روابط خصوصی و خانوادگی جنتیها از علی جنتی سؤال کنم. در این بخش از گفتوگو، ادامه سؤالاتم از آستان قدس را پی گرفتم و اینکه جنتی به نقل از مردم مشهد میگفت آنها معتقدند اگر امام رضا بود، با این مردم محروم و مستضعف چه کار میکرد؟ جنتی از نزدیکی دیدگاهش به علی لاریجانی و عطاالله مهاجرانی در زمان حضورش در وزارت فرهنگ و ارشاد دهه ٧٠ سخن گفت.
بخشهايي از اين مصاحبه را در ادامه بخوانيد:
*(از سال ۷۱ در معاونت امور بینالملل. در دوره کدام وزرا کار کردید؟)دوره آقایان لاریجانی، میرسلیم و مهاجرانی.
*(دیدگاه شما به کدامیک از وزرایی که نام بردید، نزدیکتر بود؟)به آقای لاریجانی و آقای مهاجرانی.
*بعد از انقلاب در کشور دو نظر وجود داشته است؛ یک نظر این است که ما باید فضا را برای فعالیتهای فرهنگی باز کنیم؛ برای چاپ کتاب، ساخت فیلم، اجرای نمایشها و تئاترها و برگزاری کنسرتها البته در چارچوب قانون. یک نظر هم این است که چون ما مدعی حکومت اسلامی هستیم و قدرت هم به دست ماست، باید آنچه را بهعنوان ارزشهای اسلامی تشخیص میدهیم، حاکم کنیم که در برخی موارد، ارزشهای اسلامی در واقع با سلیقه افراد تعیین میشود و نه بر اساس آنچه در قانون آمده است. در دوره آقای مهاجرانی، فضا برای طرح این مسائل باز شد. آقای لاریجانی هم دیدگاه باز و روشنی داشتند؛ ولی دوره آقای میرسلیم اینطور نبود.
*من با آقای خاتمی رفاقت دیرینه دارم. هنوز هم هرازچندگاهی ایشان را ملاقات میکنم. من در دهه ٤٠ با ایشان آشنا شدم. ایشان در دانشگاه اصفهان درس میخواندند و در کنار تحصیلات دانشگاهی، دروس حوزوی هم میخواندند. ایشان یکی از دروس فقهی خود را نزد پدربزرگ من در مدرسه چهارباغ اصفهان گذراندند. از آن زمان من با ایشان آشنا شدم و ارادت پیدا کردم که تا امروز ادامه پیدا کرده است.
*(قرائتی هست که اعتدال و توسعه را بال راست آقای هاشمی میدانست و کارگزاران را بال چپ، این قرائت را قبول دارید؟)حزب اعتدال و توسعه در مجموع پایهگذاری خیلی خوبی داشت؛ ما و جمعی از دوستان به این نتیجه رسیده بودیم که نه تفکر اصولگرایان و نه تفکر برخی از اصلاحطلبان که آن زمان خیلی افراطی عمل میکردند بهنحویکه مرتب به آقای هاشمی توهین میکردند و علیه او مینوشتند نمیتواند ما را قانع کند؛ بنابراین با راهنمایی آیتالله هاشمیرفسنجانی حزب اعتدال و توسعه را تأسیس کردیم. در آن زمان ۳۰ نفر عضو شورای مرکزی بودند که همگی عناصر باتجربه و کارآمد بودند. ما از مرحوم دکتر حسن حبیبی نیز در زمینه آگاهیهای سیاسی خیلی بهره بردیم، ایشان بخش عظیمی از تجربیات سیاسی خود را به حزب منتقل کرد. افراد دیگر نیز مثل آقای دکتر روحانی تجربیاتشان را منتقل میکردند. کار به نحو مطلوبی پیش میرفت تا سال ۸۴ که آقای احمدینژاد آمد و تصمیم داشت حزب را منحل کند. شاید دلیلش حضور آقای دکتر نوبخت، دبیر کل حزب، در مناظرههای تلویزیونی انتخابات ٨٤ بود که خیلی تند علیه ایشان صحبت کرد و خب این حرفها در ذهن آقای احمدینژاد مانده بود و میخواست حزب را محدود یا منحل کند، بنابراین تصمیم گرفته شد بهاصطلاح فتیله حزب را پایین بکشیم. البته عناصر فرصتطلبی هم در حزب وجود داشتند که یکمرتبه به سمت آقای احمدینژاد سوق پیدا کردند، در آن هشت سال جلسات حزب بهطور سالانه تشکیل میشد و اعضای حزب از سراسر کشور میآمدند. ما هم در تهران جلساتی را هر چندوقت یکبار برگزار میکردیم تا اینکه در سال ۹۱ تصمیم گرفته شد حزب را فعال کنیم.
ستاد آقای روحانی را در سال ٩٢ بیشتر عناصر اصلی حزب اعتدال و توسعه تشکیل دادند. در سه، چهار سال گذشته کموبیش حزب رونق گرفت، اما بهدلیل حضور عناصر پیشکسوت حزب در دولت، وقت کمتری صرف فعالیت حزب میکردند. حزب مجدد در آستانه سال ۹۶ فعال شد و به نظر من در انتخابات ریاستجمهوری، حزب اعتدال و توسعه فعالترین تشکیلات سیاسی بود.
*( سال ۸۴ وارد ستادهای آقای هاشمی میشوید، اما بعد شما بهعنوان معاون سیاسی وزارت کشور توسط آقای پورمحمدی معرفی میشوید. ابایی از کارکردن در دولت احمدینژاد نداشتید؟) خیر، برای اینکه برای من اصل نظام مطرح بود. با اینکه آقای احمدینژاد را اصلا قبول نداشتم و رقیب آقای هاشمی بود، ولی چون آقای پورمحمدی که از دوستان قدیمی دوران تحصیل من بود از من خواست کمک کنم، من پذیرفتم. ایشان هم با آقای احمدینژاد هماهنگ کرده بود. احمدینژاد، بهطور نسبی من را میشناخت، ولی وقتی حکم من را صادر کردند و جلسه معارفه برگزار شد، بعدها شنیدم که آقای احمدینژاد از همان موقع به آقای پورمحمدی فشار آورده بود که باید او را تغییر دهید. به ایشان گفته بودند کسی معاون سیاسی وزارت کشور شده که در ستاد آقای هاشمی بوده است! از همان زمان فشار آوردند که من را بردارند. آقای پورمحمدی هم مقاومت میکرد و به احمدینژاد گفته بود من با موافقت شما او را منصوب کردم و با آبروی افراد بازی نمیکنم و ایشان باید حضورش ادامه پیدا کند! بنابراین ایشان تا یک سال مقاومت کرد.
*با حمایتهایی که از آقای احمدینژاد میشد وزیر نمیخواست مخالفت کند. آقای احمدینژاد در انتصاب معاونان سیاسی استانداریها و حتی فرمانداریها هم دخالت میکرد. او عموما عناصری را که در سراسر کشور در ستاد ایشان بودند یا ادعا میکردند در ستاد ایشان بودهاند، در پستهایی منصوب میکرد.
درنهایت من استعفا دادم. چون تا هفت، هشت ماه از بحثهای ایشان با آقای احمدینژاد خبر نداشتم. بعدا بعضی از رسانهها نوشتند که پورمحمدی بهخاطر فلانی تحت فشار است. من به ایشان گفتم که من آمدهام به شما کمک کنم، الان کمک من این است که استعفا بدهم و شما را از زیر فشار خارج کنم. ایشان نهایتا استعفای من را پذیرفت ولی به آقای احمدینژاد گفت من در صورتی موافقت میکنم که ایشان بتواند پست دیگری بگیرد. آقای احمدینژاد نهایتا پذیرفت که من برای بار دوم بهعنوان سفیر به کویت بروم.
*( نظر آیتالله جنتی درباره احمدینژاد چه بود؟)قبل از انتخابات بسیاری به آقای احمدینژاد توصیه کردند شما کاندیدا نشوید ازجمله پدر من که دو جلسه با ایشان صحبت کرده بودند و آقای احمدینژاد را ترغیب کردند که نامزد نشود چون افراد دیگری بودند که مناسب احراز این پست بودند. ولی نپذیرفت. بعد از انتخاب او بهعنوان رئیسجمهوری و پذیرفتن آن از سوی مقام معظم رهبری، پدرم بهطور جدی از آقای احمدینژاد حمایت میکرد. این حمایتها ادامه داشت تا زمانی که احمدینژاد خانهنشینی کرد و پدرم جلسه دو، سهساعتهای با احمدینژاد داشت که ایشان را قانع کند به محل کار خود بازگردد ولی احمدینژاد قانع نشد و حرفهایی زد که نگاه ایشان کاملا عوض شد.
رفاقت من با آقاي روحاني از سال ۴۳ شروع شد؛ یعنی ۵۳ سال قبل. در مقاطع مختلفی هم با هم همکار بودیم؛ در شورای سرپرستی صداوسیما، دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی و مرکز تحقیقات استراتژیک، از نزدیک با ایشان کار کردهام. ایشان کاملا من را میشناسند و دیدگاههای من را قبول دارند. من هم دیدگاههای ایشان را قبول دارم. بههرحال درباره استعفا از وزارت ارشاد با آقای دکتر روحانی مشکلی نداشتم.
*آقای دکتر روحانی کلا تحت تأثیر قرار نمیگیرند؛ ولی به اشخاصی که شما اشاره کردید، خیلی اعتماد دارند. طبیعتا با این چهرهها بیشتر از همه مشورت کردهاند. آقای روحانی پیشنهادهای همه گروهها را برای کابینه گرفتند. از آقای دکتر جهانگیری تا فراکسیونهای مجلس و حتی افراد عادی که پیشنهادهایی داشتند. خودشان بعضیها را میشناختند یا قبول میکردند یا رد میکردند. درباره بعضی از گزینهها مشورت میگرفتند. دو، سه نفری که شما نام بردید، جزء کسانی بودند که با آنها مشورت میکردند.
*(در بحث انتصابات کابینه گفتید که آقای روحانی به دکتر واعظی و دکتر نوبخت و آقای نهاوندیان خیلی اعتماد دارد... . آیا به آنها گفتید که چرا در این دوره تا این اندازه محل اثرگذاری واقع شدهاید؟)اتفاقی که نیفتاده است! این چهرهها در زمان غربت آقای روحانی، با ایشان کار کردند. آقای دکتر نوبخت معاونت امور اقتصادی و آقای دکتر واعظی معاونت سیاست خارجی را در مرکز تحقیقات برعهده داشتند. آقای دکتر روحانی با اینها از نزدیک کار کرده است و این اعتماد در طول زمان به وجود آمده است.
* ممکن است ایشان ملاحظاتی داشته باشند که من در کابینه نباشم؛ ولی با من هم اگر خصوصی جلسهای داشته باشند، شاید مورد مشورت قرار گیرم.
*(چرا مهرهچینیهای اصلی را این دو نفر انجام دادند؟ )
خیر، این دو نفر مهرهچینی نکردهاند. گروههای مختلف افرادی را معرفی میکردند برای یک وزارتخانه، آقای دکتر روحانی که بهتنهایی نمیتوانست درباره افراد تحقیق کند. این مسئله را باید واگذار میکرد به عدهای که بتوانند این تحقیقات را انجام دهند. این چهرهها تصمیمگیر نبودند، اما ممکن است در تصمیمسازی مؤثر باشند.
*(آقای جنتی، پدر شما عضو شورای نگهبان شدند و بعد هم دبیری آن را بر عهده گرفتند. از یک مقطعی به بعد اتفاقاتی میافتد که خیلیها خودآگاه و ناخودآگاه مرجع آن را پدر شما میدانند؛ مثل ردصلاحیتها از مجلس چهارم به اینسو. کسانی که در این سالها ردصلاحیت میشدند آیا به شما مراجعه میکردند تا این موارد حلوفصل شود؟ )
بهکرات! در طول سه دهه گذشته افرادی که ردصلاحیت میشدند به من مراجعه میکردند و من هم گاهی مسائل را منتقل میکردم یا برای آنان درخواست ملاقات میکردم.
*روندی که در شورای نگهبان وجود دارد این احساس را به وجود آورده که گرایشهای سیاسی اعضا در تأیید و ردصلاحیتها دخالت دارد. شورای نگهبان در انتخابات حکم داور را دارد و داور باید کاملا بیطرف باشد، نمیتواند یکطرفه عمل کند. وقتی یک یا دو عضو شورای نگهبان رسما و صریحا از یک کاندیدا حمایت میکنند؛ این خلاف رویه داوری است که انتظار میرود شورای نگهبان داشته باشد. در همین انتخابات اخیر ریاستجمهوری دو نفر از اعضای محترم شورای نگهبان در قم رسما با آقای رئیسی بیعت کردند. خب، یکوقت رأی مخفی میدهند اشکالی ندارد به هر کسی تشخیص میدهند رأی بدهند، اما اینکه بهطور رسمی از یک کاندیدا حمایت کنند، خلاف رویهای است که از شورای نگهبان بهعنوان یک داور انتظار میرود.
*مجموعه خانواده ما؛ یعنی من بههمراه فرزندان، نوهها و همسرانشان، تا یکسالونیم قبل که مادرم در قید حیات بودند، هر هفته به منزل پدر سر میزدیم. بعد از فوت مادرم، فاصله رفتوآمدهای ما بیشتر شد. به دلیل اینکه پدر یک هفتهدرمیان به قم میروند، بهویژه بعد از انتخاب ایشان بهعنوان رئیس مجلس خبرگان بیشتر به قم سر میزنند بنابراین ما هم هر دو هفته یکبار به ایشان سر میزنیم. برادرم، محمد که در تهران هست، بیش از من به پدر سر میزند.
*( پدر در تهران کجا زندگی میکنند؟)از ابتدا که ایشان به تهران آمدند و عضو شورای نگهبان شدند، در منزلی کنار ساختمان شورای نگهبان اسکان پیدا کردند. در اوایل دهه ٦٠ چندسالی با مرحوم آیتالله خزعلی بهطور مشترک آنجا زندگی میکردند. بعدا مرحوم خزعلی منزل دیگری تهیه کردند، اما پدر از آن زمان همانجا سکونت دارند.
*( بعد از فوت مادر، حاجآقا تنها زندگی میکنند؟ )
خیر، ازدواج کردهاند. چون سن ایشان بالاست و نیاز به مراقبت دارند. بعد از فوت والده، من یا برادرم باید شبها در کنار ایشان میماندیم یا ایشان را به منزل خودمان دعوت میکردیم که شبها تنها نباشند و امکان مراقبت از ایشان فراهم شود. این وضعیت نمیتوانست ادامه پیدا کند. باید فردی دائما از ایشان مراقبت میکرد. از این منظر معتقدم کار درستی انجام دادند.
*بیشتر بحثهای ما خانوادگی است. در دوره آقای احمدینژاد، خیلی بحث سیاسی داشتیم و همیشه هم در دو جبهه بودیم. بعد از آن، من دیگر بحث نمیکنم، چون ممکن است به جدال بینجامد و احترام ایشان خدشهدار شود. بههمیندلیل بیشتر به مباحث خانوادگی میپردازیم.
نظر شما