شانی هرمزی کارشناس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«آجرچینی جدید آمریکا در برجام »نوشت:
۲۳ مهر زمانی است که طبق قانون وضعشده در کنگره آمریکا، رئیسجمهور ملزم است پایبندی ایران به برجام را تأیید کند یا نکند. ترامپ تاکنون دو بار پایبندی ایران به برجام را از سر اضطرار و نه انتخاب، تأیید کرده و اینبار مصمم است یا دستکم اینطور وانمود میکند که برخلاف دورههای پیشین، قصد دارد رأی به پایبندنبودن بدهد؛ امری که میتواند سرنوشت برجام را با ابهامات و پیچیدگیهای جدیدی روبهرو کند. ترامپ در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل هم چیزی در حمله به برجام کم نگذاشت و آن را مایه شرم آمریکا دانست. هرچند نیکی هیلی، نماینده آمریکا در سازمان ملل، اینطور توضیح داد که سخنان ضدبرجام ترامپ، لزوما به معنای اعلام آمادگی آمریکا برای خروج نیست و نشاندهنده ناخرسندی ترامپ از برجام است؛ اما سؤال اصلی آن است که چرا با وجود آنکه اولین ناقض برجام در معرض بیشترین انتقادات قرار خواهد گرفت، دولت ترامپ آهنگ خروج از این توافق را میزند؟ واقعیت آن است که دولت ترامپ با وجود تمام انتقادات وارده درباره ناپختگی در سیاست خارجی، به خطرات نقض برجام آگاه است. بنابراین درصدد است تا بهجای «خروج آشکار» از برجام، زمینه تغییر جهت پیکان اتهام به سمت ایران را فراهم کند. یکی از سیاستهای در پیش گرفتهشده در این چارچوب، زمینهسازی برای ارائه تعریف دیگری از مفهوم «پایبندی» است که بهتازگی از سوی نیکی هیلی در جریان یک سخنرانی چارچوب کلی آن ترسیم شد.
او چندی پیش در مؤسسه آمریکن اینرپرایز، یکی از منسجمترین (نه واقعیترین) دیدگاههای دولت ترامپ در قبال برجام را ارائه داد. درحالیکه یکی از مهمترین ایرادات به دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی، فقدان استراتژی و انسجام است، سخنرانی هیلی به طرز خطرناکی دقیق و منسجم تنظیم شده بود. استفاده او از اتهامات نادرست برای ارائه مفهوم جدیدی از پایبندی به برجام و سپس استفاده از مفهومسازی جدید (جعلی) برای متهمکردن ایران به پایبندنبودن در ساختاری معنادار طرحریزی شده بود. برای شناسایی حرکتهای بعدی دولت ترامپ در زمینه برجام، لازم است فهم دقیقی از آجرچینی جدید آمریکا داشت؛ چراکه همانطور که آقای روحانی در جریان کنفرانس خبری خود در نیویورک اعلام کردند، اگر حتی یک آجر از ساختمان برجام جابهجا شود، چیزی از آن باقی نخواهد ماند.
مرجع نهایی برای تأیید پایبندی ایران به مفاد برجام، آژانس بینالمللی اتمی است که تاکنون پایبندی ایران را تأیید کرده است؛ اما آمریکا این نوع از «پایبندی» را صرفا تکنیکی و در نتیجه ناقص میداند. بر اساس مفهومبندی جدید آمریکا، «پایبندی» به برجام یک مفهوم ساده و صرفا تکنیکی و فنی نیست؛ بلکه سه محور اصلی دارد؛ برجام، قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل و در نهایت قانونی که برای نظارت بر برجام به تصویب کنگره آمریکا رسیده است و بر اساس آن، رئیسجمهور آمریکا ملزم است هر ۹۰ روز یک بار، تأیید کند که نخست ایران مفاد برجام را نقض نکرده است، دوم تعلیق تحریمها مناسب و متناسب با رفتار ایران است و سوم آنکه تعلیق تحریمها در راستای منافع امنیت ملی آمریکاست. آمریکا سپس در بدعتی جدید، اینطور عنوان میکند که «پایبندی » ایران نهتنها باید از سه منظر یادشده بررسی شود؛ بلکه باید در مجموع در چارچوب ماهیت و تاریخچه عملکرد حکومت ایران بررسی شود. حال سؤال آن است که چرا دولت ترامپ سعی دارد ماهیت حکومت ایران و عملکرد آن را از زمان وقوع انقلاب اسلامی به برجام گره بزند؟ واقعیت آن است که تأیید پایبندی ایران به برجام از سوی آژانس بینالمللی اتمی، منجر به ارتقای موقعیت بینالمللی ایران و بازنمایی تصویر بازیگری متعهد و مسئول از ایران شده است؛ امری که کار را برای آمریکا در برهمزدن برجام به هزینه ایران، مشکل کرده است. بنابراین دولت ترامپ درصدد است تا بازیگران بینالمللی را مجاب کند که حتی اگر ایران تاکنون به برجام پایبند بوده است، نمیتوان و نباید به تداوم این رفتار امیدوار بود؛ چراکه ماهیت حکومت ایران به گفته دولت آمریکا، در تضاد بنیادین با قوانین بینالملل و نظم مسلط جهانی است. به بیان دیگر، دولت ترامپ بر آن است تا دوگانه احترام به «قوانین بینالملل» و پایبندی به «معاهدات بینالملل» را در کنار هم آورد و چنین استدلال کند که احترام به قوانین بینالمللی پیششرط پایبندی به معاهدات بینالمللی است و رژیمی که به قوانین بینالمللی احترام نمیگذارد (مثلا با اشغال سفارت و گروگانگیری)، باید نسبت به پایبندی آن به معاهدات بینالمللی نیز تردید کرد. این سیاست آمریکا در بدبینکردن نگاه بازیگران بینالمللی به ایران و آینده پایبندی آن به برجام، اگرچه با زیرکی طراحی شده است؛ اما از مشکلی بزرگ رنج میبرد؛ این مشکل همان جابهجایی تقدم و تأخر در بیان «نیت» و «سیاست» است. در واقع ترامپ ابتدا اعلام کرد قصد و نیت اعلام تأییدنکردن پایبندی را دارد و سپس از اعضای کابینه و مشاورانش خواست زمینه اعلام پایبندنبودن را فراهم کنند. این نیت و سپس سیاست، نه از دید رسانهها و نه متحدان اروپایی آمریکا مخفی نمانده است.
بنابراین دستکم در کوتاهمدت، زمینهچینیها و سیاستگذاریهایی از این دست، توان مجابکردن مخاطبان مؤثر را نخواهد داشت. شاید از همین رو باشد که بعد از حمله مجدد ترامپ به برجام در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل، تعدادی از دموکراتهای کنگره در نامهای به برخی از مقامات دولتی خاطرنشان کردند تأییدنکردن پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ در ۲۳ مهر، مستلزم ارائه مدارک و شواهدی به کنگره است و نمایندگان تاکنون چیزی دراینباره دریافت نکردهاند. این نمایندگان از دولت میخواهند که در صورت وجود مدرکی دال بر پایبندنبودن ایران، آن را تا ۱۴ مهر به کنگره ارائه دهد یا در کمیته مربوطه سنا برای ادای توضیحات حضور یابد. در نهایت اقدام احتمالی ترامپ برای تأییدنکردن در ۲۳ مهر، هم با مخالفتهای داخلی و هم بینالمللی مواجه است؛ اما آنچه حائز اهمیت است، آن است که ویژگیهای شخصیتی و فردی ترامپ چنان است که به همان اندازه که احتمال دارد سر حرف و وعدهاش بماند، به همان میزان نیز احتمال دارد که بهراحتی از آن برگردد. برجستهبودن این ویژگی فردی، این پیام را به همه بازیگران ازجمله ایران میدهد که باید برای تمام سناریوهای ممکن برنامه داشته باشند.
- برگزاري آرام حج نشانه چيست؟
روزنامهاعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
اوضاع منطقه خاورميانه را چگونه ميتوان توصيف و تحليل كرد؟ بهترين صفتي كه براي آن ميتوان به كار برد چيست؟ منطقهاي بهشدت ناپايدار و آبستن حوادث جديد. خاورميانه به چند علت ناپايدار است. اين ناپايداري ريشه در گذشته دارد ولي حوادث ١١ سپتامبر و سپس حضور امريكاييها در منطقه موجب شد كه اين گنداب سياسي از حالت ركود بيرون آيد و بوي بسيار نامطبوع آن كل منطقه را تحت تاثير قرار دهد. تاسيس دولتهاي ساختگي پس از فروپاشي امپراتوري عثماني، شكلگيري دولت اسراييل و نيز وجود منابع سرشار نفتي سه عاملي بود كه موجب شدند، حكومتهاي سركوبگر و بستهاي در كنار جنگهاي متعدد، توسعه بهشدت نامتوازن و دخالتهاي خارجي، مانع از روند رو به رشد منطقه شود. اين وضع بالقوه نابسامان منطقه با حمله ايالات متحد و همپيمانانش به عراق، موجب شد كه شيرازه نظم پوشالي منطقه از هم گسيخته شود و قدرتهاي اصلي منطقه نيز دچار تغيير جايگاه شدند. براي نمونه اگر در گذشته مصر حرف اول را در جهان عرب ميزد، اكنون عربستان در اين مقام است. سوريه نهتنها ديگر قدرتي ندارد كه محل جولان قدرتهاي منطقهاي شده است. تركيه با تغيير نگاه خود به منطقه در مقايسه با گذشته به بازيگر مهمتري تبديل شده است. اسراييل كماكان نقش پيشين خود را ايفا ميكند و قدرتهاي خارج از كنترل نيز در منطقه به وفور يافت ميشوند. از ليبي گرفته تا افغانستان و پاكستان و از تركيه تا يمن، اين قدرتها در حال فعاليت هستند و تروريسم بخشي از فعاليتهاي آنان است. اين ناپايداري موجب شد كه برخي كشورها بيگدار به آب بزنند و به گمان اينكه براي يك جهش تاريخي فرصت بينظيري پيدا كردهاند، به يكباره خود را در كل منطقه پهن كردند. در حالي كه امكان جمع و جور كردن اوضاع را نداشتند. تركها در يك مقطعي چنين كردند و نتيجه منفي آن را در مصر و سپس سوريه ديدند و حتي نزديك بود با يك كودتا آنكارا و استانبول را نيز از دست بدهند و اكنون نيز حتي نگران وضعيت آينده امنيت خود در استقلال يا خودمختاري بيشتر اقليم كردستان هستند. عربستان نيز به گونه بدتري سياست توسعهطلبانه را در پيش گرفت. تا حد ممكن در عراق و در سوريه و در ليبي و مصر و از همه بدتر در يمن مداخله كرد و در اين اواخر به متحدان سنتي و همسايگان كوچك خود نيز رحم نكرد و به نوعي با آنان نيز وارد تنش شد. عربستان در اين مسير راه تنش با ايران را نيز در پيش گرفته است و رفتار نابخردانهاي كه در حمله به سفارت عربستان از سوي تندروهاي اصولگرا پيش آمده بود را مستمسك قطع روابط و تقابل با ايران كرد و با فاجعهاي كه براي حجاج ايراني رخ داد اين تنش تشديد شد و با آمدن ترامپ اميدوار بودند يك حامي قدرتمند پيدا كنند و لذا درِ كيسه سعودي را به روي ترامپ باز كردند ولي هيچ كدام از اينها كفايت نكرد و عربستان موفقيتي را به دست نياورد. نه در يمن، نه در سوريه و اكنون نه در عراق. يا شكست خوردهاند يا كارشان به بنبست رسيده است، و ديگر اميد چنداني هم به ترامپ ندارند و رقص شمشير با ترامپ نيز كمكي به آنان نكرده است.
اكنون اتفاق مهمي رخ داده است كه بايد تعبير و تفسير آن را روشن كرد. سفر حج در سال جاري به گونهاي بود كه بنا به برداشت آگاهان؛ كممشكلترين سفر حج براي ايرانيان بوده و ماموران سعودي در برخورد با ايرانيان با ملاحظه كامل رفتار ميكردند و حتي امام جمعه آنان نيز در خطبههاي نماز جمعه در هنگام حج مواضع معتدل و مسالمتآميزي داشته و از ايران نيز نام برده و نگاه تكفيري را رد كرده است. سعوديها متوجه شدهاند كه نهتنها سياست خارجي آنان مناسب با واقعيات جاري نيست بلكه سياست فرهنگي آنان موجب تربيت نيروهاي تندرويي شده كه در نهايت ممكن است گريبان خودشان را بگيرد. مراسم حج امسال نشان داد كه دولت عربستان اگر بخواهد، قادر است كه حج را به درستي و با آرامش نسبي برگزار كند، و اگر در يك سال اين آرامش دچار خدشه ميشود، حتما به نوعي مرتبط با سياستهاي رسمي دولت سعودي است.
اكنون رفتار عربستان در حج را چگونه بايد تفسير كرد؟ يك حالت اين است كه اين رفتار را صرفا به مساله حج مربوط بدانيم و آن را نمادي از تغيير سياست عربستان در برابر ايران ندانست. يك احتمال هم اين است كه اين رفتار پيام روشني از سوي عربستان است كه از پي بهبود روابط يا حداقل كاهش تنش ميان دو طرف است. از آنجا كه ايران درصدد تشديد اين بحران نيست و ثبات و آرامش منطقه را به نفع خود ميداند و بيثباتي را هدف بيگانگان و اسراييل ميداند، لذا عقل سليم اقتضا ميكند كه حالت دوم را مبناي تعامل جديد با عربستان قرار داد و اگر رفتار عربستان به معناي دراز كردن دستي براي كاهش تنش است، حتما دست ايران نيز پاسخ مناسب بدهد. ايران در اين حالت هيچ چيزي از دست نخواهد داد، حتي اگر اين فرض نادرست باشد، در نهايت به جايي ميرسيم كه الان هستيم. اين امكان وجود دارد كه ابتدا وزراي خارجه دوطرف و ياحتي در سطوح پايينتر يعني در سطح معاون وزير خارجه ديدارهايي را تدارك ببينند و از منويات واقعي طرف مقابل به طور مستقيم اطلاع پيدا كنند. مبادا هدف آنان دراز كردن دست براي حل مشكلات و كاهش تنش باشد ولي ايران چنين برداشتي را متوجه نشود.
- شرمآورترین بخش ماجرا
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
درست در بحبوحه بالا گرفتن زمزمههای پایان کار داعش در منطقه و زمانی که مسلمانان، مسیحیان، ایزدیها، ترکمنها، کردها و به طور کلی تمامی قربانیان تروریستهای تکفیری خود را آماده «جشن بزرگ» پیروزی بر «پروژه بزرگ تکفیریها» میکنند ناگهان، پروژه تازهای ظاهر میشود که در اهداف، تفاوت چندانی با هم ندارند؛ گویا نمیخواهند بحران در منطقه تمام شود! نام این پروژه تجزیه کردستان عراق است و آنطورکه به نظر میرسد، قرار نیست به عراق محدود بماند!
نحوه کلید خوردن «این» پروژه اما کمی با «آن» پروژه متفاوت است. موتور محرکه پروژه داعش و گروههای تکفیری را اگر دین و اختلافافکنیهای دینی بدانیم، موتور محرکه پروژه جدید، قوم و مسائل قومیتی است؛ اما در نهایت هدف هر دو یکی است: روشن ماندن آتش بحران در منطقه. اگر «جابجایی مرزها» با «ایجاد بحران و جنگ» برای «تضعیف مسلمانان» جزو اهداف پروژه داعش بود، تلاش برای تجزیه کردستان عراق (که به عراق محدود نخواهد ماند) نیز قطعا برای برافروختن جنگ و تضعیف مسلمانان و ملتهای منطقه و جابجایی مرزها صورت میگیرد. اگر در غائله صهیونیستی داعش، مسلمانان قربانی این بازی شیطانی بودند، در غائله صهیونیستی کردستان، خواهران و برادران کرد قربانیان این بازی کثیف و شیطانی هستند.
وقوع نا امنی، جنگ و خونریزی بین مسلمانان و از آن سو، رونق کارخانههای اسلحهسازی غرب و تشکیل کشورهای کوچک و وابسته، مخرج مشترک پروژههای داعش و همهپرسی در اقلیم کردستان عراق است. با هوا شدن خلافت داعش این بحران در منطقه رو به پایان گذاشت. صاحبان داعش هم به ادامه بحران در منطقه نیاز دارند. در این بین، همهپرسی تجزیه میتواند این بحران را زنده نگه دارد.
تجزیه کردستان عراق مخالفان سرسختی هم دارد چرا که همانطور که اشاره شد، این طرح قرار نیست به عراق محدود بماند. وقتی شبکه تلویزیونی روباه پیر تیتر میزند، «آیا موج استقلالخواهی به مرزهای افغانستان میرسد؟» یعنی، بارزانی در این ماجرا کارهای نیست. او دلالی است که احتمالا به دنبال افزایش محبوبیت از دست داده و گرفتن چند امتیاز است. شاید هم وعدههای دهان پر کن دیگری به او داده باشند. بارزانی اما احتمالا خود نمیداند وارد چه بازی خطرناکی شده است. مواضع ایران، ترکیه و عراق درباره این ماجرا بسیار سخت و جدی بوده است. تمام مرزهای زمینی و هوایی اقلیم با عراق، سوریه و ترکیه بسته شده. ترکیه خرید نفت، تنها منبع درآمدی اقلیم را متوقف کرده. نیروهای مسلح سه کشور رو به تجزیهطلبان، آرایش نظامی گرفتهاند. هنوز شمارش آرای همهپرسی تمام نشده، بسیاری از ساکنان مناطق کردنشین عراق که قربانیان حماقت و سادگی بارزانی شدهاند، به پمپبنزینها و فروشگاهها هجوم آورده و... این یعنی، بارزانی خواسته یا ناخواسته پا در میدانی گذاشته که برایش طراحی کردهاند.
نتانیاهو طی روزهای منتهی به سوم مهر ماه(تاریخ برگزاری همهپرسی) برای بارزانی سنگ تمام گذاشت. وی آنقدر ذوقزده بود که با زیر پا گذاشتن بسیاری از اصول رایج در سیاست و به قیمت بیآبروتر شدن، بیپروا از لزوم تجزیه کشورها گفت و حال آنکه رژیم صهیونیستی دهههاست اجازه برگزاری همهپرسی در فلسطین را نمیدهد!
کشورهای نامآشنای آمریکا، انگلیس و فرانسه(طراحان خاورمیانه بزرگ و داعش) هم-نه به صراحت صهیونیستها- با این همهپرسی مخالفت جدی نکردهاند. این سه هرگز با نفس برگزاری همهپرسی در کردستان عراق مخالفت نکردهاند بلکه به ظاهر هم که شده، فقط خواستار به تعویق افتادن آن شده و اعلام کردهاند، اکنون، زمان مناسبی برای برگزاری این همهپرسی نیست. بیانیه ریاکارانه اخیر وزارت خارجه آمریکا که پس از برگزاری این همهپرسی! صادر شد نیز قابل تامل است. در این بیانیه آمده، آمریکا با برگزاری همهپرسی مخالف است اما به روابط تاریخی خود با کردهای عراق پس از برگزاری این همهپرسی کما فیالسابق ادامه خواهد داد!
اسناد مهم منتشر شده از سوی مراکز امنیتی و اطلاعاتی ترکیه هم میگویند، همین کشورهایی که نام بردیم در کنار رژیم صهیونیستی تشکیل «کردستان بزرگ» با «یک ارتش کردی» را در جلسهای که بارزانی در اربیل آن را میزبانی کرده، به وی وعده دادهاند آن هم پس از جدا کردن کرکوک و حتی موصل از عراق! این اسناد میگویند پس از عراق نوبت به سوریه میرسد و در ژانویه 2018 در مناطق تحت کنترل خود مانند «منبج» رایگیریهایی درباره استقلال برگزار خواهند کرد. اواسط سال 2018 نیز زمان تشکیل ارتش کردی و پیوستن کردستان سوریه و عراق به یکدیگر اعلام شده است. به این شرایط تاسیس پیدرپی پایگاههای نظامی آمریکا در سوریه طی ماههای اخیر را اضافه کنید که به بهانه مقابله با تروریستهای تکفیری ایجاد میشدند!
نتیجه چنین شرایطی قرار است به آغاز دور تازهای از جنگها، تضعیف کشورهای منطقه، سریعتر چرخیدن چرخ کارخانههای اسلحهسازی غرب، مشغول نگاه داشتن محورهای مقاومت و در نهایت، در حاشیه امن قرار گرفتن رژیم صهیونیستی برای چند سال عمر بیشتر منجر شود. فرجام آنچه امروزه آن را «همهپرسی استقلال کردستان عراق» مینامند به همان طرح «خاورمیانه بزرگ» آمریکا ختم میشود. پس از حملات مشکوک 11سپتامبر، خاورمیانه، جاییکه کشورها و جنبشهایی مخالف ارزشهای آمریکایی- صهیونیستی در آن حضور دارند، مورد توجه ویژه قرار گرفت. هدف، تضعیف کشورهایی مثل ایران، سوریه، لبنان(حزبالله)، عراق و به طور کلی، تضعیف جریان مقاومت بود. در آن ایام با لشکرکشی نظامی به منطقه تلاش کردند خاورمیانه بزرگشان را ایجاد کنند و کشته شدن صدهاهزار غیرنظامی را هم «درد زایمان خاورمیانه بزرگ» نامیدند! اما به در بسته خوردند. امروز همان طرح را با پنهان شدن در پشت «حمایت از حقوق ملتهای کُرد» دنبال میکنند و فردا احتمالا پشت حمایت از حقوق ملتهای ترک و بلوچ و عرب و ... دنبال خواهند کرد. همهپرسی در اقلیم کردستان قرار است، پروژه مُرده اما فراموش نشده خاورمیانه بزرگ را زنده کند. بارزانی هم بازیگر اصلی نیست او فقط یک دلال و واسطه یا در خوشبینانهترین حالت یک فریبخورده است. بازیگردان اصلی این میدان جریان شناخته شده «صهیونیسم مسیحی» است.
طی چند روز گذشته، بوقهای رسانهای این بازیگر به شدت فعال بودهاند. صدها شبکه اجتماعی و خبری که تا دیروز با کوبیدن بر طبل اختلافات مذهبی نقشهشان را پیش میبردند امروز با کوبیدن بر طبل اختلافات قومی همان نقشه را پیش میبرند. «100 سال است که بر ملت کُرد ظلم میشود» هم شده، عامل تحریک و فریب این قوم. برگزارکنندگان جلسه محرمانه اربیل، عامل تمام ظلمهایی هستند که به این ملت وارد شده و کشوری که کردها را مقابل آن قرار میدهند (عراق) نیز، بزرگترین ناجیان این قوم بودهاند. اکراد طی چند سال گذشته یکی از بزرگترین قربانیان تروریستهای تکفیری بودند که آمریکا و متحدانش هنوز هم دست از حمایت آنها در عراق و سوریه بر نداشتهاند. جنایت هولناک حلبچه هم، از سوی صدام(متحد وقت غربیها) و با سلاحهای شیمیایی همین کشورهای اروپایی صورت گرفت.
شرمآورترین بخش داستان «همهپرسی کردستان» اما شاید، حمایت برخی چهرههای مدعی اصلاحطلبی از این ماجرا باشد. چهرههایی که صراحتا از تجزیهطلبی حمایت کردند، جزو همان جریانی هستند که در غائله یورش وحشیانه داعش به کشورهای همسایه، به انحاء مختلف (یا با تحریک ادیان علیه یکدیگر یا با حمله به کسانی که با تکفیریها میجنگیدند و یا با زیر سؤال بردن ارزش کار مدافعان حرم) به داعش کمک میکردند. آن مدعیان اصلاحطلبی که به صف شدند و علیه بشار اسد و در حمایت از تروریستهای تکفیری نامه نوشتند، امروز به صف شدهاند و به نفع جریانی که کشورشان را تهدید میکنند، قلم میزنند.
ايجاد مفصلبندي نظارتي جديد
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
ارزيابيهاي مردم از عملکرد دم و دستگاه حکمراني، نشان ميدهد که آنها خواهان يافتن رد پاهاي محکمي از ارزشهاي انقلابي مانند عدالت، ساده زيستي مسئولان، حمايت از مستضعفان، استقلال، آزادي و حريت، و ... هستند. در موضوعي مانند واکنشهاي سايبري به ماجراي کارگران اراک، اين حقيقت معلوم بود. مردم، از اين بيش، ميخواهند مطمئن شوند که انقلاب در مسير خود، گامهاي روشني به سوي تحقق هر چه کاملتر اين ارزشها بردارند.
اين، يک مسئوليت مبرم است که نقطه رجوع آن، مقام ولايت فقيه بوده است که سمبل محوريت ارزشهاي اسلامي و انقلابي و سبک مردمسالاري ديني در نظام حکمراني ماست. ولي گستردگي حيطه عملکردهاي جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک قدرت منطقهاي و بينالمللي، و همچنين عظمت تعهدات داخلي حکومت، لازم گردانيده است تا اين نظارت نهاديتر و مؤثرتر اعمال گردد. نظارتهاي اداري، نظارتهاي حقوقي، و نظارتهاي مردمي صورت ميگيرند، ولي نظارت هوشمند و منعطف از موضع حفظ ارزشهاي انقلابي، همواره و تا به امروز، از سوي مقام معظم رهبري و آن هم در مواقع مبرم و جدي صورت ميگرفته است. اکنون، وقت آن است تا خبرگان و همچنين مجمع تشخيص مصلحت نظام، به عنوان عاليترين مراجع تشخيص مصاديق ارزشها، به اين روند کمک کنند.
دستور العملهاي ويژه مقام معظم رهبري خطاب به اعضاي دوره جديد مجمع تشخيص مصلحت نظام و همچنين سخنان ايشان در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان، هر دو، مؤيد اين تشخيص است. اين که به نظارت نهادي جدي براي پايش پيشبرد ارزشهاي انقلاب نياز است، و اکنون وقت آن است که اين دو نهاد، سازمانهاي نظارتي تازهاي را سازمان بدهند. در اين زمينه برخي نکات تحليلي را تقديم ميداريم، اميد که طرح آنها مفيد باشد:
در گام اول، به نظر ميرسد که بايد رايجترين نوع کمکاريها و ضعفهاي عملکردي درون کشور شناسايي شوند. هر يک از اعضاي عاليرتبه مجلس خبرگان يا مجمع تشخيص مصلحت نظام، در حوزه انتخابيه يا اقامت خود، به اين آسيبها و نقاط ضعف واقف هستند، ولي مهم، تعيين اولويتها در سطح کشور است. بايد نحوي تعامل و همکاري در درون و تشکيلات مجلس خبرگان تدبير شود، تا اطلاعات در اين زمينهها مبادله شوند، و بالاترين اولويتها با کارآيي و بدون فوت وقت شناسايي شوند.
در گام بعد، بايد عملکردهاي سازمانها و نهادهاي حکمراني، با ارزشها و معيارهاي مصرح و مشخص انقلابي سنجيده شوند. يکي از مسائل رايج نظارتي اين است که عملکردها را با گذشته يا با عملکرد ساير نهادها بسنجند، در حالي که اين نحوه سنجش خطاست و موجب سرخوردگي مردم از پيشبرد ارزشها ميشوند؛ بالاخره در يک نقطه بايد به مردم تضمين داده شود که هر چند نه همين حالا، ولي بالاخره در موقعيتي در آينده ارزشها تحقق معنادار و کاملي خواهند يافت. اقدام درست در اين زمينه عبارت است از مقايسه مستمر و دقيق عملکردهاي حکومت با استانداردها و معيارهاي انقلابي و ارزشي و اثبات اين حقيقت به مردم که مرجعي از جانب آنها با دقت و با يک توش و توان سازماني مطمئن، پيگير تحقق بلند مدت ارزشهاي انقلاب است و روندها را پايش ميکند.
اين نيز مهم است که نمونههاي ايدهآل و مطلوب تشويق شوند؛ اشاره هدفمند به عملکرد مطلوب بخشها و دستگاههاي لايق و کارآمد ميتواند باعث الگوسازي و مشخص شدن نقشه راه براي بهبود عملکردها در آينده شود. اين کار ظرافتهايي دارد که اگر مراعات شوند، سازمانهاي تشويق شده احساس حاشيه يلگي در آينده نخواهند کرد، و در عين تقويت، خود را از نظارت مبرا نخواهند شمرد.
نکته بعد اين است که نظارت دو نهاد عالي مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام، به عنوان دو جايگاه عالي رتبه، نبايد از جانب دستگاههاي دولتي و قضايي و مقنن، به عنوان يک امر خاص و تعجبآور به نظر برسد. در صورتي که اين نظارت به صورت منظم انجام شود، ديگر به آن، به عنوان امري عجيب و شوکآور نگاه نخواهد شد. مستمر و بياغماض و عادلانه بودن اين نظارت، يک شرط مهم توفيق آن خواهد بود.
موضوع پسين آن است که مردم و بويژه فعالان سياسي را از همه جناحها و سليقههاي فکري، بايد در امر نظارت بر عملکردها مشارکت داد. براي اين کار ميتوان گزارشهاي مستمري از روندهاي ارزيابي و نظارت مراجع عالي در اختيار مردم قرار داد تا آنها از نقاط حساس آگاه شوند و توجه خود را به آنها و امکان اصلاح آنها معطوف بدارند. اين مهم است که از تکرار عملکردهاي ضعيف جلوگيري شود، تا اطمينان مردم براي مشارکت هر چه بيشتر فراهم گردد.مطلب ديگر آن است که بايد بهترين زمان و نحوه را براي مداخله در روندهاي سياسي انتخاب کرد. نظارتها بايد بهنگام و روزآمد و در عين حال به شيوه و در حال و هوايي مؤثر واقع شوند. اين، نياز به دريافت مشاورههاي هوشمند از نظامهاي تخصصي مرتبط با بخشهاي مختلف دارد. در همين ارتباط، مهم است که نظارتهاي عالي رتبه از جانب مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام، در محيطي آرام و اتمسفر مثبت انجام شود.نکته آخر اين که روابط عمومي مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام، بايد بر مبناي يک شعار مهم فعاليت کنند: «هم صحبت از گذشته، هم سخن از آينده». جستن عيوب و اشکالات، نبايد موجد دريغ و ديدگاه منفي نسبت به آينده شود. بلکه بر عکس، بايد محرک کوششها براي شکلگيري آينده بهتر شود. واضح است که در مسير انقلاب به پيشرفتهاي مهمي در همه زمينهها دست يافتهايم و البته اشکالاتي هم داشتهايم. يکي از دشواريهاي وضع و حال امروز ما، شيوه نقد و ارزيابي است، چرا که نهايتاً موجب يأس و سرخوردگي ميشود، در حالي که هدف و منظور معقول از ارزيابي بهبود آينده است.
نظر شما