از سوي ديگر افراد بهشدت فقيري در اين فيلمها بودند كه يا شغلي نداشتند يا كارگر بودند. در اين فيلمها نشاني از طبقه متوسط نبود و آدمها يا به شدت ثروتمند بودند يا بهشدت فقير. اين فيلمها منادي آشتي طبقاتي بودند. همان قصه معروف «گنج قارون» كه هر آدم فقيري ميتواند پدر گمشده ثروتمندي داشته باشد.
تصويري كه رؤياپردازانه بهنظر ميرسيد و نه آدمهاي پولدارش اصالت داشتند و نه شخصيتهاي فقير خيلي شبيه نمونههاي عيني بودند. فيلمهاي فارسي بهشكلي ناخودآگاه بهوجود فاصله طبقاتي در جامعه مهر تاييد ميزدند. هرچند پيامشان اغلب اين بود كه فقير و غني بايد خوش و خرم كنار يكديگر زندگي كنند.
حالا سالهاست كه شاهد باز توليد آن نگاه طبقاتي در متن زندگي ايرانيها هستيم. به اين معنا كه در طول يك دهه فاصله طبقاتي در ايران رشد عجيب و غريبي پيدا كرد. مشكلاتي كه ريشه در گذشته داشت در دولت احمدينژاد تشديد شد و تورم افسارگسيخته و سرسامآور بر بدنه جامعه تاثيرات عميقي گذاشت؛ تورمي كه طبقات فرودست را فقيرتر كرد و كمر طبقه متوسط زير بار مشكلات اقتصادي شكست.
در عوض عده كمي، به شكلي افسانهاي پولدار شدند. وقتي فردي اتومبيل 800 ميليون توماني سوار ميشود يعني ثروت افسانهاي دارد. نشانههاي عيني اين ثروت آنقدر مشهود است كه شايد نيازي نباشد خيلي به آن بپردازيم. چون تازه پولدارها و نوكيسهها علاقه غريبي به نمايش ثروتشان دارند همه ماها در گوشه و كنارمان، انواع و اقسام جلوههاي نمايش ثروت و دارايي را ديدهايم. پولدار شدن اصلا پديده ناپسندي نيست و نفي توليد ثروت نميتواند از انديشهاي مترقي برخيزد.
اما اين مهم است كه عدهاي چگونه يك شبه ثروتمند شدهاند. اين ثروت احتمالا با فرمول فيلمهاي گنج قاروني به دست نيامده است. پشت اين ثروتهاي افسانهاي كه در زماني كوتاه حاصل آمده، اغلب موقعيتهاي ويژه قرار داشته؛ موقعيتهاي ويژهاي كه عده كمي از آن برخوردار بودهاند و در روزهايي كه اكثريت مردم زير فشار له ميشدند، آنها به ثروتي رسيدهاند كه شايد پيش از آن خوابش را هم نميديدهاند.
داستان رانتخواراني كه به مكنت و ثروت رسيدهاند و كارگران شريفي كه شغلشان را از دست دادهاند و ماهها حقوق نگرفتهاند، داستان تلخي است؛ داستان تلخي كه متاسفانه نميشود مثل فيلمهاي فارسي قديمي برايش يك پايان خوش تراشيد. در عالم واقعيت، مشكلات پيچيده را نميتوان با راهحلهاي ساده حل كرد. اينكه چه بايد كرد را بايد كارشناسان براساس شواهد و استنادات بگويند.
آنچه من فيلمساز ميبينم و حس ميكنم موقعيت دردناكي است كه تداومش ميتواند بحرانهاي حادي در جامعه ايجاد كند. پس از آواربرداري از ويرانههاي ايجاد شده، بايد شرايط را تغيير داد. ايجاد فرصتهاي شغلي، از ميان بردن فاصله طبقاتي و رونق دادن به توليد، قطعا كار سادهاي نيست. برنامهريزي ميخواهد و تدبير. هرچه هست اگر ويرانهها را آباد نسازيم جامعهمان در آينده با بحرانهايي بسيار نگران كننده مواجه خواهد شد. زنگ خطر مدتهاست كه به صدا درآمده است.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما