وی نسبت به تازهترین ساخته سینمایی«ششلول» احساس خاصی دارد. منتقدان انگلیسی هم میگویند این فیلمی است که در چنین اوضاع و احوالی از کسی مثل ریچی انتظار میرود. دیالوگهای قوی و صحنه پردازیهای جذاب آن – به ویژه صحنههای تیراندازی- از جمله نکات مثال زدنی فیلم هستند.
این بار ریچی فیلمی سختتر ساخته و نوع روایت آن متفاوتتر از ساختههای قبلیاش است. اگر قصه فیلم را کنار بگذاریم، این فیلم در عمق خود با مشکل بحران هویت و این نکته سروکار دارد که جایگاه یک آدم در مجموعهای از آدمها چیست و در کجا قرار دارد.
ریچی در این گفتوگو سعی میکند با زبان خودش مسائل مختلف فیلم را توضیح دهد. این توضیحات هم شامل مسائل تکنیکی میشود و هم دیدگاههای فردی و اجتماعی خود کارگردان، در این درام جنایتکارانه و دلهرهآور ری لیوتا، جین استاتام و آندره بنجامین بازی میکنند.
- کارگردانی فیلم نفس شما را گرفت؟
مطمئن باشید که حالم خوب است. فیلمسازی کار با نمک و جذابی است. در ارتباط با اکثر فیلمهایی که ساختهام، هیچ وقت علاقهای به صحبت کردن دربارهشان نداشتهام. خسته کنندهترین پرسشی که همیشه با آن روبهرو هستم این است که الهام بخش شما برای کارگردانی یک فیلم اکشن پر سر و صدا و شلوغ چه بود؟ راستش خودم هم جواب آن را نمیدانم. علتش این است که این جور فیلمها خوب هستند؟(میخندد) یا اینکه با کمک آن میتوان بازیگران مورد علاقهات را دعوت به کار کنی.پس لطفا از من نپرسید چرا این بازیگران را برای نقشهای مختلف فیلمم انتخاب کردم!
- شاید بهتر بود با پرسش جذابتری گفتوگو را شروع میکردم. بچه که بودم قصههای اکشن را میخواندم. آنها برایم جذابیت داشتند. آرنولد پالمر جزو معدود کاراکترهای قصههای پلیسی بود که علاقه زیادی به او داشتم. متوجه شدهام که شما هم در روز تولد من و پالمر به دنیا آمدهاید.
چه میخواهید بگویید؟
- اینکه شما هم آدمی خونسرد و متعادل هستید. کار تازهتان هم همین روحیه را دارد. میخواهم ببینم چه چیز این قصه برایتان اهمیت داشت؟
آدمها در همه حال به دنبال این پرسش هستند که چه کسی هستند؟ ما چه هویتی داریم و آیا این هویت جعلی است؟ بعضی وقتها این اتفاق میافتد که شما نمیتوانید هویت اصلیتان را تشخیص دهید. همه ما معمولا فکر میکنیم که یک آدم میانسال وقتی به فکر فراهم کردن چیزها و امکانات تازه برای خودش می افتد، دارد کار عجیب و غریبی انجام میدهد.
- وقتی دارید به مسئلهای فکر میکنید و 2دیدگاه کاملا متفاوت و دور نسبت به آن دارید چه میکنید؟
این دقیقا همان چیزی است که میخواهم دربارهاش صحبت کنم. آدمها کلمات متفاوتی برای بیان آن دارند. اما واقعیت این است که تمام این تفکرات ذهنی برای ما لازم است و باید در ذهنمان این چالشها را داشته باشیم البته این کار رنجآوری است ولی واقعیت مربوط به زندگی ما همین است. این مسئله هم از همان تصور «من» بود آدمها به وجود میآید که هر کسی خودشی را ملاک و معیار مسائل مختلف میداند.
- هنگام نگارش فیلمنامه فیلم قصد داشتید این منیتهای ذهن آدمی و پیچیدگیهای مربوط به آن را به نمایش بگذارید؟
خب، به شکلی اجتنابناپذیر مجبور به این کار بودم. علتش هم این است که کلیت فیلمنامه در ارتباط با آن است. خط اصلی قصه فیلم درباره حقهها و حیلههای ذهنی است نه؟ پس میبینید که مجبور بودم به آن بپردازم. اگر شما بدانید یک آدم خلافکار چگونه عمل میکند، آن وقت میتوانید من و خود درون آن را بشناسید. خیلی وقتها این روحیه خودگرایی باعث میشود آدم علیه خودش عمل کند.
- یعنی خط اصلی قصه فیلم همین است؟ این که بزرگترین آدم خلافکار علیه خودش و شما موضعگیری کند؟
بله. یک چنین آدمی آرزوی آن را دارد که به خاطر نفع و منفعت شخصی خودش از شما استفاده کند. او در کل هیچ قدرت ویژهای با خودش ندارد. او فقط از یک قدرت خیالی و توهمآور برخوردار است. کاری که او انجام میدهد این است که تا حدودی سعی میکند مطابق خواسته شما عمل کند و به نوعی سر راه شما سبز شود. مثلا او به شما میگوید خوش چهرهاید و یا این که چه آدم بانمکی هستید.
واقعیت امر این است که همه ما اکثر مواقع گول میخوریم و این حرفها را باور میکنیم. بنابراین وقتی شما بدانید چنین آدمی چگونه عمل میکند و یا از چه شیوههایی استفاده میکند آن وقت متوجه خود درون خویش میشوید و امکان فریب خوردنتان کمتر است. اما این یک پروسه سخت است که خیلی راحت هم دیده یا مشخص نمیشود. به همین دلیل شما نمیدانید آن موضوع کجاست.
لحظه بسیار غریبی است که شما متوجه میشوید چیزی دارد در مغز شما میگذرد و شما نمیتوانید با آن همذات پنداری یا همراهی کنید. وقتی نتوانید آن را تشخیص دهید آن وقت چه اتفاقی میافتد؟
- وقتی برای دومین بار به تماشای فیلم مینشینید احساس میکنید که درک کاملی از فیلم و تئوری آن پیدا کردهاید؟ منظورم شما در مقام کارگردان است.
فکر میکنم مغز آدم آن را پیچیدهتر از آن چه که هست نشان میدهد. قصه فیلم خیلی ساده درباره بیان این نکته است. تو بدترین دشمن خودت هستی. اگر کمی بیشتر تعمق کنید، میبینید که فیلم هم درباره همین مسئله است. وقتی متوجه این نکته شدید، میبینید که مسائل دیگر آن طور که خیال میکردید مبهم و پیچیده نیست اما میبینید که مغز شما در تمام این مدت تلاش دارد نگذارد شما به این مسئله فکر کنید. میدانید چرا؟ برای این که آن وقت قدرت خودش را از دست میدهد.
- یعنی اگر فیلم را خیلی ساده و به عنوان یک کاراکشن تماشا کنیم خیلی راحتتر خواهیم بود تا این که آن را به صورت یک معما در نظر بگیریم؟ علتش هم این است که ذهن ما نمیخواهد بگذارد با این مضمون طرف شویم.
همین طور است. احساسم این است که اگر آن را بیش از اندازه هم روشنفکرانه جلوه بدهیم از آن طرف بوم افتاده و باز هم داریم کلک میخوریم. این نکته ظریفی است. این هم یکی دیگر از حقههای ذهن است به هر حال، شما باید دربارهاش فکر کنید.
شما باید بدانید برای تماشای فیلمی عمیقتر دارید قدم به سالن نمایش میگذارید، زیرا اگر این نکته را ندانید (و فکر کنید که میخواهید یک فیلم معمولی گنگستری را تماشا کنید) آن وقت اصلاً نمیتوانید ارتباطی با آن برقرار کنید. هدف اصلیام این است که قبل از ورود به داخل سالن نمایش، به تماشاچی بگویم این فیلم درباره چیست. «ششلول» فیلمی برای همگان نیست.
این فیلم برای آنهایی است که میخواهند با خودشان و با فیلم در حال نمایش چالش داشته باشند. اگر این نکته را بدانید، آن وقت تماشای فیلم برایتان جذاب خواهد بود.
- در زمان نوشتن فیلمنامه چقدر با موضوع بازی کردید؟ برای این که خودتان را گول نزنید دست به چه اقداماتی زدید؟ این طور به نظر میرسد که برای خود شما هم نگارش فیلمنامه کار راحتی نبوده است؟
خیر، این طور نیست. کار نوشتن فیلمنامه راحت و ساده بود. من همیشه از یکسری الگوهای واحد پیروی میکنم که حقههای زیادی درون آنها جریان دارد. اگر این فرمول را دنبال کنید میتوانید خاتمه کار را هم در ذهنتان ببینید. نکته اصلی این است که ذهن شما نمیخواهد در طول راه این فرمول را پیگیری کند. اگر بر این مسئله غلبه کنید، بقیه چیزها قابل حل است.
لوک بسون هم در کار نوشتن فیلمنامه نقش مهمی داشت. در این باره صحبت میکنید؟
او کمک خیلی زیادی کرد که فیلمنامه شکل معقولتری داشته باشد. بدون کمک او این فیلمنامه سر و سامان نمیگرفت در عین حال او در تولید فیلم هم نقش مهم و انکارناپذیری داشت. لوک ذهنی فعال دارد و بسیار مشتاق تصاویر فیلمهای غیر متعارف است. حمایتها او مرا در طول کار بسیار دلگرم میکرد.
- از کار تازهتان «راکاند رولا» چه خبر؟
دنباله کارهای قبلیام است. صحبت درباره آن را به زمان نمایش عمومیاش موکول کنید.
آسوشیتدپرس
28 نوامبر2007