رندی دیتونا یک پینگپونگ باز حرفهای بوده که چند سال قبل در مسابقات جهانی المپیک سئول به مرحله نهایی صعود کرده بود اما در این تور نمنت مغلوب حریف آلمانی شد. دنفوگلر که در نقش رندی بازی میکند در جوانی تجربه فعالیت در این رشته ورزشی را داشته و با این حرفه آشناست.
به هر حال پدر رندی در قمار شرط قهرمانی پسرش را باخت و جانش را هم در این بدبیاری از دست داد. حال پس از چند سال که رندی از اوج شهرت و آوازه سرگردان کلوپهای شبانه لاس و گاس است یکی از مأموران افبیآی آتش زیر خاکستر او را دم میدهد و از او میخواهد که در مسابقات زیرزمینی پینگپونگ و هنرهای رزمی شرکت کند تا هم شهرت و افتخار از دست رفتهاش را بازیابد و هم به کمک پلیس، آقای فنج برگزارکننده این مسابقات را به دام بیاندازد؛ مردی شرور و قاچاقچی اسلحه که قاتل پدر اوست و... کریستوفر واکن در این فیلم با گریمی جلوی دوربین رفته که تا حد زیادی به آسیاییها شبیه شده و چهرهای شرقی پیدا کرده است.
به نظر میرسد الگوی لباسهایی که به تن دارد از روی پوسترهای رستورانهای چینی برداشته شدهاند. در زمان چارلیچان تقلید هنرپیشگان قفقازی از آسیای شرقیها انصافاً توهینآمیز و زننده بود اما بعید میدانم که هیچ آسیاییای پیدا شود که این نقش خاص واکن و نقشآفرینی او را نپسندد.
مأموریت دیتونا این است که مثل سابق تحت مربیگری وونگ، استاد نابینای پینگپونگ و برادرزادهاش تمریناتش را از سر بگیرد تا به روزهای اوجش بازگردد. اما چطور میتوان نابینا بود و پینگپونگ هم بازی کرد؟ اگر نتوانی ببینی پس چه گزینههای دیگری را پیشرو داری؟ با همه این تفاسیر استعدادهای رندی بار دیگر با تلنگر آموزههای او شکوفا میشود.
از طرفی ورزشهای رزمی را هم از گلیکیو میآموزد و خودش را برای مسابقهای سنگین با فنج آماده میکند. نیازی نیست که با اهداف و قوانین این مسابقات آشنا شوید چون بیمعنایی و پوچی همه چیز روی پرده آنقدر فکرتان را مشغول میکند که تا به خودتان بیایید تیتراژ پایانی آن را میبینید.
به عنوان مثال اگر این ورزش به حریف قبلی قهرمان ما کارل ولفاشتاگ فرصت میداد میتوانست در کشتی هم قهرمان شود، فقط به کمی انگیزه و یک ماسک چرمی نیاز داشت. توپهای خشم، بازسازی «اژدها وارد میشود» بروسلی است که ورزش آن از هنرهای رزمی به پینگپونگ تغییر کرده است و ابتکار کارگردان در تلفیق پینگپونگ و کنگ فو بوده است.
این فیلم مایههای طنزآمیزش را با ردیف کردن جکهای مختلف از نابینایی وونگ گرفته تا بوی بدن این ورزشکاران، به رخ میکشاند اما این مایههای طنزآمیز در عین حال دوستداشتنی و به جا هستندو به طرز شگفتآوری زیرکانه. یکی دیگر از نقاط قوت فیلم تازه رابرت بنگارانت استفاده از لوکیشنهای واقعی خصوصاً سالنهای ورزشی است.
گارانت نخستین اثر سینماییاش را در بهار سال گذشته با عنوان «رنو 911! میامی» به روی پرده برده و با وجود آنکه به اتفاق همکارش توماس لنون تجربه نویسندگی شبی در موزه و پستانک را هم داشته هنوز در کارش، به ویژه در فیلمسازی، مهارت و تبحر بیشتر کارگردانان مطرح و با سابقه را ندارد.
شیکاگو سان تایمز
30 اکتبر 2007