این تلاش در میانه فیلمهایی که یا صرفا به قصد فتح گیشه یا با نیت کسب جایزه از جشنوارههای خارجی ساخته میشود؛ ارزشمند است. درخشنده به عنوان سازنده ملودرامهای اخلاقی،از معدود چهرههای فعال نسلی است که در دهه 60 به سینما آمدند و به ساخت آثار آموزنده و هشدار دهنده پرداختند.
در این سالها بسیاری از این سینماگران، یا کنار رفتند یا تغییر مسیر دادند. درخشنده اما با «بچههای ابدی» نشان میدهد که همچنان به ادامه این مسیر علاقمند است. هرچند او پس از بیست و چند سال فیلمسازی، هنوز ابایی از این ندارد که فرم را فدای محتوا کند.
پوران درخشنده، اولین فیلمساز زن سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب است. او پیش از رخشان بنیاعتماد و تهمینه میلانی به سینما آمد و فیلم «رابطه» را جلوی دوربین برد. اتفاقا اولین فیلم او نسبت به اولین فیلم بنیاعتماد و میلانی، فیلم بهتر و خوش پرداختتری هم بود.«رابطه» فیلمی ساده و روان بود با موضوعی که تاکنون سینمای ایران به آن نپرداخته بود. درخشنده در اولین ساخته سینماییاش بر کاراکتر نوجوانی ناشنوا متمرکز شد که با محیط و آدمهای پیرامونش دچار چالش میشود.
چالشی که حاصل سامان نیافتن ارتباطی سالم بود. پیدا بود که فیلمساز به دنبال ایجاد حس همذات پنداری مخاطب با نوجوان ناشنواست و به مدد پرداختی روان و ساده در این زمینه نیز به توفیق دست مییافت.
در پس این سادگی، نوعی صمیمیت نیز حس میشد که به مذاق منتقدان سینمایی دهه 60 نیز خوش میآمد. فیلمسازی زن به میدان آمده بود و با نگاهی شفقتآمیز و مادرانه معضلات نوجوان دچار معلولیت جسمی را به تصویر کشیده بود که نمونههای مشابه فراوانی در جامعه داشت. رویکرد اخلاقی فیلمساز، در نهایت و به دنبال راهکاری برای حل معضلی که دستمایه اثر بود، از سوء تفاهم به تفاهم و از عدم ارتباط به ارتباط میرسید.
در «پرنده کوچک خوشبختی» درخشنده باز هم سراغ نوجوانی دچار معلولیت جسمی رفت. با این تفاوت که این بار به قصد برقراری ارتباط با مخاطب گستردهتر، سادگی جای خود را به رگههای پر رنگ ملودراماتیک داده بود.
به خصوص اینکه فیلم در دورانی ساخته شد که ملودرامهای خانوادگی، محبوبترین ژانر میان سینماروهای ایرانی بودند و «پرنده ...» خود از آثار جریان ساز این گونه در سینمای دهه60، به شمار میرفت. فیلمی که به یکی از آثار پرفروش دهه 60 تبدیل شد و هنوز پرمخاطبترین فیلم سازندهاش محسوب میشود.
درخشنده پس از «پرنده کوچک خوشبختی» کارنامه پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشت و پس از فیلم ناموفق «زمان از دست رفته» وقفههایی طولانی میان فیلمهایش افتاد. کوشش برای ساخت پروژهای بلند پروازانه که قرار بود پاسخی به فیلم ضد ایرانی«بدون دخترم هرگز» باشد پس از اینکه سالها وقت و انرژی درخشنده را گرفت در نهایت به «عشق بدون مرز» انجامید.
در ابتدای دهه 80 و در شرایطی که چند سالی بود، ساخت فیلمهای جوان پسند رواج یافته بود، درخشنده «شمعی در باد» را به عنوان ملودرامی اجتماعی جلوی دوربین برد. فیلمی در باب مضررات اعتیاد جوانان که پرداخت آشفتهای داشت و در فواصل مختلف تغییر لحن میداد.
استفاده از بازیگران نوجوان «رابطه» و «پرنده کوچک خوشبختی» در نقشهای کوتاه نیز، بیشتر حکم عکس یادگاری از دوران موفق درخشنده داشت. «رویای خیس» قرار بود با پرداختن به معضلات نوجوان جامعه امروز، عشقی تراژیک را به تصویر بکشد. منتها ضعف فیلمنامه در نهایت آن را به فیلمی کشدار و ملالآور تبدیل کرد و نتیجه اینکه این بار توفیق تجاری «شمعی در باد» تکرار نشد.
«بچههای ابدی»2 دهه پس از «پرنده کوچک خوشبختی»، از بازگشت سازندهاش به دغدغههایی حکایت میکند که در2 فیلم اول درخشنده مهمترین وجه تمایز آنها از دیگر ملودرامهای دهه 60 بود.
ضمن اینکه تداوم نگاهی اخلاق گرایانه ( که میشود آن را تقریبا در تمام فیلمهای درخشنده مشاهده کرد) از تعهد اخلاقی –اجتماعی فیلمساز در بیان معضلات اجتماعی و کوشش برای یافتن راهکاری برای این معضلات خبر میدهد. علی کاراکتر اصلی فیلم «بچههای ابدی» یک نوجوان سندروم دان است که درخشنده کوشیده تا تصویری ملموس و باور پذیر از او ارائه کند.
او که قبلا در «رابطه» و «پرنده کوچک خوشبختی» تبحر خود را در کار با نوجوانان دچار معلولیت نشان داده، در اینجا هم بازی خوبی از نوجوان مبتلا به سندروم دان گرفته است. علی نوجوانی که با برادرش ایمان زندگی میکند و گره دراماتیک اثر در جایی شکل میگیرد که ایمان قصد ازدواج دارد و شرط اصلی ازدواجش هم پذیرش علی از سوی دختر مورد علاقهاش است.
اگر در «رابطه» درخشنده، همه چیز را بر مبنای نوجوان ناشنوا شکل میداد، در این جا در بسیاری از لحظات فیلم، این آدمهای دیگر درام هستند که در کانون توجه فیلمساز قرار میگیرند. اتفاقی که شاید مهمترین دلیلش افزودن جذابیتهای بیشتر به فیلم بوده ولی فیلمساز را از هدف اصلیاش که پرداختن به بچههای ابدی بوده، دور نگاه داشته است.
مشکل دیگر فیلم، نگاه سیاه و سفید فیلمساز به آدمهاست.
نوعی مطلقنگری که البته نمونههایش را میتوان در دیگر ساختههای درخشنده هم مشاهده کرده. نگاهی که به نظر میرسد بیشتر برخاسته از نگرشی احساسات گرایانه باشد که براساس آن گویی برای نشان دادن مظلومیت یک کاراکتر باید اغلب آدمهای اطرافش را ظالم نشان داد.
درخشنده در «بچههای ابدی» میان مایههای مختلف در نوسان بوده و این در نهایت به ساختاری متزلزل انجامیده است. به همین دلیل است که فیلم چندپاره از کار درآمده. این گونه است که بدون فراهم کردن بستر لازم و بدون پیش زمینه ، «بچههای ابدی» از فضای ملودرام، با فرار نوجوان مبتلا به سندروم دان از آسایشگاه تغییر لحن میدهد و سمت و سوی آثاری اجتماعی، آن هم لحنی ناتورالیستی به خود میگیرد.
این البته از معدود قسمتهای فیلم است که در آن کوشیده شده تا تصویری از تهران امروز و معضلاتش ارائه شود و در آن، هم فضاسازی کارگردان تقریبا قابل قبول است و هم اینکه بازی خوب پانتهآ بهرام به قوت این سکانسها یاری رسانده است. منتها این تصویر شرایط اجتماعی، ارتباطی معنادار با آنچه فیلمساز پیش و پس از آن به نمایش گذاشته و میگذارد، نمییابد و در نهایت چیزی جز جزیرهای تک افتاده از جهان اثر نیست.
پوران درخشنده در مقام کارگردان شاغل در سینمای بدنه ایران، فیلمساز بدی نیست و این را نه امروز که سالها پیش و با همان ساخته اولش «رابطه» ثابت کرده است. آنچه بیشترین لطمه را به «بچههای ابدی» و دیگر ساختههایش زده، فیلمنامههای ضعیفی است که او آنها را برای ساخت انتخاب میکند.
فیلمنامههایی که با تمام تفاوتهایشان یک ویژگی مشترک دارند و آن لحن اغراق آمیزشان است. اغراقهایی که دامنهشان از «پرنده کوچک خوشبختی» تا «بچههای ابدی»ادامه یافته است. شاید به این دلیل که درخشنده -به شهادت آثارش – به تاثیرگذاری احساسی و لحظهای مخاطب میاندیشد تا برانگیختن تاثر عاطفی عمیق و ماندگار.