فریدون مجلسی در ستون سرمقاله شرق «تهدید ترامپ جدی است؟»نوشت:
باید دید آیا در ماهها و بلکه سالهای گذشته در سیاست و رفتارهای خارجی ایران تفاوت مهمی رخ داده است که ترامپ حلقه محاصره علیه کشورمان را تنگتر و تهدید به تمدیدنکردن تعلیق تحریمها را مدام بر زبان میآورد؟ درواقع از زمانی که مذاکرات ١+٥ آغاز و منجر به امضای برجام و تصویب قطعنامه شورای امنیت درباره تعلیق تحرمها شد، نهتنها رفتار بینالمللی ایران تغییری نکرده، بلکه از همیشه حرفهایتر و عقلانیتر هم شده است. مخالفان امضا و اجرای برجام در داخل ایران هم سخنانی گفتهاند و هم کارهایی کردهاند که جنبه فرعی داشته و بیشتر برای مصرف داخلی بوده و نمیتواند بهانهای برای لغو تعهدی بینالمللی مانند برجام تلقی شود. پس دلیل نمایش تبلیغاتی ترامپ و گروه او و متحدان خارجی ایالات متحده چیست که علنا دم از تغییر نظام و کشاندن جنگ به داخل ایران میزنند؟ جان بولتون، نماینده افراطی آمریکا در سازمان ملل در زمان بوش پسر و عضوی از گروه نئوکانها، بهتازگی گفته نباید اجازه داد جمهوری اسلامی چهلمین سال خود را پشت سر بگذارد! چنین تبلیغات و سخنان غیردیپلماتیکی ارتباط مستقیمی به برجام ندارد. مگر آمریکا تاکنون در اجرای برجام و رفع تحریمهای خود چه اقدامی کرده و کدام تحریم را لغو کرده است که بخواهد فراتر از آن برود؟ اما این سخنان نشان از این دارد که مسئله یک قدم فراتر و جدیتر از روند گذشته است.
میدانیم دلیل اصلی شدت عمل و برقراری تحریمها علیه ایران تکرار و تأکید بر شعار لزوم محو اسرائیل در زمان احمدی نژاد و نمایشهای تحریکآمیز در این زمینه بود که بهانهای برای تشدید برنامه «ایرانهراسی» و لابی اسرائیل در کنگره آمریکا شد. این بهانه در شعارهای ترامپ هم دنبال شد و به پیروزی او کمک کرد. عربستان نیز با پشتوانه مالی کلان و تزلزل درونی و سیاسی خاندان حاکم، که نیاز به کسب حمایت خارجی و انحراف افکار عمومی داخلی در مقابل دشمنی خارجی دارد، نخست با منسجمکردن برخی کشورهای اسلامی کوشید علاوه بر ایجاد درگیریهای فرقهای در پاکستان و افغانستان، با تدارک جنگ بزرگ و سریع داعش در عراق و سوریه، برای خود حیثیتی فاتحانه کسب کند.
این امر خصوصاً دوران اقتدار ولیعهد جوان و جویای نام آن کشور که موجب گسترش تروریسم در سطح جهانی شد، نگرانی و مخالفت و دخالت روسیه، غرب و ایران را نیز درپی داشت و عربستان را که در همه آن جبههها شکست خورد، به دخالت مستقیم در جنگ با یمن واداشت. نحوه تبلیغات و یارگیری و هیجان آغازین اتاق جنگ عربستان که مانند کاریکاتوری از تبلیغات جنگ آمریکا و عراق بود، از تصور پیروزی چندروزه خبر میداد. یمن فقیر و ویران چیزی برای باختن ندارد. اکنون با گذشت دو سال از آن جنگ، عربستان در گرداب استیصال و هزینه گزاف گرفتار شده است و با کیشدادن بحران بهسوی ایران میکوشد دستآویز دیگری برای بقای خود بیابد. اسرائیل نیز سرمست از جنگهای ویرانگر و پرهزینه در میان دشمنانش، میکوشد از تضعیف هرچه بیشتر آنان بهرهمند شود و با وجود آنکه مقامات رسمی ایرانی بارها تأکید کردهاند «ایران در جنگ با هیچ کشوری پیشقدم نخواهد شد»، میکوشد با بهراهانداختن جنگ شاید موجب تضعیف ایران و آسیبرساندن به دشمن خود شود. با اینکه اخیرا در محافل سیاسی و حتی در مراکز اقتدار یهودیان آمریکا نشانههای جدی نارضایتی از حمایتهای پرهزینه آن کشور از سیاستهای ماجراجویانه اسرائیل آغاز شده است اما با وجود تشدید خصومتها، بزرگکردن برخی شعارها در ایران که موجب تشدید ایرانهراسی میشود، اجازه نمیدهد لابیگری در کنگره آمریکا بتواند در رفع بحران کنونی کمک کند.
ترامپ نشان داده با کنارگذاشتن هرگونه رودربایستی در ابراز علنی تمایلات نژادپرستانه و افراطی و پوپولیستی خود که معمولاً از حمایت تودههای سطوح فرهنگی پایینتر نیز برخوردار میشود، برنامههای اعلامشده را اجرا میکند. سختگیری در صدور روادید، دیوارکشی مرزی، مقابله با هزینههای بینالمللی دفاعی و فرهنگی که منجر به قطع همکاری با یونسکو شد و همین چند روز پیش موضوع قطع کمکهای سالانه به ترکیه و مصر و پاکستان را مطرح و دستور لغو پرداخت کمک به برنامه آموزشی ملل متحد برای فلسطینیان را صادر کرد. اما اقدام شتابزده او در اعلام انتقال سفارتخانه آمریکا به قدس با واکنش یکپارچه کشورهای اسلامی در اجلاس فوقالعاده سران کنفرانس اسلامی در استانبول منجر شد که اعلامیه نهایی آن میتواند پوشش مناسبی در اتخاذ راهبردی جمعی برای ایران باشد تا در قالبی جمعی و سازگار با موازین حقوق بینالملل و حمایت از وادارکردن اسرائیل به تندادن به قطعنامههای ملل متحد، مقابله با شهرکسازی اسرائیل و پذیرش استقلال فلسطین با مرکزیت قدس و البته غرامات و جبران خسارات بتواند سلاح ایرانهراسی را بیاثر کند. چنین سیاستی از حمایت اروپا، روسیه و کشورهای منطقه برخوردار خواهد بود.
- انتظار نامعقول از صداوسيما
محمد مهاجري در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
1- نه كسي ميداند صداوسيما چه تعداد بيننده دارد، نه خودش. آمارهايي هم كه از نظرسنجيهاي خود صداوسيما در مورد خودش منتشر ميشود چون توسط نهادي بيطرف انجام نميشود قاعدتا نميتواند اعتمادآفرين باشد.
درآمدها و هزينههاي صداوسيما هم همينجور است. نه كسي در بيرون صداوسيما از آن خبر دارد، نه خودش از آن مطلع است. هفته پيش خبري منتشر شد از درآمد نجومي كه صداوسيما در قالب برنامهسازي براي سازمانهاي مختلف دريافت ميكند و معلوم نيست به جيب چه كسي ميرود و حساب و كتابش با كيست؟
2- صداوسيما به لطف قانون اساسي رقابتناپذير است. امكانات فني همه رسانههاي كشور اعم از خبرگزاريها، مطبوعات، سايتها و شبكههاي پيامرسان، به اندازه يكصدم صداوسيما هم نيست. نيروي انسانياش هم همينطور. دخل و خرجش هم همينطور. اما اين رقابتناپذيري در حوزه «نفوذ و تاثير رسانهاي» قابل مناقشه است.
اگر يكصدم همين امكانات صداوسيما در اختيار رسانههاي ديگر كشور- حتي آنها كه وابسته به سازمانهاي حاكميت هستند- قرار گيرد، به دليل اينكه در چنبره بازيهاي بروكراسي نميافتد، اثربخشياش از الان بسيار بيشتر خواهد شد.
3- توقعات احزاب، دولت، مجلس، قوه قضاييه و... خيلي زياد است. آنها وقتي به بزرگي صداوسيما نگاه ميكنند انتظاراتشان هم بزرگ ميشود. دليل اين توقع، نشناختن شاكله صداوسيماست.
هم به لحاظ نتيجه خروجي برنامهها و هم به واسطه شناختي كه از برخي چهرههاي موثر اين سازمان وجود دارد، ميتوان ادعا كرد كه سواد رسانهاي، كيفيت نيروها و مديريت حاكم بر صداوسيما از متوسط آنچه در ساير رسانههاي كشور ميبينيم كمتر است. با پذيرش اين فرض، چرا بايد منتظر شقالقمر از صداوسيما بود؟
4- منتقدان صداوسيما دوست دارند روي نقطه ضعف اين سازمان، در برنامههاي سياسي انگشت بگذارند. شايد اين روش براي دعواهاي جناحي كاربرد داشته باشد، اما مشكلي را حل نميكند. اينكه دايما توي بوق ميكنند كه صداوسيما در دست يك اقليت سياسي است كه فكر و ديدگاه خاصي دارد حتي اگر درست هم باشد، توصيف صداوسيما نيست. واقعيت اين است كه رسانه ملي تكليفش در برنامههاي سياسي با خودش روشن نيست. نميداند طرف چه كسي را بگيرد و با چه كسي دعوا كند.
5- خيلي از بينندهها با برنامههايي مثل دورهمي و خندوانه و فلان سريال طنز با صداوسيما آشتياند. رسانه ملي هم از اين اتفاق سرخوش است. سالها پيش يكي از بزرگان به صداوسيما هشدار داده بود كه مبادا مردم برنامههاي سرگرمي شان را در تلويزيون خودمان جستوجو كنند و سياست را در رسانههاي بيرون. الحق كه صداوسيما در عمل نكردن به اين توصيه، قهرمان است.
6- گسترش كمي صداوسيما كمك بزرگي به آن نكرده و چهرههاي سياسي چپ و راست همچنان از آن ناراضياند. رسانه ملي هم هيچ تمايلي به آشتي كردن با چپ و راست ندارد. گاهي هم كه مناظرهاي و مباحثهاي پخش ميكند، انگار صدقهاي به جناحها داده است. اين برداشت نميگذارد صداوسيما «ملي» شود و ناچار است توهين «ميلي» بودن را به جان بخرد.
7- اگر صداوسيما دنبال گسترش نفوذ و تاثير است، همانگونه كه در امكانات فني دنبال تقليد از رسانههاي آن سوي آب است، گاهي از روشهاي حرفهاي همان رسانهها هم تقليد كند. كار خوب را حتي از رسانه بد ياد گرفتن، خيلي بد نيست. رسانههاي بد دارند افكار عمومي جامعه ما را بمباران ميكنند.
علاوه برآن صداوسيما اگر چند كاسه از دانش رسانهاي كه هم الان در حوض رسانههاي كشور هست، بردارد و بريزد توي حوض خودش، از وضع الان نجات پيدا ميكند.
دولت همت کند هنوز فرصت هست
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- هیچ کس با شبکههای مجازی مخالف نیست. هیچ کس منکر فواید آنها هم نیست. اینکه بسیاری از مردم، با استفاده از این تکنولوژیهای روز، امرار معاش میکنند، با آنها راحتتر با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، تجارت میکنند، محصولاتشان را معرفی میکنند و... همه درست. اما یک نکته! شبکههای اجتماعی مثل تلگرام سه سالی میشود که وارد زندگی ما ایرانیها شده است. با امکاناتی که اکنون این پیام رسان خارجی در این سه سال ذره ذره اضافه کرده و مردم را با سوءاستفاده از تنبلی برخی مسئولین امر به خود وابسته کرده، طی چند سال آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فرض بگیریم مثلا 4 سال آینده، صددرصد فعالیتهای اقتصادی و تفریحی و سرگرمی مردم هم به این شبکه اجتماعی وابسته شد و تجار توانستند کار و کاسبی خود را با این گونه شبکههای اجتماعی حسابی رونق دهند. آیا وابسته کردن صددرصد این فعالیتها به پیامرسانهایی که کنترل آنها دست دشمن است، منطقی است؟ آیا آن شبکههای پیامرسان که طی همین چند هفته پیش نشان دادند، به دنبال براندازی و ایجاد جنگ شهری هستند، باید صددرصد فعالیتهای اقتصادی و غیراقتصادی ما را تحت کنترل داشته باشند؟ کدام عقل سلیمی میپذیرد کنترل افکار عمومی، کار و کاسبی مردم و حتی سرگرمی و تفریح آنها را به اجنبیها بسپاریم؟! آیا مثلا در آمریکا یا چین یا همین فرانسه، شبکههای اجتماعی بدون هیچ کنترل و چهارچوبی در حال فعالیت هستند؟ بخوانید:
فرانسه یکی از شدیدترین نظارتهای حکومتی بر فضای سایبری را دارد. طبق قانونهای «هادویی» و «لوپسی» مصوب سال ۲۰۰۹، کاربران ناقض قوانین شبکه از دسترسی به آن محروم میشوند. مردم فرانسه حتی در جستوجوی کلمات در موتورهای جستوجوگر هم محدودیت دارند و حق جستوجوی برخی عبارات را ندارند.
آمریکا بهعنوان بزرگترین مدعی جریان آزاد اطلاعرسانی محدودیتهای عجیبی برای فضای مجازی ایجاد کرده که به جرات میتوان گفت در هیچ جای دنیا چنین محدودیتهایی وجود ندارد. آمریکا از چهار مولفه جرمانگاری در قانون فضای مجازی تبعیت میکند که این نوع قانونگذاری در هیچ کجای دنیا شبیه ندارد و برخلاف سبک معمول در دنیا در مورد شبکههای اجتماعی به جزئیات و خرده موضوعات فضای مجازی نیز ورود میکند. طبق قانون امنیت سایبری آمریکا (مصوب سال 2012) که مشتمل بر 15 بند است، هرگونه رفتاری در فضای مجازی اگر معارض با امنیت کشور آمریکا تشخیص داده شود، قابل پیگیری است. براساس افشاگریهای «ادوارد اسنودن» دولت آمریکا بزرگترین رصد اینترنتی را انجام میدهد. این دولت همچنین از سال گذشته تاکنون فشارها را برای نظارت بر شبکههای اجتماعی به شدت گسترش داده است. اوضاع در چین، آلمان، روسیه، اتریش و بسیاری از کشورهای دنیا نیز به همین شکل است که کیهان چند روز پیش طی گزارشی مبسوط و مستند تحت عنوان «از چین تا آمریکا، شبکههای اجتماعی در هیچ کشوری رها نیستند» به آن پرداخته است.(25 دی ماه 96)
2- زمان زیادی نگذشته؛ پس بعید است کسی فراموش کرده باشد. عدهای هرچند معدود، از اعتراضهای آرام و بحق مردم به ناکارآمدی اقتصادی دولت سوءاستفاده کرده و با حمله به عابران پیاده، خودروها، بانکها و چند کلانتری یا پاسگاه اقدام به کشتن،آتش زدن و سر دادن شعارهای براندازانه کردند. خوشبختانه تمام گزارشها، تصاویر و اقدامات ضد امنیت ملی این تفالههای داعش موجود است و هیچ کس نمیتواند آن را منکر شود. ربودن کامیون آتشنشانی در دورود، انتقال آن به خیابان، خلاص کردن و رها کردن آن به سمت خودروهایی که در حال رفت و آمد هستند، برخورد آن با یک خودروی حامل پدر و پسر و مرگ مظلومانه آنها، یا حمله به فلان کلانتری و پاسگاه برای ربودن سلاح و راهاندازی کشت و کشتار و... داستانسرایی و خیالبافی یک ذهن متوهم نیستند، حقایقی هستند که همین چند هفته پیش رخ داده و جان برخی از هموطنان عزیزمان را گرفته است. هدایت این آشوبها از کجا بود؟ آیا آن چند ده کانال تلگرامی که از آنسوی آبها هدایت میشوند، آموزش جنگ خیابانی و کشتن و آتش زدن نمیدادند؟ آیا ننوشتند، سلاح به دست بگیرید، به ادارات پلیس حمله کنید، ساختمانهای دولتی را آتش بزنید؟ آیا شعار مرگ بر روحانی ندادند؟ آیا این کانالهای تلگرامی به کمک سازمانهای اطلاعتی چند کشور معلومالحال و متخصصان جنگ روانی تلاش نکردند ضمن آموزش جنگ شهری، کشور را به خیال خامشان به سوریه تبدیل کنند؟! در حالی که اتفاق زیادی نیفتاده و بنا بر اخبار رسمی، پس از جدا شدن معترضان از اغتشاشگران حداکثر چند صد نفر در سراسر کشور تلاش میکردند با کشتهسازی و سروصدای شبکههای اجتماعی خود را «صدای مردم» جا بزنند، رهبران برخی کشورها مثل آمریکا ناشیانه وارد معرکه شدند و در حالی که تا همین چند ماه پیش مردم ایران را تروریست مینامیدند، به حمایت از آنها پرداختند!
حالا هیجانها خوابیده و ماجرا به لطف هوشیاری مردم و حماقت دشمن خیلی زود تمام شده است. به قول امام سجاد(ع)، الحمد لله الذی جعل أعدائنا من الحمقاء... خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها آفرید.
اما آیا آنچه باعث آن موج سواریها شد هم تمام شده؟ شعار معترضان و مردم در آن تجمعهای آرام چه بود؟ غیر از مسائل معیشتی و اقتصادی؟ آیا مردم حق ندارند از دولتی که نزدیک به 5 سال است تمام امکانات را در اختیار دارد و وعده داده کاری کند که مردم دیگر نیازی به یارانه پیدا نکنند، بپرسند، نتیجه آن وعدهها چه شد؟ مگر قرار نبود تمام تحریمها بالمره برداشته شوند؟ آیا همانطور که وعده داده بودند، مشکل بیکاری و فقر حل شد؟ پاسخ این سؤالها هم روشن است. آنچه باعث اعتراض بخشی از مردم شد، مشکلات اقتصادی بود. تعطیلی یک به یک کارخانهها، افزایش کارگران بیکار در کنار حل نشدن مشکل مسکن و به طور کلی بر زمین ماندن وعدهها بود. برمیگردیم به جمله اول این پاراگراف. شبکههای اجتماعی خارجی به ویژه تلگرام هنوز فعال هستند و 24 ساعته در حال دینستیزی، دروغپراکنی، گسترش فساد و نفرت و اعتیاد، اختلافافکنی، موجسازی و موجسواری و دروغپراکنیاند. مشکل اقتصادی و بیکاری هم که سر جایش قرار دارد؛ نوع برخورد دولت محترم با این معضلات هم نشان میدهد، اراده غالب، بهرهبرداری سیاسی از این مشکلات است تا حل آن.(البته اگر ناتوانی و بیبرنامگی دولت را فاکتور بگیریم) نتیجه: روز از نو و روزی از نو! دشمن با سوءاستفاده از شبکههای اجتماعی جنگ نرم تمام عیاری را برایمان تدارک دیده، دولت هم گویا قصد سروسامان دادن به شبکههای اجتماعی را مانند آنچه کشورهای دنیا انجام میدهند، ندارد. دشمن تستی زد و نتیجه را دید؛ اگر چه از ملت سیلی خورد اما، نقاط ضعف و قوت را شناخت؛ قطعا دست از شیطنت بر نخواهد داشت و این بار با تجربه دیماه باز خواهد گشت. سرو سامان دادن به شبکههای اجتماعی به معنای بستن و تعطیل کردن آنها نیست. دولت محترم، درست مثل همان کشورهایی که آنها را «جامعه جهانی» میداند! با سروسامان دادن به این مهم و صدالبته خیز جدی برای انجام وعدههای اقتصادی و ایجاد شبکههای پیامرسان خودی میتواند این توطئه را به راحتی خنثی کند.
3- میگویند منتقدان با شبکههای مجازی مخالفند! در جریان مبارزات انتخاباتی هم میگفتند، منتقدان با اینترنت مخالفند! چرا زنجیرهایها در روز روشن دروغهای به این بزرگی میگویند؟ این قماش که به بدنه دولت و تصمیمگیران و تصمیمسازان نفوذ کردهاند، کار را به جایی رساندهاند که، اقتصادی بودن ریشه این اعتراضهای بحق مردم را هم زیر سؤال بردهاند. برخی از این زنجیره ایها حتی برای تبرئه بیکفایتی خود، «نظام» را به گروگان گرفته و تلاش کردند، آشوبگران و قاتلان مردم را «منتقد» جا بزنند و با مشروعیتبخشی به آنها، امتیاز هم بگیرند! به جای «حل ریشهای» مشکل که بهبود شرایط اقتصادی و ایجاد شغل و مسکن و شرایط ازدواج برای جوانان است گفتند، جایی را برای اعتراض مدنی تدارک ببینیم! گفتند «باید حرف مردم را شنید» در حالی که خود را به کری زدند و حرف رسای مردم و منتقدان را نشنیدند. چرا؟...
پاسخ در کارنامه این طیف است. نزدیک به 5 سال است جز نگاه به دست دشمن، راهحل دیگری برای بهبود شرایط اقتصادی مردم نداشتهاند. اقتصاد و معیشت مردم را به اخم و لبخند ترامپ گره زدهاند. منتظر میمانند هر چهار ماه یک بار ترامپ چه میگوید. اگر هزار تحریم تازه علیه کشورمان اعمال شود و در عین حال گفته شود «برجام را حفظ میکنیم» فریاد شوق برمیآورند که«ترامپ نتوانست برجام را پاره کند» تا این شکست را هم پیروزی جا بزنند.
میگویند، شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای ایرانی، ضعیف است. آن را به پیکان و خارجیها را به بنز و بیامو تشبیه میکنند. از این دوستان باید پرسید، چرا هیچ ارادهای برای بهبود این شبکهها در مسئولین مربوطه نیست. مگر تلگرام روز اولی که آمد، مثل امروز بود؟ اگر شبکههای پیامرسان خارجی امروز وارد خصوصیترین بخشهای زندگی مردم شدهاند، به دلیل کوتاهی چه کسانی است؟ چرا اجازه دادهاند، تا این حد وارد زندگی مردم شده و تمام مسیر تجارت، تفریح و.... مردم از کانال شبکههای اجتماعی خارجی عبور کند؟
دولت محترم اگر اینقدر به شبکههای اجتماعی و تلگرام علاقه دارد که از هیچ فرصتی برای دفاع از آن صرفنظر نمیکند و حتی آن را به یکی از شعارهای انتخاباتی خود تبدیل میکند، چرا در این حوزه، هیچ فعالیت موثری نمیکند؟ شورای عالی فضای مجازی در این حدود 5 سال، چند بار جلسه برگزار کرده و دولت چقدر در اجرای مصوبات این شورا جدی بوده است؟! چرا هیچ ارادهای برای ایجاد یا بهبود پیامرسانهای داخلی از سوی دولت دیده نمیشود؟!
مشکلات اقتصادی سر جایش هست، همتی هم از سوی مسئولین دولتی برای سروسامان دادن به اقتصاد و دنیای مجازی دیده نمیشود. دولت همت کند تا دیر نشده سروسامانی به این وضع بدهد، درست مثل کاری که کشورهای دنیا میکنند. با حمایت از نخبگان داخلی، پیامرسانهای ایرانی را بهبود بخشیده و کشور را از این وابستگی خطرناک نجات دهد.
- قدرشناسي از پويش "خبر خوب"
دکتر حامد حاجيحيدري از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
قضيه: دو دهه است که «منش روزنامهنگاري» به فرهنگ حاکم بر کلانشهرهاي ما تبديل شده است، و اندوه ناشي از «منفيبافي» و «سياهنمايي» احوال ما، حسي از ناتواني و بياميدي را بر گروههاي مهمي از اقشار متوسط شهري مسلط ساخته است. منش روزنامهنگاري، در جستجوي خواننده است، و فرضهايي را در مورد «ارزش خبري» در ذهن ميپرورد که با فاجعه يکي است. انگار تا خبر از «فاجعه» ندهيد، کسي خبر شما را نميخواند. از همان ابتدا، اغلب، روشنفکران و فعالان سياسي اصلاحطلب که بنيانگذاران «منش روزنامهنگاري» بودند، در ارتباطات خود، به احساسات مردم دقت کافي نميورزيدند و «سياهنمايي» را تا حد «بياميدي» شور ميکردند. آنها مدام مدعي «افشاگري حقيقت» بودهاند، و به استناد «افشاي حقيقت» از سه مقوله مهم ديگر، يعني «بيان احساسات» و «مراعات اخلاقيات» و «قدرشناسي از سنتها» غفلت يا تغافل ورزيدهاند؛ آنها مدعي «حقيقتي» بودند و هستند که زماني دوشادوش «سروش» باور داشتند که قرائت شخصي از «حقيقت» است نه «حقيقت» آن طور که واقعاً هست. جداً اگر روشنفکري اصلاحطلب به تبعيت از «سروش» معتقد است که «حقيقت»، نسبي و منسوب به قرائت خاص است، چرا تا اين اندازه قصد تعميم و اعمال مجدانه آن بر سايرين را دارد؟ و چرا ميکوشد تا سيطره آن را بر «احساسات» و «اخلاق» و «سنتها»ي مردم تضمين کند؟ وقت آن است که روشنفکران و فعالان سياسي اصلاحطلب که يد طولايي در «عبور کردن از... يه چيزي» دارند، از اين تناقض دروني خودشان هم عبور کنند، و تکليف خود را با مقوله «حقيقت» و «خلق و خوي جامع انساني» روشن نمايند. «حقيقتگويي قرائتمحور سياهنما»ي آنها منجر به شکلگيري يک قشر متوسط شهري افسرده شده است، تا حدي که مصرف قرصهاي ضدافسردگي در ميان اين قشر متوسط روشنفکرزده، بسيار بيش از شمار اشکهاي سنتيهاي بالنسبه فقيرتري است که پيوسته در رثاي بزرگان تشيع ميگريند و براي زندگي حقطلبانه «به وجد ميآيند». مسئله اين است: بايد توازني ميان «افشاي حقيقت»، «بيان احساسات»، «مراعات اخلاقيات»، و «قدرشناسي از سنتها» وجود داشته باشد.
کاوش در قضيه: يک وجه مهم اهتمام اخير موسوم به «پويش خبر خوب» همين است؛ بايد به دو دهه منفيبافي گسترده روشنفکري در مورد ايراني و تاريخ ايراني خاتمه داده شود، و «نقادي مثبت» احياء گردد. نقد و ارزيابي عيبي ندارد. روزنامهنگار و مصلح اجتماعي، وظيفه دارد به «نقد» کردن به معناي واقعي کلمه؛ وظيفه دارد به «عيارسنجي»؛ «منتقد» که در لغت به مفهوم «عيارسنج» است، بايد در يک مواجهه سازنده با مسائل اجتماع، مانند زرگر متبحري عمل کند که «قدر» زر و «قدر» مس به کار رفته در يک زيور را معلوم نمايد و با ملاحظه هر دو وجه، قيمت بگذارد. دقت کنيد؛ هم «قدر» زر را معلوم کند، هم «قدر» مس را، و شايد هم بيشتر، «قدر» زر را معلوم کند تا «قدر» مس را. «منتقد»، قيمت ميگذارد، نه آن که کلاً از قيمت بيندازد. و پرسش اين است که آيا تيپ منتقد سياسي و فرهنگي و اجتماعي امروز که همهگير گرديده، براستي «منتقد» و «عيارسنج» است؟ ديگر بس است ساختن فيلمهايي که به استناد نگونبختي دروغين و تحقيرآميز ما، داوران خارجي را دلخوش کند که هنوز در خط مقدم تمدن هستند، در حالي که نيستند. ديگر بس است گفتار سياسي که روشنفکري فرانسه و انگلستان را خوش آيد و تاريخ درخشان ما را نحيف و حقير جلوه دهد.
روشنفکر، بايد در بيان ذهنيتهاي خود، احساسات مردم را و «خلق و خوي جامع انساني» آنها را ملاحظه کند و با قبول مسئوليت در قبال آن سخن بگويد. روشنفکري اصلاحطلب، در سال 1376، روزنامهنگاري اصلاحطلب را به عنوان نسخه شفابخش مسائل جامعه ايران معرفي کرد، ولي در واقع، اعتماد به نفس ملي را هدف گرفت.
روشنفکري اصلاحطلب بايد بداند که دقيقاً همان چيزي را از مردم دريافت ميدارد که به ايشان اعطا ميکند. پس، نبايد گلايه کند که مردم، مکرراً آنها را پس زدهاند، و حمايت لازم را از افکار منفيباف ايشان مبذول نداشتهاند. روشنفکري اصلاحطلب، خود را به
آب و آتش زده است، ولي در تراکم بالاي دروغ هم، رأي چنداني از مردم نگرفته است؛ بله؛ يک بار در سال هفتاد و شش، مردم، روشنفکري اصلاحطلب را با خط امام و قانونگرايي معادل گرفتند، ولي پس از آن که مغز ماجرا روشن شد، رويگرداني و بياعتمادي هم آغاز گرديد، و از آن پس، خط روشنفکري اصلاحطلب، در بهترين حالت موفقيتهاي «ناپلئوني» به دست آورد؛ موفقيتهايي که بيش از چهار/پنج ماه تاب نياورد و به سرعت معلوم شد که موفقيتها چيزي بيش از «جنگ رواني» نبوده است، چرا که پيشتر گفته بودند که «ما جنگ رواني بلديم».
توصيههايي براي آينده بهتر: تحليلگر اجتماعي، توصيههايي به روشنفکران اصلاحطلب که نه، به همه فعالان سياسي کشور دارد؛ اين که وقتي مردم ميدانند که ما به خود خود خود خود ايشان و به زندگي شخيص آنها به عنوان يک کل يکپارچه مرکب از احساسات و اخلاقيات و سنتها و عقلانيتها توجه داريم، آنگاه، احساس ارزشمندي نسبت به ما خواهند داشت. مخاطبان به نوبه خود، اين توجه ما را به فرم يک التفات اختصاصي جبران ميکنند و به ما احترام ميگذارند، ولي اگر ما با منفيبافي، مردم و ملت خود را کمقدر جلوه دهيم، اگر به طعنه بگوييم «اينجا ايران است و هيچ چيز سر جايش نيست»، هر چند که شايد يکي دو جوان خام و کماطلاع براي ما هورا بکشند، ولي در بلندمدت همين جوانان ما را نکوهش خواهند کرد. بايد به احساسات مردم توجه داشت، و تنها خود را مصروف «افشاگري حقيقت»، آن هم حقيقت موهوم سروشيستي معطوف نکرد. توصيه تحليلگر اجتماعي، براي يک فعاليت سياسي موفق اين است که «مردمي باشيد». طوري در مورد جامعه سخن نگوييد که انگار خودتان از دماغ فيل افتادهايد؛ شما بخشي از همين مردم هستيد و به سرمايه همانها درس خواندهايد و الآن «روشنفکر» شدهايد.
توصيه ديگر اين است که «فروتن باشيد»؛ متفکران و سياستمداران بزرگ و الهامبخش ميدانند که نبايد خود را بهتر از سايرين بداند. چه کسي فرجام امور را ميداند؟ پس بهتر است از برج عاج پايين بياييم و ارزشهاي مردم را کشف و اقتباس کنيم. هر کس ارزش خاص خودش را دارد و مهارتهاي ارزشمند زندگي، در ميان مردم توزيع شده است. متفکران و سياستمداران بزرگ، طوري مرتبه و موضع خودشان را آميخته با مردم تعيين ميکنند که اگر روزي زندگي را ترک گويند، مفهوم تاريخي حضور آنها، استمرار اجتماعي ايشان يا همان «باقيات الصالحات» را تضمين کند. حکيمان و مصلحان اجتماعي بزرگ، ميلي به آن ندارند که جامعه وابسته و طفيلي آنها باشد، و از اين رو مدام برتري خود را گوشزد نميکنند، و به اين ترتيب، نيرومندي را در ملت افزايش ميدهند.
توصيه ديگر براي تبديل شدن به يک مصلح اجتماعي مثبت و مؤثر اين است که «ساده و بيتکلف باشيد». براي اين که يک مصلح اجتماعي بزرگ شويد از سخن گفتن و ارتباط گرفتن با مردم، به نحوي که از شيوه درک و استنباط آنها بسيار متفاوت باشد، پرهيز کنيد و در عوض، در همان کانال ارتباطي، فعاليت کنيد که مورد اقبال متوسط مردم است. اين رويکرد تا حدي، شما را به هر يک از نفوس مردم نزديک ميکند و تأثيرگذاريهاي مثبت دوجانبه را فعال ميسازد. وانگهي، وقتي با مردم صحبت ميکنيد، احترام خود را حتي به کساني که مورد انتقاد شما هستند نشان دهيد. اين کار به نوبه خود، احترام ديگران را نسبت به شما جلب خواهد کرد.
نهايتاً، توصيه آن است که «به ملت باور داشته باشيد»؛ خيلي تلاش نکنيد که مردم شما را باور بيابند؛ در عوض، کاري کنيد که مردم نسبت به «سنتها و رويههاي درست و ارزشمند» يا همان «ملت» اتکال داشته باشند. بايد «از کيان ملت حمايت کنيد». مصلحان اجتماعي مؤثر، ميدانند که آنها براي «مطرح کردن خود» به قيمت از کار انداختن «ظرفيتها» و «اعتماد به نفسها» نيامدهاند. همه تلاشها براي آن است که «ظرفيت»هاي موفقيت در «ملت» تقويت شوند، و اگر بيان آنچه حقيقت ميپنداريم، «ملت» را سرد کند، چه فايدهاي در اين دلسرديها ميتواند وجود داشته باشد؟ مصلحان اجتماعي نابغه و الگويي، با شعف و گرمي، معموليترين کارها را دوشادوش مردم انجام ميدهند، تا با پيدا کردن ظرفيتهاي بهبود در هر موقعيتي آن را تقويت کنند. براي اين مصلحان مهم است که مستمراً در ميان مردم باشند تا بتوانند «ظرفيت»ها را بموقع شناسايي و شکوفا نمايند. اين است راه درست (توأم با اقتباسهاي آزاد از مايک ميکالوويچ).
نظر شما