پیش از این، او با ساخت سریال «خواب و بیدار»، به نوعی چنین ژانری را در قالبی دیگر وبا موضوع سرقت مسلحانه تجربه کرده بود و حالا فخیمزاده همه فن حریف که علاوه بر کارگردانی، متنهایش را هم خودش مینویسد و اغلب بازیگر محوری کار هم هست، این بار آمده تا با دستمایه قرار دادن موضوعی به روزتر و پرده برداری از مناسبات پنهانی که هنوز هم در جامعه چندان جا افتاده و روشن نیستند سریال جدیدی بسازد.
چیزی که مسلم است نفس انتخاب مضمون قرصهای اکس جسارت میطلبد هر چندکه او پیش از این نیز در سریال« حس سوم » به موادمخدر پرداخته بود اما پرداختن به موضوع قرصهای روان گردان و توزیعکنندگان آن و اکس پارتیها موضوعی است که انتخاب آن با وجود این همه حاشیه و اصطلاحا دست به عصا رفتار کردن در نوشتن فیلمنامه یا حتی وجود ممنوعیت در نشان دادن خیلی چیزها در رابطه با این موضوع در تلویزیون، تحسین بر انگیز است و به نوعی هم هوشمندانه، چرا که طرح این موضوعات در رسانهای با وسعت تلویزیون اگر در گذشته ضرورت چندانی نداشت امروز دیگر کاملا واجب است و دیگر نمیتوان با لاپوشانی و روتوش ظاهر جامعه چیزهایی که اصطلاحا قبلا تابو و اسمشو نبر محسوب میشدند، نادیده گرفت.
انتخاب این مضمون علاوه براین که ورود به حیطهای جسورانه است، کارگردان و نویسنده فیلمنامه را درگیر چالشی بزرگ میکند چرا که مجبوراست هم ناگفتهها را بگوید تا به رسالت آگاهی رسانی توسط رسانه عمل کرده باشد و هم از سویی این ناگفتهها را باید به شکلی در لفافه تصویر، کلمات و داستانهای نیمه پنهان بگوید تا هم ظاهر آن به لحاظ شبکه بیمانع باشد و هم آنقدر ابتر و مصنوعی جلوه نکند که مخاطب را دلزده کند و این پروسه دشواری است که شاید اگر بخت یارکارگردان باشد محدودیتها سبب شکوفایی خلاقیتش میشود.
ریتمی هوشمندانه
اما آنچه در سریال بیصدا فریاد کن در اولین نگاه به چشم میآید، صرفنظر از استفاده از این مضمون تازه و به روز (که جزو محاسن آن به حساب میآید) ، ریتم خوب اتفاقات سریال است؛ ریتمی هوشمندانه که اگر داستان سریال را دنبال کنید در همان یکی- دوقسمت میفهمید این ضرباهنگ ربطی به گذشت زمان در ماجرای سریال یا تلاش فیلمساز برای دادن اطلاعات بیشتر به مخاطب ندارد.
ریتم سریالهای تلویزیونی در فرمهای مختلف و بهخصوص در ژانرهای اکشن یا پلیسی عموما درصورتی کش دار و خستهکننده جلوه نمیکند، که ممکن است یکی از موارد زیر در کار صادق باشد: یا این که کارگردان نحوه کارگردانی خلاق یا حتی تجربی را در شکل دادن به روند روایت و تعیین میزانسنها به کار میگیرد که این کار عموما علاوه بر دکوپاژ ویژه با همراهی یک فیلمبردار نوگرا و خلاق و تصویربرداری از زاویهها ی بدیع یا خاص، ممکن است که کمتر در سریالهای تلویزیونی داخل یا حتی خارج اتفاق بیفتد. معمولا در سریالسازی الگوی کلاسیک بر هر فرم دیگری ارجحیت دارد چون به لحاظ استقبال مخاطبان همیشه فرمولی بوده که با جایگزینی یک سری مولفهها جواب داده است.
اما در غیراین صورت باید موارد دیگری در کار سریالسازی دخیل باشند که اصطلاحا تماشاچی نگوید کهای بابا این سریال را آب بستهاند و در عین این که به هزار و یک کار در خانه مشغول است نیم نگاهی از گوشه چشم به سریال داشته و انصافا چیزی را هم از دست ندهد .
از جمله این عوامل میتواند فیلمنامه پر و پیمانی باشد که در هر بخش سریال به قاعده یک تله فیلم اطلاعات برای تماشاچی رو کند و کلی گره افکنی و کنش و واکنش در حجمی کم عرضه کند که این هم جز در مواردی نادر، خارج از اصول معمول سریالسازی بهخصوص با میزان بودجه و شرایط سریالسازی در سیماست، پس میماند تنها گزینه موجود که آنهم تلفیقی از کارگردانی با دقت، استفاده از بازیگران نسبتا خوش چهره، میزانسنهای شلوغ، بالا بردن دوز اکشن کار ( حتی تا حدی که گاهی نا بجا و نالازم است اما لاجرم فریادها حواس تماشاگر را به خود جلب میکند و نگاه او را در هر حال میدزدد) است اما گزینهای دیگر که از تمام اینها در سریال فخیمزاده و سر و شکل دادن به ریتم آن و جنبه پلیسی آن، مؤثرتر عمل کرده تدوین کار است.
نوع تدوین به گونهای است که ریتم کار را بالا برده است و ناخودآگاه فکر می کنی ا تفاق خاصی افتاده که از آن بیخبر مانده ای...و در واقع شاید به نوعی بتوان گفت فخیمزاده ریتم نسبتا تند و چشمگیر سریالش را ( اگر نگوییم به خاطر فریادها یا جیغ و دادهای افراطی ) مدیون نوع تدوین ماجراست و همین نوع تدوین سبب ایجاد عنصر تعلیق در داستان شده است چون در طول زمان یک قسمت گره چندانی گشوده یا انصافا باز نمیشود که مخاطب در پیگیری سؤالهای خود دنبال قسمت بعدی سریال باشد اما این نوع تدوین خواسته یا ناخواسته تعلیقی کاذب را ایجاد کرده که کاملا در جهت جذب مخاطب عمل میکند. کارگردانهای زیادی در سیما طی سالهای طولانی سریالهای پلیسی جنایی یا دلهره آور ساختهاند اما نام آنها کمتر به خاطر مانده است.
در مجموع میتوان گفت فخیمزاده به مجموعه عواملی در ساخت سریال پلیسی دست یافته که مثل فرمول مؤثری برای مخاطب عمل میکند، از طرح ماجرایی ممنوعه و کنجکاوی بر انگیز تا... .
مضامینی مشابه
اما عوامل دیگری در جذب مخاطب در ساخت سریال بی صدا فریاد کن دخیل است که نمیتوان بهطور مطلق وجه منفی به آن بخشید از جمله آنها گرته برداریهای آشکار و پنهان از سریالهای خارجی (البته در حد بضاعت کارگردان و تلویزیون داخلی) است. گرته برداریهایی که گاهی از مضامینی مشابه وام میگیرد و گاهی بهطور کلی و قالبی شامل برداشت میزانسن کامل یک سکانس تعقیب و گریز میشود یا مثلا نمونههای دست به نقدی که کاملا کپی برداریهای کمی مصنوعی از سریال پلیس بزرگراهند.
نمونههایی مثل این که کاراکتر لیلا برخورداری موبایلش را به بهانه احوال پرسی در جیب زن دیگر میاندازد تا او را تعقیب کنند یا....لازم به توضیح است چنین کارکردی در پلیس بزرگراه بلا فاصله با توضیحی تصویری علت مسئله را روشن کرد، اما قدر مسلم اینجا تمام تماشاگران نه به این کارکردها واقفند و نه چنین کارکردهایی درحد خلافکارهای ایرانی( هر چند هم که با هوش باشند) برای این نوع تعقیب و گریز هاست.
اشاره به نمونه سادهای از برخورد تماشاچی عام با این صحنه خالی از لطف نیست...در حین تماشای این صحنه میپرسیدند ؟ این چه کاری بود؟ دزدی کرد ؟ مواد انداخت؟ تو موبایلش قرص بود؟و برخوردهای ساده انگارانه دیگر که به جای ایجاد نوعی کارکرد تعلیق زا برای مخاطب، حواس او را از پیگیری ماجرا به کل پرت میکند.
درست است که در تلویزیونها ی دنیا، ماهوارهها و سریالها و... دیگر همه چیز گفته شده است و هیچ چیز جدید نیست اما تکرار یا گفتن این موضوعات مشابه و ایرانیزه کردن آنها و دستمایه قرار دادن مشکلات جامعه داخلی خودمان همه و همه هنر و دیدگاهی متفاوت و خاص میطلبد و اگر کارگردان با بهره گیری از سوژهای مناسب یا حتی تکراری با نگاهی خاص خودش موضوع را بررسی کند بهطور قطع حاصل کار تکراری نخواهد بود.
انتخاب بازیگر
اما در حیطه انتخاب بازیگر، بازیگران مجموعه بیصدا فریاد کن عموما بر مبنای سلیقه کارگردان انتخاب شده و بازیگرانی هستند که گاه یا در مجموعههای او تکراریاند یا ویژگیهای آنها مشترک است.
در مجموع بازیها خوب است یا بهتر است بگوییم خوب از آنها بازی گرفته شده اما در همه آنها حتی پلیسها ( که شاید این هم سلیقه کارگردان باشد) نوعی اغراق غیرضروری در کلفت کردن صداها، نگاههای خشمگین و مصنوعی و افراط در فریاد و ژستهای غیرضروری به چشم میخورد؛ اینها شاید تماشاچی عام را مغلوب یا حتی برای لحظاتی مرعوب کند اما باعث بیتوجهی و حس بیسلیقگی در مخاطب کمی دقیقتر میشود.
خیلی از این صدا کلفت کردنها، چشم گشاد کردنها و فریادها و ضربات کتک کاری که انگار به بالش میخورد گاه شاید حتی لازم نیست و همه اینها ماهیت کلی کار را باوجود این همه زحمت کارگردان خوب و حرفهای مجموعه مصنوعی جلوه میدهد.
البته تلاش فخیمزاده برای ساخت و الگوسازی در سریالهای تلویزیونی پلیسی به سبک ایرانی قابل تقدیر است اما اگر یک سری مولفهها در آن مراعات نشوند، بیننده به ناچار به سراغ «کارآگاه ناوارو» یا همان «درک» خودمان یا سریالهای تکراری پلیسی آلمانی یا همین پلیس بزرگراه خواهد رفت و اینها نکاتی است که شاید گفتن آنها و اجرای آنها در سریالهای بعدی راهگشایی باشد تا سریال به ساختاری قویتر رسیده و راه را بر بسیاری از انتقادها ببندد.
اما از جمله انتقادهایی که به سریال کمابیش وارد است، میتوان به ا ین موارد اشاره کرد که بهرغم ایده خوب سریال، بسیاری از اتفاقات سریال به مفهوم دقیق کلمه، کاملا اتفاقیاند و این دقیقا بر میگردد به آن گاف فیلمنامه نویسی معروف.
استادهای حرفهای از همان ابتدا تأکید میکنند که در نوشتن فیلمنامه اصل باور پذیری را مدنظر قرار داده و خود را قادر مطلق وقایع فرض نکنید بلکه این فیلمنامه، داستانی دارد که باید در روندی معقول و بدون حس شدن حضور سنگین نویسنده و کارگردان، وقایع آن پیش برود...در این سریال متأسفانه خیلی از چیزها بر مبنای اتفاقات نادر و غیرقابل باور بنا شدهاند که به باورپذیری کل کار لطمه میزند. از سویی انگار قرار است نقش بانوان پلیس زن با این سریال به گونهای تببین شود. در حالیکه خانمهای پلیس بهنظر کارمندانی اداری میآیند بهخصوص که در صحنههایی حتی باید به پلیسهای مرد بابت حضورشان جواب پس داده و کارت نشان میدهند.
طبعا در این موارد کسی انتظار ژانگولربازی از ایشان آنهم درسریال و در عملیات ویژهای ندارد اما لا اقل بهتر بوداگر قرار است درباره این موضوع به نوعی فرهنگسازی شود، حیطه مسئولیتها و حضور این بانوان و نحوه حضورشان کمی پررنگتر و واقعیتر دیده میشد. البته طبعا محدودیتهای زیادی در نشان دادن هر موضوع جدیدی وجود دارد و این هم از آن دست مقولات است که هنوز به خاطر تازگی و حضور کمتر آن در سریالها باید پیش از نوشتن و ساختن، مورد تحقیق، بررسی و سازماندهی بیشتری قرار گیرد و به صرف طرح حضور آنها در سریالی محدود نشود.
شاید میشد به این شخصیتها بیشتر نزدیک شد و این طور کلیشه ای و تا حدی باورنکردنی بودن آنها را شکست.اما آنچه مسلم است فخیمزاده سریالسازی حادثهای را خوب میشناسد و چه بسا که در کار بعدی اش این ظرایف را هم به کار ببندد.