همه میدانستند که 3 سال است محرم زینالزاده و علیرضا نادری مشغول تحقیق و نگارش مجموعه «شهریار» هستند اما ناگهان همه چیز بههم ریخت... . مدیریت جدید علاقهمند بود با کمال تبریزی شهریار را ادامه دهد و به این شکل بود که کمال تبریزی ادامهدهنده راه زینالزاده شد و مهدی سجادهچی نوشتن فیلمنامه را آغاز کرد. اگر دستی بر آتش نگارش و تحقیق فیلمنامه داشته باشید، تنها میتوانید یک پروژه نگارش 3ساله را تصور کنید؛ یک کار طاقتفرسا و البته دیوانهکننده را. شاید همین باعث شد که پس از این تغییر و تحولات، علیرضا نادری دست به کار شود و نامهای خطاب به مسئولان سیمافیلم منتشر ساخته و رسما اعتراض خود را اعلام کند؛ گرچه این اعتراض کتبی نیز تاثیری در ادامه روند «شهریار» به کارگردانی کمال تبریزی و نویسندگی مهدی سجادهچی نداشت.
تبریزی را با آثار قابل توجهی مثل «لیلی با من است»(مجموعه تلویزیونی و فیلم سینمایی)، «شیدا»، «یک تکه نان» و «مارمولک» میشناسیم و دوستش داریم. شاید بشود او را بیشتر دوست داشت؛ به خاطر جسارتش در بهتصویرکشیدن و واگویهکردن مسائل و قصههایی که معمولا شامل خط قرمزها و اعتقادات و باورهای خاصی هستند. بهخاطر تعصب خشکی که عدهای به این قبیل مسائل دارند، دستگذاشتن روی آنها و به گونهای دیگر روایتکردنشان، کار آسانی نیست و سری نترس میخواهد.
تبریزی و آثارش
اما کمال تبریزی که با نگاهی کلی به آثارش، او را میتوان به نوعی یک فیلمساز سیاسی هم دانست - چرا که همین میل به شکستن تابوها، حکایت از شورش او علیه مسائل و باورهایی دارد که از دید او نادرست و شاید یک نوع خرافهگرایی و انحراف و بزرگنمایی است - این کار را میکند و برای اثبات این ادعا، شاید بهتر آن باشد که رجوع کنیم به نقل قولی صریح از خود او در این باب که میگوید: «... من به پیشواز تابو میروم تا آن را بشکنم» و دیدیم که در «لیلی با من است» (با نگاه از دریچه طنز به جبهه و جنگ) و «مارمولک» (با عبور از خط قرمزی به نام روحانیت)، این کار را به نحوی درست و بدون به سخرهکشیدن و زیرپاگذاشتن حرمتها انجام داد و مخاطبان بیشماری را هم به سوی خود کشید. درست جایی هنرمندی تبریزی بیشتر برایمان روشن میشود که با مروری گذرا به آثار دیگران، پی به این مهم ببریم.
تمام این ویژگیها کافی است تا وقتی نام کمال تبریزی را بر صفحه تلویزیون میبینی، بیدرنگ هرجا که هستی، بنشینی و دستگاه کنترل را زمین بگذاری و بیصبرانه منتظر دیدن اثر قابل تامل دیگری از او باشی. تبریزی اینبار کار خطیر دیگری را تجربه کرده؛ کاری که متاسفانه، بهخاطر عدم وقوف عدهای به همین مقوله خطیربودن و حساسبودناش و ساختن برنامههایی ضعیف توسط آنها و البته حمایت مدیران وقت، خیلی پیشپاافتاده و دمدستی بهنظر میرسد. او اینبار سراغ تلویزیون و مجموعهسازی رفته و اتفاقا اینبار هم در قدم اول، تابوی دیگری را شکسته؛ آن هم با به تصویرکشیدن زندگی «استاد محمد حسین شهریار» شاعر بزرگ و فقید معاصر، از زاویهای واقعبینانه و منحصر به خودش و با شکل روایتی خاص. ما عادت نداریم که فیلم یا مجموعهای درمورد بزرگان عرصههای مختلف هنری، ادبی، سیاسی و... مملکت خود را ببینیم (و انگار اصلا هم قرار نیست عادت کنیم). البته معدود آثاری هم که در این راستا یا براساس آثار این بزرگان ساخته شده، بهطور کل، آثاری ضعیف، بیمحتوا، مبتذل و حتی گاهی توهینآمیز از آب درآمدهاند؛ مثل مجموعه مجهول چهل سرباز (با گریزی که به شاهنامه داشت)، مجموعه زندگینامه نیما یوشیج (که آنقدر خوب بود که نامش خاطرم نیست!)، سهراب سپهری و... .
شاید باید مرحوم «علی حاتمی» هنوز زنده میبود تا باز هم شاهد ساخت یکی دو فیلم یا مجموعه درمورد این بزرگان یا اتفاقات مهم تاریخی دیارمان ـ آن هم به آن شکل مطلوب و جذاب که مختص به اوست ـ باشیم، تا به قول دوستی، «با لحظه لحظه آثارش همگام شویم و دلتنگیهایمان را در کوچه پسکوچههای هزاردستاناش جستوجو کنیم» و شاید باید این آرزو را در دل بپرورانیم که کارگردانی مانند حسن فتحی، حداقل هر 3-2سال یکبار، مجموعهای از این دست آثار، روانه آنتن کند یا کسی مثل امرالله احمدجو، با آن آثار ماندگارش - روزی روزگاری و تفنگ سر پر - باز هم خیال مجموعهسازی به سرش بزند.
گذشته نزدیک این دیار و داستان هرچه که جلوتر میرود (برای ما که همیشه در گذشته زندگی میکنیم) این حس نوستالژیک ـ که با دیدن آثار قدیمی به سراغمان میآید ـ بیشتر، با شیرینیاش عذابمان میدهد و جذبمان میکند. حالا دیگر داستان به جایی رسیده که شخصیتهای مهم دیگری هم وارد قصه شدهاند و البته بعد از این، باز هم میشوند؛ کسانی مثل ملکالشعرای بهار، استاد صبا، ایرجمیرزا و... و این درست اثرش را وقتی میگذارد که به یاد میآوریم چه بزرگانی داشتهایم؛ یک نسل طلایی که در دورهای آمده و حالا رفتهاند یا یکی یکی در حال رفتن هستند.
این شهریار است یا نه؟
به یاد میآوریم دورانی را که ادبیات و فرهنگ و هنر، با زندگی مردم این دیار عجین بود و میدانیم که چقدر محفلها و بحثهای هنری، ادبی، فرهنگی و... از نان شب هم واجبتر بود. به یاد میآوریم که صمیمیت، عاشقی، زندگی، دوستداشتن و خواستن، چقدر مهم و چقدر زیبا و جذاب بود. این یادآوریها از دورانی که خیلی دور نیست، زمانی دردناکتر میشود که به قول دوستی، بدانیم «استاد شهریار، خود در آن زمان، در فقدان رسوم و سنتها، شکوهها کرده است. این شکوه و گلایه را در جای جای آثارش میتوان دید؛ تا آنجا که در اثر جاوداناش «حیدر بابا»، از ابتدا تا انتها این موارد را دستمایهای قرار داده تا با کنایه و اشاره، آدمی را به تفکر در خود فراموش شدهاش وا دارد». حالا با این تفاصیل، بیایید دریابیم حال خودمان را که با دیدن تاریخ زندگی چنین شخصی با چنین دیدگاهی، از خود بیخود میشویم و آن حس نوستالژیکِ ناب به سراغمان میآید و اینها را، مجموعه شهریار، یکبار دیگر میخواهد به یادمان بیاورد؛ مجموعهای که - بدون اینکه مدعی زدن حرف گنده و موضوع روشنفکرانه یا هنرمندانه، سیاسی، اجتماعی یا حتی دادن پند عاقلانهای(!) باشد- تنها سعی در به تصویرکشیدن تاریخ زندگی هنرمند بزرگی دارد به نام شهریار که چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخشی از تاریخ ماست.
شاید به همین دلیل است که تبریزی، روند رو به رشد اتفاقات و جریانات سیاسی - اجتماعی - تاریخی خاص آن دوران را بیهیاهو و بزرگنمایی، آنچنان که محمد حسین شهریار، بی هیاهو و بیادعا، میبالد و بزرگ میشود و بزرگی میکند، در جنگ ناتمام شب و روز، در طول زمان، به تصویر میکشد.
انتخاب خوب و بجای بازیگران، بهخصوص بازیگر دوران خردسالی استاد شهریار (شایان پارسایی) با آن بیان شیرین و بازی بچگانه و جذابش و بازیگر جوانی استاد (اردشیر رستمی) با آن نابلدیاش در بازی و خضوع و خاکی بودناش در برابر مقوله بازیگری که تاثیر بسزایی در باورِ افتادهحالی و خاکیبودن استاد شهریار در آن دوران دارد و همچنین بازیگر دوران بزرگسالی و کهنسالی استاد (سیروس گرجستانی) که با آنکه هنوز آن قسمتها را ندیدهایم اما میدانیم که بازیگر منعطف و توانایی است، نبودن بازیگران چهره با آن تیپها و تکیهکلامها و فرم بازی یکنواخت همیشگیشان، استفاده مداوم و بجا از شعر و شعرخوانی و قصهخوانی و قصهگویی و نامهنگاری، منطبق با آنچه شغل قهرمان اصلی داستان است، بهکاربردن آداب و رسوم و مثلهای معروف آن زمان مثل شاهنامهخوانی، مشاعره، معرکهگیری، لنگانداختن و...، پرهیز از بزرگنمایی و غلو، دیالوگهای روان و بامعنی، داستان صمیمی و روراست و... همه از ویژگیهای اثر کمال تبریزی است که آن را در زمره آثار خوب و ماندگار تلویزیون جا میزند.
هرچند که ضعفهایی هم مثل شتابزدگی در پیشبرد داستان، یکلایه و سطحیبودن برخی شخصیتها، حوصله نکردن روی بعضی اتفاقات و مسائل در قصه که شاید کلید سؤالهای بعدی باشند و در پارهای اوقات، سرسریگرفتن برخی پلانها که با وجود داشتن ضعف در بازی بازیگران، تصویربرداری، نورپردازی و... به سایر پلانها چسبیدهاند و...، مواردی هستند که نمیتوان از آن به سادگی گذشت اما بگذارید در این مقال، به خاطر همان حسی که بیانشد، سخنی از آنها به میان نیاید و فقط به این موضوع بسنده شود که، جای آن بود تا درمورد گوهری چونان استاد شهریار، قدری بیشتر تامل میشد تا مجموعه از این شتابزدگی رنج نبرد. اما چاره چیست که گویا داستان نیز سر آن دارد تا همچون زمانه، ما را از آن همه صفا و یکرنگی دور کند.
کمال تبریزی:این شهریار من است
کمال تبریزی، کارگردان مجموعه شهریار است. معمولا کارهایی که از او دیدهایم خالی از جنجال نبودهاند. کافی است پروندهاش را مرور کنیم؛ «لیلی با من است»، «مارمولک»،«دوران سرکشی» و... . اینها تنها چند اثر اخیر او هستند. کارگردان شهریار علاقه زیادی دارد پایش را قدری از خطوط قرمز آن طرفتر بگذارد؛ به قول خودش «موقتی با تابو برخورد میکنم و تمام ذوق و خلاقیتام را به کار میبرم تا ببینم چگونه میتوان آن را شکست. ما باید آدمهایی نظیر «شهریار» را واقعی ببینیم؛ عادت کردهایم یک هاله تقدس دور شخصیتها میپیچیم که باعث میشود خودمان را از آنها دور کنیم.
من شهریار را زمینی دیدهام؛ او مثل همه خطا میکند و یک قهرمان معمولی قصه است که باید همه ابعاد زندگیاش دیده شود». مجموعه شهریار تا اینجا مورد حملات کوچک و بزرگ زیادی قرار گرفته است اما تبریزی بدون اعتنا، از کنار همه این واکنشهای مثبت و منفی میگذرد.
او درباره مجموعه اخیرش میگوید: «من یک حس نوستالژیک به شهریار دارم. پدرم به شدت به او علاقهمند بود؛ مخصوصا به شعر حیدربابا؛ وقتی ما را برای تفریح به باغی یا خارج از شهر میبرد، این شعر را برایمان میخواند. پس وقتی کار پیشنهاد شد، درنگ نکردم». او در واکنش به ایرادهایی که به شخصیت یا وقایع دوران شهریار وارد میشود، توضیح میدهد: «من حق دارم بهعنوان سازنده این مجموعه، به نگاه خودم احترام بگذارم. شهریاری که شاهدش هستید، شاید با شهریاری که خیلیها میشناسند، تفاوت داشته باشد. این شهریار، شاعری معروف و مشهور است که من میشناسم، فقط همین».
فخر الدینی: بهترین ها را آورده ام
فرهاد فخرالدینی شاید بیش از دیگر آثارش، با موسیقی مجموعه «امام علی» در کشورمان شناخته شود. او که در دوران زندگی هنریاش آثار ماندگار زیادی همچون موسیقی مجموعه «کیف انگلیسی» را برای تلویزیون و سینمای کشورمان اجرا کرده، این روزها با موسیقی تیتراژ و متن سریال «شهریار» به سیمای ملی بازگشته است.
او آذری بودن کمال تبریزی را نقطه مثبتی در این اثر برمیشمرد؛ «کارگردان در بخش آذری سریال، ذوق خوبی به خرج داده است. برای من جالب است که چگونه این مجموعه را کنار هم جمع کرده». او که به دلیل رفاقت شهریار با پدرش، این شاعر پرآوازه ایرانی را بارها از نزدیک دیده، اعتقاد دارد: « اینکه شخصیتی تاریخی را عینا بتوان از آب درآورد، نشدنی است. به نظر من انتخاب بازیگران فوقالعاده بوده و شهریار در دوران نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری خیلی خوب از آب درآمده است».
آهنگساز فیلم سینمایی آدم برفی میگوید: «زمانی که این کار به من پیشنهاد شد، همسرم بیمار بود. به او گفتم نمیتوانم این سریال را کار کنم. همسرم گفت حیف است. تو که شهریار را آنقدر دوست داری، چرا نمیخواهی بپذیری؟ گفتم میخواهم به تو بیشتر برسم. گفت این از آن کارهایی است که تو باید آن را انجام دهی. احساس کردم موسیقیاش را میشناسم. از شعر حیدربابا استفاده کردم و سعی کردم در بخش آذریاش موسیقی همان دیار را به نحو احسن بسازم و از بهترینها استفاده کنم. برای همین «رامیز قلیاف» را که از تارنوازان توانای دنیاست آوردم و ترانهها را ودود مؤذن و سالار عقیلی خواندند».