محسن جوشن‌لو: کلمه هیجان (emotion) از ریشه‌ای لاتین به معنی حرکت دادن نشات می‌گیرد.

این کلمه از اواسط قرن شانزدهم با معنی آشفتگی و اختلال سیاسی مورد استفاده قرار گرفت و از اواسط قرن هفدهم معنی بی‌قراری ذهنی را به خود گرفت.

 معنی امروزی این کلمه (احساسات قوی) از اوایل قرن نوزدهم رایج شد. تجربه یک هیجان شامل مولفه‌ها و ابعاد متفاوتی است:

1 - واقعه ایجادکننده: هر واقعه یا چیزی که باعث می‌شود هیجانی در فرد ایجاد شود، مانند حمله یک سگ.
2 - ارزیابی: ارزیابی فرد از تبعات وقایع و مسائل و میزان اهمیت آن‌ها، مانند خطرناک ارزیابی کردن حمله یک سگ.
3 - واکنش‌های فیزیولوژیک: حین تجربه هیجانات، تغییرات بدنی خاصی به صورت خودکار در فرد اتفاق می‌افتند.
4 - آمادگی برای عمل: حالات هیجانی با خود تمایلاتی را برای انجام کارهای خاصی به همراه می‌آورند، مانند تمایل به فرار.
5 - رفتارهای واقعی: تمایلات به وجود آمده ممکن است به انجام رفتارهای آشکار منجر شوند، مانند فرار کردن.
در این نوشتار به بررسی تأثیر فرهنگ روی تمامی مولفه‌های تجربه هیجانی پرداخته می‌شود.

از زمان داروین به هیجانات به‌عنوان انواع مختلف انطباق کارکردی با محیط (زندگی اجتماعی) نگریسته‌اند. هیجان‌ها در زندگی اجتماعی انسان، نقش محوری دارند. آن‌ها در پی رخدادهای متفاوت، در افراد تمایل به انجام فعالیت‌های مشخص و هدف‌محوری را به وجود می‌آورند.

 کلا هیجان‌ها را می‌توان به‌عنوان رابط بین فرد و دنیای اجتماعی وی تلقی کرد. هیجان‌ها را از این حیث می‌توان تحت‌تأثیر الگوهای فرهنگی دانست که معنی رویدادهای اجتماعی و اهداف فردی و اجتماعی همه و همه در چارچوب الگوهای فرهنگی موجود در رابطه با «خود»، «غیرِ خود» و «رابطه» شکل می‌گیرند.

تجارب هیجانی، تجارب زیست‌شناختی نیستند که در همه جای دنیا به یک صورت و با یک معنا اتفاق بیفتند، بلکه این تجارب تا حد زیادی تحت‌تأثیر برداشت ما از موقعیت‌های اجتماعی هستند. برداشت ما از موقعیت‌های اجتماعی نیز تا حد زیادی تحت‌تأثیر برداشت ما از «خود» و رابطه بین خود و محیط است. بر این اساس تمامی ابعاد و مولفه‌های هیجانی، کم‌وبیش تحت‌تأثیر فرهنگ یا نظام معنایی اجتماعی که فرد در آن زندگی می‌کند قرار دارد.

البته این‌که هیجان‌ها به صورت فرهنگی شکل می‌گیرند لزوما به این معنی نیست که هیچ بعد ثابت و جهانی در تجربه هیجانی وجود ندارد. تحقیقات نشان‌گر آن هستند که قطعا ابعاد خاصی از هیجان مانند واکنش‌های فیزیولوژیک و ابرازات چهره‌ای از پایه‌های زیست‌شناختی مشترک برخوردار بوده و لذا در تمام نوع بشر به صورت واحد اتفاق می‌افتد.

 با این وجود سهم الگوهای فرهنگی در شکل‌دهی به هیجان‌ها پررنگ‌تر است و یافته‌های روان‌شناسان بین‌فرهنگی و فرهنگی و حتی انسان‌شناسان نیز بر این امر صحه می‌‌گذارد

وقایع ایجادکننده هیجان

در بعضی از فرهنگ‌ها اتفاقات و مسائل خاصی منجر به برانگیخته شدن هیجانات خاصی می‌شوند در حالی که همان اتفاقات یا مسائل در فرهنگ‌های دیگر چنین تبعاتی را در بر ندارند.

 به‌طور مثال در میان اسکیموها دنبال کردن موش قطبی، یا سنگ زدن به خرس قطبی و مسافرت تحت شرایط خاص و مواردی این‌چنین منجر به ایجاد احساس شادی در افراد می‌شود. اما ممکن است این مسائل اصلا واقعه جالب یا قابل‌توجهی برای افراد سایر فرهنگ‌ها نباشد.

 به‌عنوان مثال دیگر، می‌توان به هیجاناتkappia و ighi اشاره کرد. این دو هیجان مربوط به فرهنگ اسکیموهاست و زمانی تجربه می‌شوند که فرد از حیوانات خطرناک، ارواح شیطانی، مخاطرات طبیعی مانند یخ نازک و افراد عصبانی ‌بترسد.

 این در حالی است که بسیاری از موقعیت‌هایی که متضمن ریسک‌های جدی هستند این هیجان‌ها را در اسکیموها ایجاد نمی‌کنند. مسلم است که احتمال وقوع چنین وقایعی در بسیاری از فرهنگ‌ها ناچیز است. مثال دیگر بحث تبعیض است. افراد اقلیت‌ یک کشور با دیدن تبعیض به شدت عصبی می‌شوند در حالی که افراد اکثریت، غالبا توجهشان به چنین وقایعی جلب نمی‌شود.

تفاوت بین‌فرهنگی در ارزیابی وقایع

اهمیتی که هر فرد به یک واقعه می‌دهد، ارزیابی وی از آن واقعه تلقی می‌شود. به‌طور کلی افراد در ارزیابی هر موقعیتی به‌دنبال فهم این هستند که آن موقعیت تا چه حد به اهداف‌ آن‌ها و اولویت‌هایشان مربوط می‌شود. از آن‌جایی که این اهداف و اولویت‌ها در چارچوب فرهنگی تعیین می‌شوند، لذا ارزیابی‌های افراد بر اساس معیارهای فرهنگی که در آن زندگی می‌کنند صورت می‌پذیرد.

برای روشن‌تر شدن تأثیر فرهنگ بر ملاک ارزیابی مثال فردگرایی و جمع‌‌گرایی را در نظر بگیرید. ارزیابی‌های افراد از وقایع در فرهنگ‌های فردگرا بر اساس برآورد اثر آن واقعه روی اهداف فردی صورت می‌گیرد. در مقابل در فرهنگ‌های جمع‌گرا ارزیابی‌های افراد از وقایع پیش‌ از هر چیز بر مبنای اثر آن واقعه روی اهداف رابطه‌ای انجام می‌شود.

لذا جنبه مهمی از تفاوت بین‌فرهنگی در ارزیابی، مربوط به اهمیت بیشتر پیامدهای اجتماعی و رابطه‌ایِ یک واقعه در فرهنگ‌های جمع‌گرا‌ست. این مسئله با توجه به اهمیت بالای وضعیت رابطه در جوامع جمع‌گرا پذیرفتنی به‌نظر می‌رسد.

 نتیجه این خواهد بود که جمع‌گراها نسبت به پیامدهای احتمالی یک واقعه برای روابطشان حساس‌ترند. در مقابل در فرهنگ‌های فردگرا فرد بیشتر نسبت به پیامدهای هیجان‌ها برای فاعلیت و کنترلِ خویش، حساسیت به خرج می‌دهد و در این فرهنگ‌ها مطلوبیتِ یک هیجان در گرو تأثیر مثبت آن بر سلطه‌وری فرد است.

تأثیرات بافت اجتماعی بر هیجان‌ها نیز از فرهنگی به فرهنگ دیگر متغیر است. شواهد تجربی نشان از آن دارند که در فرهنگ‌های فردگرا بافت اجتماعی (این‌که فرد تنها باشد، با خانواده باشد، با دوستانش باشد یا...) روی میزان احساسات مثبتی که فرد تجربه می‌کند تأثیر چندانی ندارد. اما همین عامل به شدت روی تجارب هیجانی شرقی‌ها تأثیرگذار است. در پژوهش دیگری تصویری به ژاپنی‌ها و آمریکایی‌ها نشان داده شد که در آن یک فردِ هدف و افراد دیگری دور و  بر او وجود داشتند. از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا نظرشان را در مورد احساس فرد هدف بیان کنند.

نتایج نشان داد که قضاوت آمریکایی‌ها در مورد احساس فرد مرکزی، صرفا بر اساس نشانه‌هایی که در خود وی نمایان بود صورت گرفت. یعنی آمریکایی‌ها توجه چندانی به احساس سایر افراد حاضر در عکس نداشتند. مسلم است که این شیوه قضاوت سازگار با جهت‌گیری فردگرایانه است.

 در مقابل، قضاوت ژاپنی‌ها در مورد احساس فرد هدف تا حد زیادی متاثر از احساسات سایر افراد حاضر در عکس بود. آن‌ها به احساسات سایر افراد پس‌زمینه توجه کرده‌بودند؛ به‌طور مثال اگر اطرافیان فرد همه عصبانی بودند احتمال بیشتری وجود داشت که ژاپنی‌ها فرد هدف را نیز عصبی اعلام کنند. یا وقتی اطرافیان فرد هدف شاد بودند میزان تشخیص عصبانی بودن در مورد فرد هدف پایین می‌آمد. لذا معنی‌ای که ژاپنی‌ها از یک موقعیت برداشت می‌کنند تحت‌تأثیر تمام افراد حاضر در تعامل می‌باشد نه یک فرد مرکزی.

رشته دیگری از تحقیقات بین‌فرهنگی نشان از این دارند که افراد در فرهنگ‌های فردگرا اصولا بر اساس دیدگاه شخصی خود به ارزیابی وقایع می‌پردازند (از درون به بیرون) اما در فرهنگ‌های جمع‌گرا افراد عموما سعی می‌کنند یک واقعه را بر اساس دیدگاه دیگر افراد (گروه) ارزیابی کنند (از بیرون به درون). به‌طور مثال تحقیقات حاکی از آن هستند که افراد جمع‌گرا در هنگام یادآوری وقایع هیجانی، نسبت به احساسات دیگران در مورد آن واقعه در زمان وقوع آن آگاهی بیشتری دارند.

واکنش‌های فیزیولوژیک

افراد فرهنگ‌های فردگرا، نسبت به افراد فرهنگ‌های جمع‌گرا، واکنش‌های فیزیولوژیک بیشتری در تجربه هیجانی گزارش می‌کنند. نتیجه تحقیقی بین‌فرهنگی نشان از آن داشت که شرکت‌کنندگان ژاپنی در یک تحقیق بین‌فرهنگی نسبت به شرکت‌کنندگان اروپایی-آمریکایی نشانه‌های فیزیولوژیک کمتری را حین تجربه هیجانات ذکر کردند.

آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها حدود 20 نشانه فیزیولوژیک را حین تجربه هیجاناتی چون ترس، خشم و شادی نام بردند اما ژاپنی‌ها تعداد نشانه‌های بسیار کمتری را گزارش کردند. تحقیقات روی چند فرهنگ جمع‌گرای دیگر این مسئله را تأیید می‌کند که در این جوامع نشانه‌های فیزیوژیکِ بسیار کمتری در مورد تجارب هیجانی گزارش می‌شود.

شاید علت این مسئله این باشد که بعضی از فرهنگ‌ها تعریفی کاملا بدنی از هیجان‌ها دارند. در حالی که بعضی دیگر از فرهنگ‌ها دیدی استعاره‌ای دارند و مثلا هیجان‌ها را جنبش‌های قلب آدمی می‌دانند.

بعضی از فرهنگ‌ها شاید اصلا تمایزی بین مولفه‌های بدنی هیجانات قائل نشوند یا حتی فعل و انفعالات بدنی را هم پدیده‌هایی روان‌شناسانه و مرتبط با روان بدانند، لذا توجه افراد یک فرهنگ ممکن است بر جنبه‌های بدنی تجربه هیجانی متمرکز باشد در حالی که بعضی دیگر از فرهنگ‌ها احتمال دارد  نسبت به نشانه‌های بدنی بی‌توجه باشند.

آمادگی برای عمل
هر هیجان تمایل به انجام اعمال خاصی را در فرد ایجاد می‌کند. معمولا این تمایلات با هدف اصلاح رابطه بین خود و دیگران شکل می‌گیرد. از آن‌جا که این تمایل به انجام عمل بر اساس معنی‌ای که آن واقعه برای فرد دارد و ارزیابی وی از آن شکل می‌گیرد لذا این بعد از تجربه هیجانی را نیز می‌توان تحت نفوذ فرهنگ دانست. چنانچه تحقیقات بین‌فرهنگی نیز بر تأثیرگذاری فرهنگ بر این مولفه هیجانی صحه می‌گذارند.

به‌طور مثال در تحقیقی آشکار شد که در فرهنگ فردگرای هلندی تمایلات رفتاری چون دور شدن یا مقابله کردن بیشتر، بسیار رایج هستند؛ چرا که در این فرهنگ جست‌وجوی استقلال حتی به وسیله مخالفت، نوعی ارزش فرهنگی تلقی می‌شود. در مقابل، تمایلات رفتاری نزدیک شدن و تسلیم شدن در اندونزی و ژاپن رایج‌تر است. هردو تمایل رفتاری با ارزش‌های فرهنگی جمع‌گرایانه این کشورها سازگار هستند: نزدیک شدن فاصله اجتماعی را کم می‌کند و با تسلیم شدن نیز می‌توان مورد پذیرش طرف مقابل قرار گرفت.

برای فهم تفاوت‌های موجود در تمایلات رفتاری ناشی از تجربه هیجانی خاص می‌توان از بررسی معانی‌ای که افراد فرهنگ‌های مختلف به وقایع می‌دهند بهره برد. برای نمونه تمایلات رفتاری که احساس شرم در فرد ایجاد می‌کند بر اساس برداشت و ارزیابی فرد از واقعه‌ای که احساس شرم را ایجاد کرده‌‌ متفاوت است.

شرم در فرهنگ‌های غربی میل به کناره‌گیری و خارج شدن از انظار دیگران را در فرد ایجاد می‌کند اما در فرهنگ‌های شرقی این احساس با تمایل به اعلام احساس شرم، معذرت‌خواهی در ملاء عام و اعلام قصد فرد مبنی بر جبران اشتباه همراه است. برای تفسیر این تفاوت فرهنگی باید به معانی مختلفی که این احساس در این دو نوع فرهنگ دارد توجه داشت.

در فرهنگ‌های فردگرای غربی احساس شرم زمانی به سراغ فرد می‌آید که رخدادی اتفاق افتد که با اهداف فردی وی مغایر است و از طرفی فرد علت این واقعه را هم به ویژگی‌های ثابت و شخصی خود نسبت دهد مثلا این که دانش‌آموزی نمره دلخواه را کسب نکند و علت این شکست را نیز عدم وجود توانایی‌های هوشی کافی در خود بداند.

در مقابل در فرهنگ جمع‌گرای شرقی این احساس زمانی تجربه می‌شود که رخدادی اتفاق بیفتد و با اهدافِ ارتباطی فرد (با تعهدات وی نسبت به جامعه و اطرافیان) مغایر باشد و این واقعه موجب بدنامی و ننگ گروهی که فرد به آن تعلق دارد شود. مشخص است که در غرب شرم بر نقایص درونی تمرکز دارد و در شرق بر تبعات منفی اجتماعی.

لذا شرم در فرهنگ شرقی تلاشی است برای بازسازی نقصانی که در رابطه اتفاق افتاده و در غرب نوعی احساس شکست فردی. این تفاوت‌های معنایی منجر به ایجاد تمایلات رفتاری گوناگونی در فرهنگ‌های متفاوت می‌شود. در شرق این هیجان منجر به شکل‌گیری تمایل به در میان گذاشتن این احساس با دیگران و تلاش برای جبران و عرض اندام مجدد در گروه اجتماعی می‌گردد اما در غرب با تجربه شرم تمایل به فرار از انظار در پاسخ به شکست فردی ایجاد می‌شود.

‌رفتارهای واقعی
تمایلات رفتاری که به واسطه تجربه هیجان‌ها در فرد به وجود می‌آیند ممکن است به رفتارهای واقعی منجر شوند. مثلا ممکن است فرد در پی تجربه میل فرار در هیجان ترس واقعا پا به فرار بگذارد.

شواهد تجربی بسیاری برای وجود تفاوت‌های بین‌فرهنگی در رفتارهای واقعی در واکنش به هیجان‌ها وجود دارد. مثلا تحقیقی که بین سه فرهنگ هلندی، ژاپنی و اندونزیایی انجام شد حاکی از آن است که تمایل رفتاریِ تسلیم شدن در فرهنگ هلندی توسط3 رفتار واقعی پیروی کردن، اتکا کردن و بی‌اعتنایی کردن به اجرا در می‌آید.

در فرهنگ اندونزیایی در قبال تمایل رفتاری تسلیم شدن، علاوه بر این3 رفتار، رفتارهای مرتبط با «عدم کنترل بر اعمال» نیز به کار گرفته می‌شد (مانند کمرویی، درماندگی و...). در مقابل در ژاپن تمایل به تسلیم شدن از طریق 3 نوع رفتار محقق می‌شد: وابستگی (پیروی کردن و اتکا کردن)، عدم کنترل (درماندگی) و رفتارهای اجتماعی چون جبران کردن.

کد خبر 40558

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دین و اندیشه

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز