اولين روزهاي جواني كه بيايد، چشمهايت را گرد ميكني و با دقت به خودت مينگري. ميبيني روزبهروز آرامتر و سربهزيرتر شدهاي. به عكسهاي نوجواني نگاه ميكني، صورتي و سبز و نارنجي فضاي اطرافت را پر ميكند. بوي شربتهاي تابستاني و شيطنتهاي نوجوانانه در وجودت جان ميگيرد. فكرت از اين خاطره به آن خاطره ميپرد و لبخند، لبت را پررنگتر ميكند.
فكر ميكني چهطور آن روزهاي لذتبخش بدون رنگ ميشود؟
اين نوجواني بيرنگورو را ميتوان به تابلويي هزاررنگ تبديل كرد. جوهر شادابي ميخواهد و قلمموي طراوت. نميشود رنگها را بسپاري به نسيم صبح و بگويي ببرش. بايد برايش زحمت بكشي.
بايد كمي مواظب بود كه اين نوجوانيِ شيرين، بيهوده نرود.
صبا ابراهيمي
16ساله از ساري
تصويرگري: نسرين خرمآبادي، 17ساله
خبرنگار افتخاري از آران و بيدگل
نظر شما