سيدعلي ميرفتاح در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تيتر«ايران و همه ايرانيان»نوشت:
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. شيطنتهاي امريكا و خباثتهاي اسراييل به مرحلهاي رسيده كه نميشود با «سخت سخني» و «سستعهدي» از كنارشان گذشت. ظهور پديده ترامپ البته معايب بسيار دارد اما شك نكنيد كه محاسني هم دارد. بيپروايي او در بيان مقاصدش، همدستياش با موجودات پليدي مثل مجاهدين خلق (منافقين) و صراحتش در بيان توقع غيرمنطقي امريكا از دنيا، براي ما فرصت تاريخي بينظيري فراهم آورده تا اولا نسبتمان را با نظام سلطه بازتعريف كنيم، ثانيا از پيله تعارفات و تشريفات و عادتهاي ناخوشايندي كه از بد روزگار به دور خود تنيدهايم بيرون بياييم؛ ثالثا آن وحدت و انسجام ملي را كه به دلايل نفساني/ سياسي سالهاي متمادي به بهانههاي واهي به تعويقش انداختهايم تحقق بخشيم. وعسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم. اغلب سردمداران نظام سلطه تمناهاي خود را لابهلاي حقوق بشر يا ارزشهاي ليبرالدموكراسي پنهان ميكردند و از در ريا و تزوير با جهان سوم روبهرو ميشدند. به كمك رسانههاي فراگير تصويري كه امريكاييها از خود ساخته بودند تصوير نجاتدهندهاي بود كه ميخواست صلح و مردمسالاري را بگستراند و محرومان و آزاديخواهان را ياري رساند. اين تصوير به قدري نافذ و موثر بود كه نه فقط مردم سادهدل فريب خوردند حتي انقلابيهاي قديمي و چپهايي كه دشمن قسمخورده امپرياليسم بودند دست و دلشان لرزيد و در ايده و عمل به شك افتادند. روزي كه امريكاييها به عراق و افغانستان حمله كردند كمتر سياستمداري بود كه پي به باطن كار آنها ببرد و چنين اقدامي را مغاير صلح و ثبات بداند. موجود جنگ افروزي مثل صدام البته كه تهديدي براي صلح جهاني بود اما سالها طول كشيد تا افكار عمومي بفهمند تهديد اصلي خود امريكاست. هركه گريزد زخراجات شهر، جوركش غول بيابان شود. درست است كه مردم عراق و افغانستان و منطقه از چاله صدام و طالبان بيرون آمدند اما بعد از سالها چشم باز كردند و ...
خود را در چاه ويل امريكا ديدند. معذلك امريكاييها به كمك هاليوود و رسانههاي فراگير بر ذهن و ضمير مردم اثر گذاشتند و آنها را خواسته و ناخواسته واداشتند تا براي ارتش مجهز امريكا دل بسوزانند و نابودي عراقيها و افغانستانيها را كه مهر تروريست بر پيشانيشان خورده بود آرزو كنند. حالا اما يك فرصت بيبديل تاريخي پيش آمده و ترامپ دانسته يا ندانسته همه آن پردهها را كنار زده و تمناي پليد و غيرمشروع دولتش را آشكار كرده. راست ميگويند تحليلگراني كه مشكل امريكا با «ما» مشكل ايدئولوژيك نيست. امريكاييها به هر دليلي ميخواهند قدرت و ثروت را از خاورميانه بيرون بكشند و حاكميت بيچون و چراي خودشان را براي هميشه تثبيت كنند. درخواست هفت تريليون دلاري ترامپ از شركاي عربش گواه روشني است كه او براي اين منطقه خواب ديگري ديده است. فعلا جديترين تعارض او با جمهوري اسلامي است اما كافي است بقيه شركا هم دست به خواب قالياش نكشند و در پرداخت بدهي مادامالعمرشان به نظام سلطه تعلل كنند، مثل روز روشن است كه دمار از روزگار آنها درميآورد و به عاقبت صدامشان دچار ميكند. اتفاقا اگر عربها آيندهنگر بودند و دشمني با ايران كورشان نكرده بود، بايد در سياستهاي خرد و كلان خود تجديد نظر ميكردند و يك بار براي هميشه رخت بردگي غرب را از تن خود درميآوردند. اين حرفها را در كانتكس تبليغات رسمي معنا نكنيد. عرض من چيز ديگري است و از آنجايي كه ميدانم تعارض امريكا با ما متوجه «ايران» است سعي ميكنم تا از شعار و تبليغات فاصله بگيرم و هموطنانم را به اين نكته تفطن دهم كه مساله امروز غرب با ما ربطي به مواضع ايدئولوژيك ما ندارد. اتفاقا اگر آنها با ايدئولوژي انقلاب اسلامي مشكل دارند به اين دليل است كه غرب ستيزي ما مزاحم اعمال قدرت آنها شده و حضور گسترده ايران هزينه حضور آنها را در منطقه بالا برده.
آنها عصبانياند اما عصبانيتشان ربطي به ايدئولوژي ندارد. كافي است با دقت بيشتري اخبار را دنبال كنيد تا ببينيد چيزي كه در پي براندازياش هستند ايران قدرتمند است نه درافتادن با حوزه علميه قم يا انتقامجويي از ائمه جمعه وسپاه... اتفاقا اين نكته پيچيدهاي نيست و خيلي از ناظران سياسي، حتي آنها كه اختلاف بنيادي با جمهوري اسلامي دارند، ملتفتش شدهاند. نوشته اردشير زاهدي را دست كم نگيريد و آن را به حساب پيري و احساساتي شدنش نگذاريد. چون او از ماهيت نظام سلطه باخبر است و بر موقعيت استراتژي ايران وقوف دارد، توانسته زودتر از بقيه بفهمد كه امريكاييها چه سودايي در سرميپرورانند. همان حرفها را - جديتر و حسابشدهتر- چند روز پيش محمد جواد ظريف نيز با ادبيات خودش بيان كرد. او وزير امور خارجه جمهوري اسلامي است اما صريحا بيان كرد كه مساله امريكا نه اصولگرايي است و نه اصلاحطلبي. ترامپ نه به دولت تدبير و اميد كار دارد و نه به آلترناتيوهاي روحاني. در چشم نودولتان ايالات متحده، آلترناتيو روحاني مجاهدين خلقند كه اولا دستشان به خون هزاران ايراني آلوده است، ثانيا به هيچ عقيدهاي جز قدرت و دوام باور ندارند. اينكه گفتم «و هو خير لكم» منظورم همين است كه خداوند حجابها را كنار زده تا مردم ايران را با ماهيت ترامپ و تمناهايش آشنا كند. خير بزرگتر و بهترش اينكه وقتي بفهميم مشكل امريكا «ايران» است پس به شكل ديگر و بهتري ميتوانيم دربرابرش صف بكشيم و متحد باشيم. يعني از اتفاق، ترامپ با اين حركات و سكناتش مجالي فراهم كرده تا ما به يك انسجام ملي به معني واقعي كلمه فكر كنيم و انرژي خود را در تخطئه و هدم همديگر هدر ندهيم. اگر ترامپ تهديدي است بر ايران پس موقعيت مغتنمي است تا همه ايرانيان به ميدان بيايند و جلوي او را بگيرند. اين انقلاب و نظام با حضور نود و هشت درصدي مردم به ثمر رسيده معذلك در اين چهلساله در بسياري از برههها ما شاهد حضور حداكثري مردم نبودهايم و بنا به دلايلي اتحاد ملي را به تعويق انداختهايم. در اكثر بحرانها حضور مردم كارساز بوده اما در خيلي از آنها هم فقط حزباللهيها به ميدان آمدهاند و آستين بالا زدهاند و خودي نشان دادهاند، بقيه هم در بهترين حالت دور ايستادهاند و تماشا كردهاند. در جنگ تحميلي اگر چه در ابتداي امر همه نيروها بسيج شدند و به جبهه رفتند و جلوي صدام قد علم كردند اما رفته رفته اين مسووليت سنگين فقط روي دوش حزباللهيها و جنوبشهريها گذاشته شد. نميگويم كه مردم حضور نداشتند اما بنا به هزار دليل كمكم سليقههاي سياسي سايهاش را بر جبهه انداخت و خطكشيهايي ضروري يا غيرضروري مانع از تحقق تام و تمام يكدلي و يكصدايي و يكرايي شد. جالب اينجاست كه مجاهدين خلق نفاقشان را جلوتر از بقيه درست در روزهايي عيان كردند كه بمب صدام بر سر مردم فروميريخت و شهيدشان ميكرد.
آنها با يك تصميم خبيثانه به ملاقات افلقيها رفتند و با آنها بيعت كردند. عين همان بيعت امروز نيز در پاريس تكرار شده و حتي شواهد و قرائني در دست است كه امريكاييها قوانين تحريمهاي جديد را به كمك و مشورت آنها عليه ايران وضع كردهاند. اما در عين حال چنين بيعت و نمايشي اين امكان را به ما ميدهد تا در داخل، پوزيشن جديد بگيريم و حسابشدهتر و دقيقتر و بديعتر جلوي امريكا صفآرايي كنيم. در اين صفآرايي جديد نه تنها معني مبارزه فرق ميكند بلكه ستون پنجم و جاسوسي و همدستي با دشمن هم معني متفاوتي پيدا ميكنند. مهمتر از همه اينها حضور مردمي نيز لازم است كه بازتعريف شود و مطابق با آن از همه دعوت شود تا بيرون از حصر سياست، دين خود را به كشورشان ادا كنند. ما چهل سال تجربه داريم و بسياري از سختيها و ناگواريها را پشت سر گذاشتهايم. در اين چهل سال خطا هم كم نداشتهايم. بسياري فرصتها را سوزاندهايم و بسياري از سرمايهها را مادي و معنوي هدر دادهايم. بدترين نقطه ضعفمان در اين مدت وضعيت رسانههايمان بوده است. حقيقتا در اين زمينه اگر خون گريه كنيم جا دارد. ما با نظام سلطه درافتادهايم اما در امر رسانه آنقدر بد عمل كردهايم كه خودمان، خودمان را دريبل ميزنيم و عامدا عالما جا را براي رقباي خطرناك باز ميكنيم. باور كنيد بيش از اينكه جنگ اقتصادي و سياسي و نظامي ما با امريكا شروع شود، جنگ رسانهاي شروع شده، نه تنها به توفيقي نرسيدهايم بلكه عرصه را واگذار كردهايم و عقب نشستهايم. همين الآن هم براي احياي رسانه دير است و كاش بزرگاني كه عرض مرا ميشنوند هر چه زودتر تا دير نشده فكري بكنند و تغييري بدهند. بعد از رسانه، رابطه دولت و ملت، بهتر بگويم رابطه مردم و حاكميت بايد اصلاح و ترميم شود... در اين باره به زودي مفصل بحث خواهيم كرد. عجالتا نكته آخر را هم بگويم و رفع زحمت كنم. دولت بايد پوزيشن موقعيت ويژه به خود بگيرد. منظور من اين نيست كه رييسجمهور لباس رزم بپوشد و به شكل متفاوتي در عرصه عمومي ظاهر شود، كه اگر بشود هم عيبي ندارد اما منظور من اين است كه اولا بحران را جدي بگيريم ثانيا براي عبور از بحران اقدامي همهجانبه را آغاز كنيم. در اين روزها الحق والانصاف جاي مرحوم هاشمي خالي است. او را خدا ساخته بود تا از بحران عبور كند و نيروهاي كشور را نيز در اين كار به خدمت بگيرد. روحاني در تجربه عبور از بحران همواره كنار هاشمي بوده اما بنا به هر دليلي شباهتي به او ندارد. توقع بجايي هم نيست كه او شبيه هاشمي باشد. نه. او بايد شبيه خودش باشد اما نه شبيه رييسجمهوري كه جلوي مجريهاي تلويزيوني ظاهر ميشود و ميخندد و تصوير گل و بلبل ارايه ميدهد. از اينكه روحاني به دوربين نگاه كند و طوري همه خبرها را رفع و رجوع كند كه آب توي دل مردم تكان نخورد، كاري از پيش نخواهيم برد. نميگويم بيايد توي دل ملت را خالي كند؛ نه. اما ميگويم طوري حرف بزند و دستور بدهد و برنامهريزي كند كه مردم قوت قلب بگيرند و از جان و دل براي كشور مايه بگذارند. حقيقتا مهمترين اقدام دولت همين است كه جبهه مقابله با ترامپ را توسعه دهد و همه را-تاكيد ميكنم همه را- براي مقابله با بدخواهان اين ملك اهورايي به ميدان بياورد كه اليس صبح بقريب.
- وضعيت خطیر
سيدعلي خرم . استاد حقوق بينالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
ماه گذشته با وجود ابراز همکاري و حمايت اروپاييها دیپلماسی ما به شرق گرايش پيدا کرد. اما خيلي زود مشخص شد شرق و در رأس آن روسيه، در حد اروپاييها هم قصد دفاع از ايران را ندارند و از پشت خنجرزدن مکرر روسها، اظهرمن الشمس است. بنابراين تيمی شامل آقايان صالحي و خرازي به اروپا سفر کردند و همان کار تيم ديپلماسي وزارت امور خارجه را انجام دادند. آقاي دکتر ظريف هم وقت خود را به نوشتن نامه سرگشاده به دولتمردان آمريکا گذراند تا دوباره فرصت فعاليت پيدا کند. در مجموع به نظر ميرسد اگر از دست اروپاييها کاري هم برآيد، آنقدر سطح توقع از آنان بالا برده شده که گويي آنها بايد تقاص کجرويهاي آمريکا را پس بدهند و در آن طرف، برخي مانند روسيه منتظر فرصت طلايي فشار آمريکا بر ايران هستند تا از يک سو جيب خود را در تنگناهاي اقتصادي ايران پر کنند و از سوي ديگر با کارت ايران مشکلات سياست خارجي خود را با آمريکا و غرب حلوفصل کنند. به عبارت ديگر بهجز اروپاييها، چين، هند و تعداد اندکي از کشورها، نميتوان روي ديگران در اين نبرد ناعادلانه و غيرمنصفانه تحريمهاي آمريکا حساب کرد؛ اين کشورها هم شايد 30 درصد مشکلات ايران را حل کنند. به عبارت ديگر اگر اروپاييها به خريد يکسوم نفت ايران ادامه دهند و چين، هند و شايد برخي ديگر هم درصدي از نفت ايران را خريداري کنند، شايد نصف درآمد نفتي ايران تأمين شود. دونالد ترامپ وعده چنين روزي را داده که ايران در کمتر از يک سال بر اثر سختي تحريمها به ميز مذاکرات بازميگردد.
در اين راستا رئيسجمهور آمريکا از نپيوستن ايران به کنوانسيون مقابله با پولشويي سوءاستفاده کرده و از سویيفت ميخواهد رابطه با ايران را قطع کند. در اين صورت جمهوري اسلامي چه انتخابي ميخواهد داشته باشد؟ در اينجاست که برخي با نگراني پيشنهاد مذاکره مستقيم ايران و آمريکا را قبل از ديرشدن، ارائه دادند اما چون از زاويه درست آن مطرح نشد، از توجه افتاد و برخي هم طرح آن با اين شيوه و در اين زمان را بيموقع و نادرست دانستند. بهتر است همگان بدانند فضا امروز بهشدت تغيير کرده است؛ چراکه کيم جونگ اون، رهبر کرهشمالي ظاهرا خوابنما شد، با عجله به ديدار دونالد ترامپ شتافت و اظهار كرد حاضر است خلع سلاح شده ولي تحريمها برداشته شود و کشورش راه توسعه اقتصادي را طي کند. او براي اين ديدار حاضر شد برخي تونلهاي آزمايشهاي هستهاي يا موشکي خود را منهدم کند و حتي از بهانهگيري ترامپ براي بهتعويقانداختن ملاقات سران، ابراز نگراني و از او دلجويي کرد تا ملاقات سر وقت صورت گيرد. ترامپ اين حرکات را نشانه اشتياق فراوان رهبر کرهشمالي براي تسليمشدن در مقابل شرايط آمريکا تفسير کرد.
سؤال باقيمانده اين است که آيا مذاکره مستقيم ايران و آمريکا خارج از الگوي فوق، براي حل بحران تحريمها مفيد است؟ براي پاسخ بايد گفت در روابط بينالملل چهار اصل رعايت و پيروي ميشود. اصل اول، مذاکره درباره همه چيز در روابط دو يا چندجانبه مفيد و توصيه مؤکد است؛ زيرا درهاي بسته ديپلماتيک را بههرترتيب باز ميکند. اصل دوم اینکه در جهان پيچيده حاضر با توجه به تنيدگي روابط و احتياجات کشورها به هم و پيشرفت تکنولوژي و اطلاعات، همه بايد با هم روابط ديپلماتيک داشته باشند.
کشوري که روابط با برخي از کشورها بهويژه کشورهاي قدرتمند اقتصادي سياسي نظامي را ناديده بگيرد، در حقيقت خود را منزوي ميکند؛ حتي اگر اين کشور خود آمريکا باشد و بخواهد راه دونالد ترامپ را طي کند که بازنده است. اصل سوم اينکه دوستي و دشمني کشورها با يکديگر ابدي و جاوداني نيست.
آنچه دراينباره ابدي و جاوداني جلوه ميکند، همانا منافع و امنيت ملي کشورهاست که ايجاب ميکند زماني با کشورهاي ديگر روابط عالي، خوب يا سرد داشته باشند. ايران در دوران گذشته، در دوران حاضر و بهطورکلی در هر دورهای از اصول منافع و امنيت ملي حدودا يکساني پيروي ميکند.
بيجهت نيست که صنعت هستهاي که در رژيم شاه پايهگذاري شد، در جمهوري اسلامي ادامه يافت و يقينا در آينده هم ادامه خواهد داشت. اصل چهارم، کشورها براي تضمين امنيت ملي خود بايد هرچهبيشتر دوست جذب كنند و حتی وجود يک دشمن هم زيادي و مخل امنيت ملي کشور ماست.
پس مطابق با اصول و رويههاي بينالملل و شرايط ايجادشده، مذاکره و رفع خصومت با آمريکا با درنظرگرفتن منافع ملي و شأن کشور، امري مؤثر است؛ اما اين مذاکره بايد در زمين بازي روابط دوجانبه باشد و نه در زمين بازي برجام. برجام بايد دستنخورده و بهعنوان يک توافق بينالمللي حقوقي باقي بماند.
- آیا استیضاح جواب میدهد؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
این روزها، حرف از «رفع تحریمها» نیست. کسی از «جهان به احترام ایران ایستاد» حرفی نمیزند. صحبتی از «تحریمها فروپاشید» و «جهان خندید» هم نیست. امروز کار یک طیف سیاسی خاص در کشور، از نقطه «تحریمها به تاریخ پیوست» رسیده به نقطه «استیضاح روحانی بهدلیل بیکفایتی»!
امروز در این طیف، کسی حرف از گرفتن امتیاز از حریف هم نمیزند اما از دادن امتیازات بیشتر چرا، هنوز هم از لزوم امتیاز دادن حتی به شخصی با مختصات ترامپ میگوید. گویا ناف این جماعت را با امتیاز مفت دادن بریدهاند. با وجود این همه خلف وعده حریف هنوز میگویند، باید مذاکره کرد! معنی مذاکره از نگاه این طیف آلوده به فتنه 88 هم چیزی نیست جز دادن امتیاز! دیروز در قالب «مذاکرات» هستهای امتیازهای نقد دادند و وعده نسیه گرفتند امروز میگویند، بیایید در حوزه مالی «مذاکره» کنیم و امتیاز نقد بدهیم و وعده نسیه بگیریم. اسم این خیانت یا به قول آن مهره پشیمان، «خریت» را هم گذاشتهاند «شفافیت مالی»! امروز حرف از «اگر میگذاشتند» و «نگذاشتند که بشود» میزنند تا نتیجه بگیرند، باید با همان نقشه راه قبلی یعنی نگاه به دستان 4 کشور بدنام غربی حرکت کرد.
در منطق این جماعت گویا تنها راه رسیدن به شکوفایی اقتصادی، نگاه به خارج است و تلاش و سختکوشی کارساز نیست و اصولا، چیزی به نام «ظرفیت داخلی» وجود خارجی ندارد! ابزارشان هم شده «ترساندن مردم.» شب انتخابات هم مردم را از سایه جنگ ترساندند و رای جمع کردند. حالا فرجام نقشه راه این طیف شده وضعیتی که امروز در بازار مسکن و خودرو و سکه و ارز... میبینیم. کارخانههای ورشکسته، تورم افسار گسیخته، بیکاری و رکود بماند.
همه این اتفاقها هم طی همین چند ماه گذشته و در سایه «مذاکره» و«راهحل سیاسی» به اوج رسیدند. دولت یازدهم و دوازدهم را باید به عنوان یک درس عبرت به تماشا نشست. در این 5 سال، دولت با گرای این جریان روی «مذاکره» مانور داد و نشان داد، گاهی مذاکره سم است و نتیجه آن فرقی با نتیجه تسلیم شدن ندارد. بنابراین هزینه آن بیش از مقابله و مقاومت است:
«هزینه تسلیم شدن به مراتب بیشتر از هزینه مقاومت و ایستادگی است و فایده و دستاوردهای ایستادگی صدها برابر بیشتر از هزینههای تسلیم شدن است.تسلیم شدن در برابر دشمن عنود و لجوج نتیجهای جز لگدمال و بیهویت شدن نخواهد داشت.»(9 تیر 97/رهبر انقلاب/مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه امام حسین(ع))
این طیف حقیقتا از تسلیم شدن به معنای واقعی کلمه هم ابایی ندارند و آن را «منطقی» بودن جا میزنند و حتی آن را بهعنوان یک نسخه برای دیگران میپیچند. از همین رو است که وقتی گفته شد، کره شمالی تصمیم به مذاکره گرفته و این مذاکره، تسلیم شدن در برابر درخواست آمریکا و دادن تمام مولفه قدرت یک کشور بهصورت یکجا به ترامپ است، کف و صوت زدند و قلمفرسایی کردند که، «کرهشمالی هم به این نتیجه رسید باید واقعبین بود چرا که مقاومت در برابر یک قدرت برتر و تلاش برای برهم زدن نظم جهانی،اشتباه است.» حالا کره شمالی برای این عده شده الگو، در حالی هنوز، نه به بار است و نه به دار.
اینکه چگونه کار یک دولت و جریان سیاسی طی سیزده ماه، از «آن نقطه» میرسد به «این نقطه»، مسئله درخور توجهی است که میتوان ساعتها درباره آن نوشت. اما آنچه مسلم است، نقش آن افراد و جریانی است که دولت را به این روز کشاندند. آنها چه کسانی هستند؟ کدام سیاستهای غلط به بروز چنین وضعی کمک کرد؟ دولت چطور اینطور زمینگیر شد؟ چرا مدعیان اصلاحات و آن جریان آلوده که بیشک جزو متهمان ردیف اول چنین وضعی هستند، حالا که کار بیخ پیدا کرده، حرف از استیضاح میزنند؟! و اینکه، آیا استیضاح در این شرایط جواب میدهد؟!
رئیسجمهور محترم این روزها مواضع خوبی میگیرد. از بدعهدی آمریکا میگوید و برلزوم اتحاد در برابر دشمن سخنرانی میکند. آشوبگران و حمله به اموال عمومی را «مردم» و «اعتراضهای مدنی» جا نمیزند و برخورد با توطئههای اقتصادی و امنیتی را «عدم رعایت حقوق شهروندی» نمیخواند! از تسلیم نشدن در برابر آمریکا، عزمش برای شکست توطئههای این کشور و مقاومت در برابر زورگوییهای حریف میگوید و تاکید میکند در برابر حریف تسلیم نخواهد شد. اگر این اظهارات در حد حرف باقی نماند، میتوان امیدوار بود، دولت تغییر ریل داده و در صورت ادامه مسیر هم میتوان به بهبود شرایط امیدوار بود. آن جریانهای آلوده سیاسی که دولت طی این
5 سال هرگز حاضر به فاصلهگذاری با آنها نشده، دقیقا از چنین موضعگیریهایی نگرانند، لذا استیضاح و عدم کفایت سیاسی روحانی را بهمیان میکشند.
این جریان (اگر نگوییم عامل مستقیم چنین وضعی هستند) در بهوجود آمدن این شرایط نقش پررنگی دارند. حرف زدن از استیضاح و بیکفایتی رئیسدولت در چنین شرایطی میتواند با هدف بهگردن نگرفتن مسئولیت چنین وضعی از سوی این طیف هم باشد. طیفی که همیشه گفته، دولت را صرفا یک رحم اجارهای برای ادامه بقاء میداند! امروز فرصت خوبی است که آقای رئیسجمهور دوست و دشمن خود را بشناسد.
استیضاح رئیسجمهور در این شرایط، «جواب» نمیدهد اما ترمیم کابینه و تغییر ریل، در کنار فاصله گرفتن از این جریانهای آلوده قطعا گرهگشاست. در شرایط جنگ اقتصادی، تحولات حساس منطقه و وضعیتی که گاه و بیگاه بازار دچار آن میشود، استیضاح رئیسدولت یعنی، «بحران سازی»؛ یعنی اضافه کردن یک مشکل سیاسی به سایر مشکلات. شاید راز حمایتهای جریانهای آلوده سیاسی داخلی و خارجی و رسانههای بدنامی مثل بیبیسی از استیضاح روحانی، در همین نکته نهفته باشد. آنها به دنبال راهحل نیستند بهدنبال بحرانآفرینیاند. به اعتقاد نگارنده در این شرایط باید به دولت کمک کرد و دولت هم باید تکلیف خود را با جریانی که رئیسجمهور را علنا رحم اجارهای مینامد، و قطعا مسئول چنین وضعی است روشن کرده و به خود کمک کند.
دولت محترم در صورت ترمیم کابینه و دور کردن جریانهای آلوده سیاسی از مراکز حساس، در کنار کمک به تقویت مولفههای قدرت نتایج بهتری خواهد گرفت و در این شرایط طبیعی است، حمایت مردم را هم داشته باشد. تقویت مولفههای قدرت، مبارزه با سستی و اشرافیگری که بعضاً برخی مسئولین گرفتار آن شدهاند نیز راهگشاست. رهبری عزیز همین دیروز مسئولان را به ایستادگی، تدبیر و دوری از اشرافیگری فراخواندند و تأکید کردند، اگر مؤلفههای اقتدار ملی تقویت شوند و در مقابل دشمن، سستی و تسلیم نشان داده نشود، بدخواهان بار دیگر در رسیدن به اهداف خود ناکام خواهند ماند.
نظر شما