مدرسهای در انتهای کوچه درخشان با در آبی رنگ و دیوارهای نقاشی شده. این ماجرا مربوط به سالهای خیلی دور است. چراکه این روزها نه زنگی در مدرسه نواخته شده و نه هیاهوی دانشآموزان به گوش میرسد. با تعطیلی آن، کارتنخوابها و معتادان به جای دانشآموزان راهی مدرسه شدند و آن را قرق کردند و موجب نارضایتی اهالی شدند و داد آنها را درآوردند.
«مراد رضایی» جانباز هممحلهای نتوانست اوضاع نابسامان به وجود آمده را در مدرسه تحمل کند و همراه با سایر دوستان خیّر و ایثارگرش، آستینها را بالا زدند و کارتنخوابها و معتادان را از آنجا کوچ دادند و مدرسه را به کارگاه تولیدی و مهارتی تبدیل کردند.
پشت چرخ نشسته و با دقت چشم به خط سوزن دوخته تا مبادا کارش خراب شود. دوست دارد کارهایش را بیعیب و نقص انجام دهد. نامش «مریم» است و نزدیک به یک سال است که در کارگاه کار میکند: «پس از 3 سال زندگی مشترک از همسرم جدا شدم. نمیتوانستم سربار خانواده باشم و به همین دلیل تصمیم گرفتم کار کنم.
سواد نداشتم وکاری هم بلد نبودم. تا اینکه از طریق دوستانم با این کارگاه آشنا شدم. چند ماه رایگان کارآموزی کردم و الان هم خیاطی میکنم. خداروشکر درآمد خوبی دارم. ویژگی مهم این کارگاه امنیت آن است و همه کارگران اینجا را مانند خانه دوم میدانند.» مدرسه همیشه خانه دوم بوده است و رضایی هم تلاش کرده با تغییر کاربری به این ویژگی منحصربهفرد مدرسه پایبند باشد و به آن جامه عمل بپوشاند. او میگوید:
«سال 1385 بود که کارشناسان آموزش و پرورش اعلام کردند مدرسه نا ایمن است و باید تعطیل شود. از همان سال بدبختی اهالی هم شروع شد. کمکم کارتنخوابها و معتادان راهی مدرسه شدند و خودشان را مالک آن دانستند. تردد روزانه بیش از 100 کارتنخواب و معتاد در کوچهای که بیش از 20 خانه دارد با نارضایتیهای زیادی مواجه شد اما مسئولان کاری نکردند تا اینکه مقرر شد با کمک نیروهای بسیج محله، آن را به پایگاه بسیج تبدیل کنیم. بنا به دلایلی این کار انجام نشد و تصمیم گرفتیم با همکاری مسئولان آموزش و پرورش وقت منطقه، مدرسه را به کارگاه تولیدی و مهارتی ویژه افراد آسیبدیده تبدیل کنیم.»
مسئولان آموزش و پرورش وقت منطقه با یک توافق مدرسه را به رضایی اجاره دادند: «با کارآفرینان صحبت کردم و آنها تجهیزات تولیدیشان را در مدرسه مستقر کردند و زمینه اشتغال زنان سرپرست خانوار، معتادانی که ترک کردهاند و کودکان کار فراهم شد.» پس از مدتی مسئولان اداره کل آموزش و پرورش تهران تصمیم میگیرند مدرسه را به شهرداری واگذار کنند و چون در جریان توافقات مسئولان آموزش و پرورش وقت منطقه با رضایی نبودند،
مشکلاتی پیش میآید و برای مدتی کارگاه تولیدی مدرسه پیرمرادی تعطیل میشود. رضایی میگوید: «با رایزنیهای مجدد و همراهی مسئولان جدید آموزش و پرورش، مشکلات حل شد و توانستیم چرخ تولید را دوباره به حرکت درآوریم.» به گفته او اکنون حدود 30 نفر در این کارگاه تولیدی مشغول کار هستند و امرار معاش میکنند.
- 6 کارگاه در کلاس درس
دبستان دخترانه پیرمرادی، 7 کلاس دارد و رضایی تلاش کرده از همه آنها به نحو احسن استفاده کند. او میگوید: «اینجا 6 کارگاه دوزندگی وجود دارد که همه کارگران آسیبدیدگان اجتماعی هستند و تلاش کردیم با ایجاد فضای مناسب و امن حداقل آرامش را برای آنها فراهم کنیم.» کارگران از کار در این کارگاه راضی هستند و بر این باورند کار مراد رضایی به معجزه شبیه است و او را فرشته نجات از بدبختی و نکبت میدانند.
«شکوری» بیش از یک سال است که در این کارگاه فعالیت میکند: «پس از قطع مصرف، به دنبال کار گشتم اما هیچکس حاضر نشد به من کار بدهد تا اینکه با کارگاه رضایی آشنا شدم و خداروشکر با گذشت یک سال استادکار شدهام و درآمد خوبی هم دارم.» اینجا علاوه بر کار در کارگاه آموزشی و کارورزی رایگان نیز دایر است. «ریحانه» 22 ساله میگوید: «تازه نامزد کردهام و پدرم درآمد زیادی ندارد. برای تأمین مخارج زندگی باید کار کنم.
یک ماه پیش از طریق دوستانم با این کارگاه آشنا شدم و الان دوره کارورزی را میگذرانم.» او مشغول آموزش خیاطی است و دوست دارد پس از به پایان رسیدن دوره کارورزی در همین کارگاه مشغول کار شود. رضایی استاد دانشگاه است و کمتر وقت میکند به کارگاه سر بزند.
در غیاب او «سکینه رضایی» کارهای کارگاه را رتق و فتق میکند. او میگوید: «کارگران از افراد آسیب دیده هستند و به همین دلیل شرایط یکدیگر را درک میکنند و اگر مشکلی پیش بیاید با کمک و همدلی رفع میکنند.» کودکانکار هم در این کارگاه سهمی دارند. آنها صبحها به مدرسه میروند و ظهرها هم در بخشهای بستهبندی، کار میکنند.
- کار در منزل
برخی از زنان سرپرست خانوار به دلیل شرایط خاصی که دارند نمیتوانند در کارگاه مشغول کار شوند. برای همین شرایطی فراهم شده تا بتوانند کارها را در منزل انجام دهند. سکینه رضایی میگوید: «ساکنان محله اقشار ضعیف و کم درآمد هستند و نیاز است تا از آنها حمایت شود. بستهبندی و سرنخزدن کارهایی هستند که زنان میتوانند در خانه انجام دهند. همچنین گاهی اوقات زنان سرپرست خانوار کارها را از تولیدیها خریداری میکنند و در معابر و بازار و مترو با سود کمی میفروشند.» خلاصه اینجا همه چیز فراهم شده تا اهالی از آسیب اجتماعی دور بمانند و در محیطی امن و آرام کار کنند.
- افتخارم کمک به هممحلهایهایم است
30 سال دارد و نامش «علی» است. به گفته خودش در مولوی متولد شده و دوران کودکیاش را در همین کوچه گذرانده است. او میگوید: «سالها پیش، بیش از 100 کارتنخواب و معتاد مدرسه را تصاحب کرده بودند و اهالی امنیت نداشتند. تا اینکه مراد رضایی و دوستان خیّر و ایثارگرش که از اهالی محله بودند و مشکلات ساکنان دغدغهشان بود، پا پیش گذاشتند و مدرسه را به کارگاه تولیدی تبدیل کردند.
با این کار کارتنخوابها و معتادان از محله رفتند و آرامش و امنیت به کوچه درخشان و کوچههای همجوار برگشت.» او برشکار ماهری است و هفتهای 3 روز به این کارگاه میآید و سرویسهای خواب را که در اینجا دوخته میشود، برش میزند. علی میگوید: «افتخارم این است که به هممحلهایهایم کمک کنم. برشکاری، حرفه حساس و سختی است. از این حرفه درآمد زیادی دارم اما با عشق و بدون هیچ چشمداشتی به اینجا میآیم و برشکاری انجام میدهم تا دینم را به هممحلهایهایم ادا کنم.»
نظر شما