از 11سالگی نوشتن را شروع کرد و در 16سالگی اولین نمایشنامهاش را با نام «گرهگوار» یا «چرا نخودفرنگی سبز است؟» منتشر کرد. او سپس به دانشگاه رفت و فلسفه خواند. «انجیلهای من»، «خردهجنایتهای زناشویی»، «گلهای معرفت» و «نوای سحرآمیز» و... از آثار اشمیت هستند.
«یک روز قشنگ بارانی» مجموعه داستانی است از اریک امانوئل اشمیت، نویسنده خوشاقبالی که همه کارهایش در ایران با استقبال مخاطبان ایرانی روبهرو میشود و البته باید این خوشاقبالی را برآمده از توان بالای نویسنده در خلق آثاری ماندگار و انسانی دانست.
امانوئل اشمیت با «موسیو ابراهیم و گلهای قرآن» در ایران شناخته شد؛ مجموعهای از 3داستان که بعضی ناشران آن را به صورت مستقل و بعضی آنها را جداگانه منتشر کردند.
جذابیت این داستانها به اندازهای بود که کتاب به چندین چاپ رسید و نمایشی هم بر اساس داستان موسیو ابراهیم به روی صحنه رفت. «خرده جنایتهای زن و شوهری» نمایشنامهای از این نویسنده بود که آن هم پیش از انتشار روی صحنه رفته بود و اهالی تئاتر و ادبیات از آن استقبال گستردهای کرده بودند.
حالا با انتشار یک روز قشنگ بارانی- که 5 داستان دیگر از این نویسنده را در خود دارد- باز هم علاقهمندان اشمیت کنجکاوند تا اثر دیگری از او را بخوانند.
5 داستان کوتاهی که در این کتاب آمدهاند، هر کدام حکایت زنی را بازگو میکنند؛ زنانی با خصوصیات و خلق و خویی متفاوت اما همگی در جستوجوی حقیقت خود و معنای زندگی.
اریک امانوئل اشمیت در این داستانها با سبکی ساده و بیپیرایه اما پرکشش، ترانهسرای شور و امید میشود تا بار دیگر با خوانندهاش به تماشای معمای پررمز و راز هستی بنشیند.
مثل همه زنها
زنان کتاب یک روز قشنگ بارانی اریک امانوئل اشمیت دوستداشتنیاند. قوام دادن و پخته کردن همین صفت در طول داستانهاست که کار اشمیت را ماندگارتر از نمونههای خارجی و وطنی میکند. او قصههایش را نه بر فرم که بر محتوا و شخصیت بنا میکند؛ تصویری که از قهرمانهایش برای خواننده تعریف میکند، مانند نمونههای کلیشهای نیست؛ او مرز سفید و سیاه را درهم میآمیزد و رنگ خاکستری خود را بیرون میکشد.
زنهای داستانهای اشمیت نه آن قدیسهای رمانتیکمسلکاند که گویی برای تعریف چهره معصومیت وارد داستان میشوند، نه مانند نمونه رایج این سالها که در پس حرفهای فمینیستی، موجود خیانتپیشهای تعریف میشود که گویی تنها کاری که خوب آموخته است، خباثت است. شخصیتهای داستانهای اشمیت انسانیاند؛ نه انسانی به عنوان یک صفت بلکه یک مفهوم عام از انسان بودن؛ با تمام ویژگیهایی از یک انسان که از ذهن میگذرد.
این زنان- مانند همه زنان- بهترین کاری که خوب آموختهاند، عشق ورزیدن است. در مقابل، حیلهگری و حسادت را هم دوست دارند؛ معصوماند و از این ویژگیشان بهخوبی استفاده میکنند. در عین حالی که بافتنی میبافند، رمانهای عامهپسند، تنها دمخور خوب آنهاست.
همیشه نیروی امید در همهشان وجود دارد و گویی همه آنها در عالمی قرار گرفتهاند که شمع امیدی را در هر نقطهای که توانستند روشن کنند. از تنها چیزی که میترسند، پیری است و تنهایی. شاید برای همین ویژگیهای دمدستی است که این شخصیتها تصویری میشوند از زنهای دور و برمان که دوستشان داریم.
ادبیات، عرفان و فلسفه
در بیشتر آثار اشمیت، رگههایی از عرفان دیده میشود. به خاطر همین است که در مجموعه داستان موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، هر 3 داستان نوعی عرفان در دل خود داشتند که به شکل عملی وارد زنگی شخصیتهای داستان شده بود.
در واقع اشمیت تلاش میکند وجوه مختلف معنویت را در قالب فلسفههای ساده زندگی به خوانندگانش ارائه کند. خودش میگوید که در ادبیات، دنبال فلسفه میگردد و عاشق متنهای پرمعناست. کتابهای مورد علاقهاش «آلیس در سرزمین عجایب »و آثار نیچه هستند.
او خودش را نزدیک به آنهایی میداند که فلسفه را به زبان روشن و واضح بیان میکنند. او میگوید دوست دارد گاهی با پنهان شدن در کتابها، فیلمها و موسیقیها زندگی را فراموش کند. در جایی هم گفته: «من تنها نویسندهای هستم که از قرن 18 باقی مانده. چیزهای زیادی از قرن 18 مورد علاقه من هستند که میخواهم از طریق داستانهایم آنها را انتقال بدهم».
یک روز قشنگ بارانی را نشر قطره با ترجمه شهلا حائری و به قیمت 1700تومان منتشر کرده است.