بعد از گفتوگو با او به یقین رسیدم که دیگر او را در کسوت و ردای یک شخصیت سیاسی نمیبینم. الان دیگر سیاست برایش ترجیحی ندارد و مطالعه را ترجیح میدهد؛ احتمالا راه منتهی به بهارستان او را قدری عقب نگه داشته که گوشهگیری از سیاست را پیشه کرده است و حتی حاضر نیست درباره آن سخن بگوید؛ البته فعلا.
- آقای دکتر افروغ، فصل هشتم کتاب «گفتوگوهای سیاسی» درباره ضرر سکوت است؛ اگر سکوت ضرر دارد پس چرا نمیخواهید گفتوگویی داشته باشید؟
اگر نیمنگاهی به صفآراییهای کنونی کنیم یکی از ضررهای سکوت، سکوت در برابر نگاههای برنامهریزی شده قطبی است؛ رفتاری که براساس آن عدهای بدون عنایت به ملزومات نگاه قطبی برای رسیدن به اهداف و نتایج سیاسی بهصورت تصنعی در حال قطبی کردن جامعه هستند.
- مگر قطبی شدن جامعه نشانه چیست؟
قطبیشدگی شاخصه جوامع در آستانه انقلاب است؛ یعنی عدهای این سو و عده دیگری نیز آن سوی جوی؛ نگاهی که دو سر طیف در مقابل هم قرار دارند که سرآغاز جنبشهای مخرب ریشهای اجتماعی است.
نباید در برابر این وضع سکوت کرد؛ عدهای که اغراضشان مشخص است یا با بصیرت و یا از روی ناآگاهی در این مسیر عمل میکنند.
- این قطببندی چگونه تصویر و نشان داده میشود؟
در این قطببندی اصلاحطلبان طیفی مشتت و سرشار از اختلاف و طیف دیگر جبهه متحد اصولگرایان است که کاملاً متحد، متشکل و آیینه تمامنمای اصولگرایی معرفی میشود. کاملا مشخص است که این سناریویی ناشیانه است و عدهای که بهدنبال کارکردهای سیاسی هستند به این شرایط دامن میزنند.
در شرایط فعلی وحدتنظر اصلاحطلبان میتواند باعث موفقیت آنها شود، چون تلاش میکنند که به قدرت برسند و در اقلیتی قرار دارند که انسجام داخلی آنها از جناح اصولگرا که در قدرت قرار دارند بیشتر است. در همین حال جبهه متحد اصولگرایی هم سرشار از اختلاف بوده و آیینه تمامنمای اصولگرایی نیست.
باید گفت اگر جناح اصلاحطلب را طیفی نشان میدهید اصولگرایان هم طیفی هستند که افکار، دیدگاهها و سلیقههای مختلف را شامل میشوند و جبهه متحد آیینه تمامنمایی نمیتواند باشد.
- به چه دلیل؟
کلیت اصولگرایی را در برنمیگیرد و نمایندگی نمیکند و معرف وحدت در عین کثرت نیست.
- به چه رویهای اشاره دارید؟
نگاههای انحصارطلبانهای که بهصورت تصنعی خود را تحت عنوان اصولگرایی به جامعه تحمیل میکند منجر به آن خواهد شد که اعتماد مردم به این مشی از بین برود. اگر مردم براساس تعریفی که ارائه میشود، طیف بهاصطلاح اصولگرایان متحد را انتخاب نکردند، در شرایطی که عملا رسانه ملی در خدمت جریان برنامهریزی شدهای مشخص است، آیا این خودکشی دستهجمعی نیست؟
- آیا رخدادی در جامعه در حال وقوع است؟
به لحاظ نظری و واقعیتی که در جامعه وجود دارد رویدادهای جامعه ما به لحاظ سیاسی بیانگر اتفاقاتی نوظهور هستند.
جریانهایی که نقد و حقانیت را برنمیتابند نشان میدهند که در این مدت چه بر کشور ما گذشته است، در انقلاب اسلامی که پویایی و ذوالابعادی آن در اینکه جمهوری اسلامی مجلس را در رأس امور نشاند به جایی رسید که مقابل جریان اصولگرایی انتقادی و نوظهور را سد کرده و این سد باعث شد که گفتمانهای غیرمرتبط با انقلاب اسلامی ظهور کنند، چطور پراگماتیسم و اباحهگری دولتی حاکم شد؟
اگر سکوت اینها نبود گفتمان لیبرالیسم و سکولاریسم پس از جنگ بسط نمییافت. عدهای با دادن هزینههای بسیار، جلوی این رویکردها را پس از جنگ گرفته و البته مورد اجحاف قرار گرفتند. عزیزانی که جانب نقد و حقیقت را گرفتند و نمیخواستند که قدرت، حاکم براخلاق و مقبولیت شود؛ از صحنه سیاست رفتند تا نشان دهند چه کسانی برای قدرت خیز برمیدارند؛
دست از طفلی که در حال تکهتکه شدن است برداشتند و از صحنه سیاست کنارهگیری کردند تا نشان دهند حس مادرگونهشان اجازه تکهتکه شدن طفل را نمیدهد و نمیخواهند شاهد آن باشند. در این شرایط باید فریاد زد و گفت؛ نباید سکوت کرد چرا که آنچه گفته شد از نتایج و تعابیر زیان سکوت است.
- چه چیزی موجب نگرانی شما شده است؟
نباید بلایی بر سر مطلق اصولگرایی بیاید که دیگر فرصت طرح اصولگرایی نباشد. باید دانست که جریان دیگری هم غیراز اصولگرایی در معادلات موجود وجود دارد، جریانی که به عقبه فکری جریان اصیل اصولگرایی توجه دارد و نباید براین اساس امید جامعه از آنها بهصورت مطلق منقطع شود. این ضرورتی بود که عدهای از عزیزان را حتی بهصورت محدود به آن وادار کرد که یک فهرست مستقل بهعنوان اصولگرایان مستقل بهصورت حداقلی بسته شود.
- شاخصهها و اصول اصولگرایی در تعریف شما چیست؟
برخی همان چیزهایی است که ولو در حد شعار مطرح میشود و بخشی نیز مغفول مانده است.
گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمانی جامع است که از بعد جنگ دچار یکسونگری شد؛ توسعه اقتصادی و قطع نظر و بیتوجهی به الگوهای آن و غفلت از نتایج فرهنگیاش و بعد از آن توسعه سیاسی با غفلت از عدالت و سپس قرائت توزیعی خاصی از عدالت اقتصادی با غفلت از سیاست، فرهنگ آزادی.
- شاخصههای اصولگرایی را در کجا میبینید و چه باید کرد؟
من فکر میکنم یکی از مشکلات نقص نظریهپردازی در کشور است. اگر براساس قابلیتهای انقلاب نظریهپردازی میشد و لایههای پنهان را فهم میکردیم و متوجه میشدیم که نباید آزادی را فدای عدالت کرد و اینکه هر فرد، گروه و جامعه حق دارد، اگر به این مبانی متعالی حضرت علی(ع) که نمیتوان با سلب آزادی مردم را به فلاح رساند بلکه مردم خودشان باید انتخاب کنند، پایبند باشیم راه مشخص میشود.
باید کار کرد؛ اگر میخواهیم گفتمان غیرانقلابی مسلط نشود باید گفتمان خود را تئوریزه کنیم.
- و در این مسیر چه فراز و فرودهایی وجود دارد؟
این کار شجاعت میخواهد، چرا خود سانسوری کنیم و از دست فضای قالب احساسی و هیجانی و استفاده ابزاری از اخلاق، دین و مصلحت که مصلحتجویان در ذیل آن منافع کارتلی و تراستی خود را دنبال میکنند فریاد نزنیم.
عدهای بویی از ولایت فقیه نبردهاند و آن را ابزاری برای رسیدن به منافع خود میکنند، ولی آنانی که به ولایت عشق میورزند، ضدولایت فقیه خوانده میشوند. نکته دیگری که نسبت به آن احساس خطر میکنم و البته با اقدام شورای نگهبان در تایید صلاحیت برخی از افرادی که در مرحله هیات اجرایی ردصلاحیت شده بودند تسکین یافت این است که جمهوریت نظام دارد از بین میرود.
این نگرانی وجود دارد که نواندیشی اجتماعی تحت سیطره سنتگرایی قرار گرفته و اتفاق مشروطه بهصورت معکوس رخ دهد.در گفتمان مشروطه و فلسفه سیاسی آن توجه به حقانیت و اسلامیت کمرنگ بود، مشروطیت در اختیار نوگرایان افتاد و سنتگرایان حذف شدند و همین مقدمه کودتا شد.
در انقلاب اسلامی که مفهوم مردمسالاری در آن مورد عنایت است به دین و مردم توجه دارد، در این شرایط زمانی که سنت، امور را به دست گیرد و نوگرایان را حذف کنند، حذف آنها بیانگر جریان غیرموجه و غیرقابلقبولی است که میتواند یادآور رخداد کودتای پس از مشروطه بهصورت معکوس باشد.
- چه باید کرد؟
باید گفتمان ربطی امام(ره) را توسعه داد، به مفهوم مردمسالاری دینی و دوگانه حقانیت و مقبولیت توجه داشت و نباید حق نواندیشی و حق جمهوریت را از انقلاب گرفت.شرایط نباید به گونهای باشد که فضیلتگرایان بیایند و کشور را به سمت مورد نظر خود ببرند، باید برای مردم وقعی قائل بود.
مشروعیت در فلسفه سیاسی به معنای قانونیت و نظامی که قدرت به کارگیری زور را در برابر تخطیها داراست، نظامی که میتواند امر و نهی کند است. برای اینکه چنین نظامی شکل بگیرد افراد باید شکلدهنده فضیلت، حقانیت و منتخب مردم باشند و هیچکدام بدون دیگری مشروعیت ندارد. حقانیت و مقبولیت مولفه اسلامیت و جمهوریت است.
اگر مردم نمیخواستند و آگاهانه انتخاب نمیکردند جمهوری اسلامی شکل نمیگرفت. نمیشود به اسم فضیلت، حق مردم را گرفت، شرایط حداقلی را فراهم آورد و رقابت را محدود کرد.
- در این میان چه کسانی نقش و وظیفه دارند؟
توقع بیشتری از روشنفکران حقیقت و اخلاقگرا داشتیم، افرادی که با هزینههایی که میدهند مردم را نسبت به نیازها و حقوق خود آگاهتر کنند که البته تا حدی نیز اینگونه شد. ولی بعد از پیروزیهای شورای دوم، مجلس هفتم و دولت، مقداری فروکش کرد و اتفاقاتی که قابل پیشبینی نبود رخ داد.
- چه چیزی موجب سختتر شدن کار اصولگرایان پس از پیروزی شد؟
نقد درون گفتمانی سختتر از نقد برون گفتمانی است، وقتی تصمیم به اصلاح هم شعاران داری انواع تخریبها ایجاد میشود. باید علم نقد درون گفتمان را بلند کنیم، کاری که بدون هزینه نیست ولی نتیجه دارد و با توجه به مبانی انقلاب و شناختی که از مردم داریم نتیجهبخش است.
در تمام عرصهها باید برخاست و حقیقتگرایانه نسبت به تضییع حقوق از سوی برخی رجال سیاسی هشدار داد؛ اگر مردم را آگاه کنیم فکر میکنم شرایط امیدوارکننده شود.
- نقد درون گفتمان چه نتایجی دارد و آیا صرفا شامل اصولگرایان میشود یا اطلس سیاسی احزاب و جناحها را نیز دستخوش تغییر میکند؟
نقد درون گفتمان صفآراییهای کاذب و تصنعی را میشکند و میتوانیم اینگونه قالبهای متناسب با محتوا را شکل دهیم. در شرایط فعلی قالبها معرف محتوا نیست و به شدت محتواها دگرگون شده و کسی توجه به پوستاندازیهای سیاسی ندارد.
زمانی گروههای چپ از اقتصاد با برنامه حمایت میکردند و چندان توجهی به آزادی سیاسی نداشتند ولی هماکنون خواهان آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هستند؛ گروه موسوم به راست نیز که هیچگاه طرفدار عدالت نبوده علم عدالت اجتماعی را بلند و در وجه آزادیهای سیاسی، فرهنگی بسته عمل میکند.
در این شرایط قالبها متناسب با این تحولات نیست. اگر پوستاندازی صورت گرفته قالبهای جدیدی میخواهد باید قالبهای جدیدی شکل بگیرد و اجازه رویش وجود داشته باشد؛ وقتی قالب متحجرانه و کلاسیک شد فضا برای قالبهای جدید و تکثرهای سیاسی-اجتماعی فراهم نمیشود.یکی از شاخصههای توسعه سیاسی فرایند تفکیک است.
جامعه سالم، جامعهای است که در آن تفکیک و انسجام وجود داشته باشد و دارای خطوط قرمز مشترک نیز باشند، اینها مبانی تئوریکی است که باید عینی شود. با ظهور نقد درون گفتمانی در مجلس هفتم مردم به تدریج به صفآراییهای سیاسی پیبردند و سره را از ناسره تشخیص دادند.
- بر اساس شناختی که از فضای سیاسی کشوردارید ارزیابیتان از ترکیب مجلس هشتم چیست؟
حضور طیفهای مختلف که نگاه قطبی را کنار میگذارند و به پیش میروند پیشبینی پیش از این من بود، باید گفت پیشبینیها مشروط است که بخشی از آن مشروط به ارادههای انسانی است؛ اگر کاندیداهای ذیصلاح نیامدند در برابر بخشی از پیشبینی مانع ایجاد میشود، نکته دیگر رد صلاحیتهاست که اگر در واقع تکثرگرایی را برنتابند مانع دیگری برای آن پیشبینی است.
پیش از این مجلس هشتم را متعادل، مذهبی، فاقد نگاه قطبی ارزیابی کردهام، با توجه به قراین و شروط اگر شرایط تحقق یابد با توجه به تایید صلاحیتهایی که شورای نگهبان انجام داد امیدوارم که مجلس هشتم، طیفی، رقابتی، تخصصی، مجرب و انقلابی باشد. به نظر من مجلس هشتم مطلق و اقلیت ناچیز نخواهد داشت، بلکه اقلیتی قوی و اکثریتی نسبی دارد.