همشهری آنلاین ـ زهرا بلندی: مرحوم «اعظم ابوالوفا» در نهمین دهه زندگی، آمادگی خود را برای ساخت یک مدرسه در جنوب تهران به مجمع خیّران مدرسهساز اعلام کرد و با وفای به عهد او، پیش از فوتش مدرسه خیرساز ابوالوفا به بهرهبرداری رسید. امسال دومین سال فعالیت مدرسهای است که فضای تحصیل را برای ۳۰۰دانشآموز فراهم کرده و درحالیکه فرزندان او برای گرامیداشت یاد آن مرحومه و افتتاح رسمی مدرسه به این مرکز آموزشی آمدهاند، با آنها همراه شدهایم. جنبوجوش خاصی در حیاط مدرسه دیده میشود.
چند دانشآموز به صف مقابل در ورودی ایستاده و با اهدای گل به مهمانان خوشامد میگویند. بقیه دانشآموزان در ردیف آخرند. تصویری مهربان از بانو ابوالوفا در گوشهای از حیاط قرار گرفته و به مهمانان لبخند میزند. جایگاه فرزندان در نخستین صف، روبهروی عکس مادر است. چهرههایشان نشان میدهد که از اقدام زیبای مادرشان دلشادند، اما پنهان کردن غم نبود او هم برایشان راحت نیست. فرزند ارشد مرحوم ابوالوفا تنها عضو خانواده است که آمادگی صحبت درباره مادرش را دارد. «علی صداقت» میگوید: «حدود ۲۳سال پیش بعد از فوت پدرم متوجه شدیم که ایشان وصیت کردهاند بخشی از ثروتشان را به ساخت مسجد اختصاص دهند. مراحل ساخت مسجد چند سال طول کشید تا اینکه ۵سال قبل وصیت پدرمان اجرا شد و مسجدی در محله «سیاه چشمه» شهرستان ورامین به بهرهبرداری رسید.» صداقت با بیان اینکه تصمیم پدر درس بزرگی برای اعضای خانواده بود، ادامه میدهد: «آخرین اقدام پدرمان همه اعضای خانواده بهخصوص مادرمان را تحت تأثیر قرار داد. این موضوع انگیزهای شد تا مادرم اندکی بعد تصمیم بگیرد به دلیل کمبود مرکز بهداشتی در حوالی این مسجد درمانگاهی بنا کند و تهیه بخشی از تجهیزات پزشکی درمانگاه را هم متقبل شود.» صداقت با اشاره به اینکه سالها قبل در بلوار شهید دستواره صاحب یک داروخانه بوده است، میگوید: «به سبب سالها فعالیت در نقطه جنوبی شهر کم و بیش با مشکلات و کمبودهای این محدوده آشنا هستم. همیشه اتفاقهای پیرامونی را برای مادرم تعریف میکردم و او هم شناخت خوبی از مناطق جنوبی پایتخت پیدا کرده بود. تا اینکه تصمیم به ساخت این مدرسه گرفت. مادرم طی این مدت زحمات زیادی کشید. با وجود کهولت سن بارها با همراهی خواهرم از شمال غرب تهران به اینجا آمد تا هرچه زودتر مراحل ساخت مدرسه به پایان برسد و شرایط تحصیل برای بچههای جنوب شهر فراهم شود.»
پسر کو ندارد نشان از پدر
برای بازدید از مدرسه و کلاسهای درس مهمانان به سمت سالن میروند. مدرسه ۱۰کلاس درس دارد و امسال دومین سالی است که پذیرای ۳۰۰دانشآموز در مقطع ابتدایی است. مرحومه ابوالوفا پیش از این در امور خیریه دیگری همچون ساخت مسجد، درمانگاه و مدرسه هم سهیم بوده و با نیت خیر او مسجدی در حومه ورامین در حال ساخت است. وقتی از صداقت میخواهیم تا بگوید رفتار مادر و پدرش چه تأثیری در سبک زندگی فرزندانشان داشته است، میگوید: «سن زیادی نداشتم که متوجه شدم پدرم منزل آبا و اجدادیاش را در محله شاپور وقف کرده تا مرکزی برای تدریس علوم قرآنی در آن ساخته شود. این مکان حدود ۵۰سال است که با نام مکتبالزهرا(س)، توسط معتمدان محل به فعالیت خود ادامه میدهد. همه اینها باعث شد تا ما هم قدم در کار خیر بگذاریم و ادامهدهنده مسیر والدینمان باشیم. ما هم سعی میکنیم راه آنها را ادامه دهیم و فرزندان خود را به همین شیوه بزرگ میکنیم.»
مدرسهسازی عبادت است
یکی از مهمترین بخشهای مراسم به صحبتهای رئیس مجمع خیّران مدرسهساز شهرستانهای استان تهران و مدیر آموزش و پرورش ناحیه ۲ شهرری اختصاص داشت. «سیدهادی موجانی» رئیس مجمع خیّرین مدرسهساز به نخستین روزی که بانو ابوالوفا را همراه دخترش در دفتر مجمع خیّران ملاقات کرده بود اشاره کرده و میگوید: «درخواست بانو ابوالوفا از ما این بود که زمینی را برای ساخت مدرسهای در شهرری به او معرفی کنیم که از حیاط آن حرم حضرت عبدالعظیم(ع) دیده شود.» موجانی با بیان اینکه مجمع خیّران مدرسهساز ۲۳ سال سابقه فعالیت دارد و حدود ۵۰درصد مدارس کشور با مشارکت این مجمع ساخته شده است، میگوید: «مرحومه ابوالوفا با ساخت این مدرسه بزرگترین عبادت را انجام داده است.» «علی یزدانپناه» مدیر آموزش و پرورش ناحیه ۲ شهرری نیز با گدامیداشت یاد این بانوی خیّر میگوید: «کسانی که بخشی از روزی خود را که به امانت به دست آنها سپرده شده برای کمک به مردم خرج میکنند تا پساندازی جاودانه باشد، خیّرانی نیکاندیش هستند. مرحومه ابوالوفا نیز نمونهای از همین افراد بود که با ساخت این بنای ماندگار نام نیک از خود به یادگار گذاشت.»
نامه دانشآموزان مدرسه ابوالوفا برای مرحومه ابوالوفا
آسمان چشمم ابری است. تمام ابرهای دنیا در دلم میگریند... کلمات گنگتر از آنند که اندوه نهفته در جانم را بازگویند. برخیزید؛ شاگردان مدرسهای که ساختهاید برای سپاسگزاری آمدهاند. ما کودکان میخواستیم لبخند رضایت خدا را در پس شادیهای کودکان سرزمینتان از دیدن مدرسهای که خشت خشت آن مدیون کرامت شماست تقدیمتان کنیم. شما که مهربانی و سخاوت شرمگین قلب بزرگتان است. اکنون بیهیچ غمی در قلب امن خداوند خفتهاید. دیروز آسمان مدرسه را دیدیم که همچون طفل مادرمردهای میگریست. میخواستیم نگاه مهربان خدا را در چشمتان بنگریم و دست خدا را دستتان ببینیم. چه حکیمانه پرکشیدی. میخواستیم روز آمدن شما قشنگترین دلنوشتهها را که در دفتر انشا نوشتهایم با صدای کودکانه بخوانیم. میخواستیم صدای خندههایمان را در حیاط مدرسه بشنوید. مدرسه ما را ساختید، خدا هم برایتان خانهای ساخت در همسایگی خودش. از پلههای مدرسه بالا رفتید تا همسایگی خدا. شاید خورشید شده باشید، شاید ماه و شاید ستارهای در کهکشانهای دور. چه کسی میداند جز خدا. شاید فردا باران شوید و بر زمین تشنه انسانیت و اخلاق ببارید و سیرابش کنید. ما دانشآموزان مدرسه ابوالوفا سوگند میخوریم که فرزندان آفتاب شویم و با دستان توانای علم، نام مهربانتان را که بر لوح مدرسه حک شده، بر پیشانی بلند و تابناک خورشید حک کنیم. روحتان شاد!
نظر شما